محمدرضا روشن روان منتقد سینما در خصوص فیلم سینمایی «قصهها» در گفتگو با
خبرنگار سینما باشگاه خبرنگاران ؛ گفت:«قصهها» فیلمی از هم گسسته است و بزرگترین ضربه اش را هم از شکل نگرفتن یک درام واحد میخورد. در فیلم مشخص نیست که فایده ی چند داستان دراماتیک که تمامی آن ها هم نصف و نیمه رها میشود در چیست.
وی افزود:ما با فیلمی روبه رو هستیم که نه اپیزودیک است و نه داستان و روایت خطی دارد . یعنی اصلا روایت ندارد و داستان واحدی هم تعریف نمیکند و تنها نقب به فیلم های قبلی میزند در حقیقت تنها در حال تمدید وقایع گذشته است.گذشته ای که شاید در فیلم«زیر پوست شهر» و دیگر فیلم ها بنا به اصل تعمیم پذیری میتواند به خودی خود فیلم هایی ارزشمند و عمومیتی بر ناملایمتی های اجتماع باشد. اما ایا فقط قرار بود وضعیت افراد را در زمان فعلی بازدید کنیم ؟مگر در همان فیلم های قبلی اینده ی آن ها تخمین زده نشده بود ؟
روشن روان ادامه داد:به نظر قصه ها نمی تواند یک فیلم سینمایی کامل باشد زیرا موضوع آن از مدیوم یک فیلم سینمایی بسیار بزرگتر است، شاید اگر در غالب یک سریال عرضه میشد بود و راحت تر میتوانستیم ان را مورد تجزیه و بررسی قرار دهیم .در این فیلم هر سکانسی خودش یک داستان کوتاه است؛ البته داستان کوتاهی که رها می شود.
وی در خصوص رها شدن تمامی داستان های این فیلم، تصریح کرد: داستان طوبی و داستان نوبر که کاملا نیمه تمام ماند و داستان گیلانه هم که تنها یک گزیده گویی بود. طوبی و شوهر نوبر دست بر قضا در یک کارخانه ی تعطیل شده با هم همکار هستند سارا هم که اساسا ربطی به دوتای دیگر ندارد ، اصرار بر ارتباط وقایع به هم و یا درواقع عدم انطباق این داستان ها با یکدیگر ضربه ی بزرگ دیگری بر پیکره ی ساختاری فیلم است .
این منتقد در ادامه چند سوال مطرح کرد و ادامه داد:آیا واقعا قرار بود تمام این داستان ها به هم پیوند بخورند ؟ اگر قرار بوده باید بگوییم که این اتفاق نیوفتاده و اگر قرار نبوده پس چرا اینگونه رخداد های ناگهانی مبنی بر پیوند کاراکتر ها در فیلم وجود دارد ؟
در علم درام شناسی اینگونه رخداد های ناگهانی تنها کاری که انجام می دهد گرفتن بار تراژیک اثر و روح بخشی ملودرام گونه به اثر است مثل سکانسی که عباس پسر طوبی ناگهان معصومه دختر همسایه شان را می بیند که در دوران نوجوانی از خانه فرار کرده و به روسپیگری می پردازد به نظر من این سکانس از همان ابتدا تکلیف ما را با اثر روشن می کند، ما قرار است وقایع گذشته را به طور ناگهانی مشاهده کنیم ان هم بدون هیچ منطق و پیش شرطی
وی بیان کرد: این ماجراها در تمام طول فیلم جاری است بعضی سکانس ها هم که فقط فیلبمبردای شده و رها گشته مثل سکانس آن دختر و پسر جوان در مترو شاید برای فیلمساز و نویسنده تنها مهم رویت این آسیب های اجتماعی بوده که البته برای یک فیلمنامه نویس و کارگردان فقط رویت وقایع کاملا ناکافی است.به اعتقاد من فیلمساز تریبون بزرگی به نام فیلم قصه ها را کارگردانی کرده تریبونی که یک فیلمبردار و چندین متقاضی برای گفتن معضلات زندگیشان دارند.در وحله ی اول شخصیت فیلمبردار (حبیب رضایی) که هیچ سر انجامی ندارد و تنها فیلمبرداری می کند ان هم نه از کل ماجرا بلکه از بخشی از ان .همه و همه تریبون های این فیلم هستند و شخصیت ها هم فقط بازگو کننده . اصلا شخصیت ها نمی توانند بفهمند که کجای این قصه قرار دارند طوری که بازیگر هم در مواردی برای بازی دچار مشکل می شود.
وی در ادامه در مورد شخصیت ها عنوان کرد:شخصیت ها انگار آگاهی از خودشان ندارند و خصوصیات خود را نمیشناسند حتی ما با تیپ هم به ندرت روبه رو هستیم و تنها در سکانسی که کارگران سوار بر مینی بوس از گرفتاری هایشان جلوی دوربین حرف می زنند اندکی تیپیکال کارگران را مشاهده می کنیم. به طور کلی ما با درامی رو به رو هستیم که شخصیت های منسجمی ندارد و هر کدام را می شود در داستان جداگانه ای به آن ها پرداخت که البته بنی اعتماد این کار را در فیلم های قبلی اش انجام داده بود.
وی خاطرنشان کرد:از نظر جامعه شناسی گاه بد نیست که ما در آثار هنری به مقولات آسیب شناسی بپردازیم و قصه ها هم با نیت کاملا مثبت به این مطلب پرداخته است جای شک نیست که فیلم قصه ها زوایای پنهان جامعه را به تصویر کشیده و به طور خلاصه از اکثر آسیب ها سخن به میان آورده قصه ها شاید یک پرتو کوچک نوری است که ما در آن تاریکی زندگی شهروندانمان را می بینیم. قصه ها یک اثر کلی نگر است و از جزییات به کلیات می رسد فقر، اعتیاد و فحشا همه و همه در فیلم حضور دارند و دیده می شود این فیلم به طور کاملا روشن اما تکه تکه این موضوعات را نشان داده و از این جهت شاید بتوان گفت یک نقاشی به شیوه ی کوبیسم کشیده و نشان مخاطب می دهد، قصه ها تنها قصه نیست بلکه مستندات یک جامعه ی میلیونی است و شاید همین دلیل دیدنش را خالی از لطف نگذارد.
انتهای پیام/