شهید سید مرتضی آوینی، مستندساز، عکاس، روزنامه نگار، نویسنده و نظریه پرداز «سینمای اسلامی» ایرانی بود که در ۲۱ شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری متولد شد و در ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در ۴۵ سالگی در فکه خوزستان در اثر اصابت ترکش مین به شهادت رسید.

باشگاه خبرنگاران جوان - اواخر دهه ۶۰ ... منی که جز غرش فانتوم‌هایی که از آسمان کردستان به سمت عراق می‌رفتند و می‌آمدند، و تشییع شهدایی که با شعار "این گل پرپر از کجا آمده، از سفر کرببلا آمده".. دستی از دور هم بر آتش جنگ نداشتم، صدایی، روایتی می‌کرد که آتش درون‌ام را شعله ور می‌کرد.

صدایی مطنطن، باوقار، پرمغز و حکمت آمیز. گویی که تفسیر روشن *" آنچه که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند"* بود؛ و حالا در اوایل دهه ۷۰ که تازه پا به دنیای دانشجویی گذاشته بودم، برای شنیدن صدای آن روایت گر، عصر‌های پنجشنبه، انتظار می‌کشیدم. تا شاید جرعه‌ای دیگر بشنوم از آنچه را که دیگران دیده‌اند. *"روایت فتح" ... *

هنوز متوجه نشده بودم که آن صدای روح بخش و جانفزا، صدای کسی نیست جز سید مرتضی آوینی؛ او که " با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا نبود. 

از یک «راه طی شده» حرف می‌زد که سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ اما بعد، خوشبختانه زندگی به راهی کشانده‌ است که ناچار شده‌ رو دربایستی را نخست با خود و سپس با دیگران کنار بگذارد و عمیقاً بپذیرد که *«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود»"... *که این راه طی شده، با انقلاب خمینی،  *" کامران" را "مرتضی"* کرد ... 

مرتضی تصمیم گرفته بود که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسد اما در گمنامی، از "خان گزیده ها" روایت کرد، دوربین "جهادسازندگی" بر دوش کشید، از مستضعفین گفت و جنگ که شد، رسید به :"روایت فتح" .. 

این اسم از این پس فقط اسم راوی فتح نبود که برای من داستان راستان می نوشت و برای زمینی ها از آسمانی ها می گفت، یک برند و ویژندی بود که صدای وحیانی و قلم معجزه گرش، گویا بر مکتوبات عصر اینترنت، ید بیضا نشان میداد و نفس مسیحایی می دمید. 

من هم همانند بسیاری دیگر، در روزگاری که حتی کامپیوترش چندان رواج نداشت تا برسد به "اینترنت" و رایانه ها و گوشی های هوشمند و ..با نوشته های سید مرتضی به عصر اینترنت پرتاب شدم؛ به دنیای پساویدئو، و دنیایی که "ماهواره ها" خواهند آمد.. از «توسعه و تمدن غرب» که با «فرهنگ و تهاجم فرهنگی»، «سیطره بر جهان» را در سر دارد. 

سید اما انقلاب اسلامی را *«آغازی بر یک پایان»* می دانست؛ پایان تمدن غرب. که زمانه خمینی،  «آخرین دوران رنج» است و «بشر در انتظار فردایی دیگر» باید صبوری کند تا «دولت پایدار حق» برسد و منجی جهان، «نظم نوین جهانی و راه فطرت» را به روی بشر وحشت زده باز کند. 

او وقتی ملتمسانه می گفت «با من سخن بگو دوکوهه» ، شوق پرواز به «شهری در آسمان» داشت. و چنان خوب می نوشت و عمیق، که گویا سالها از زمانه اش جلوتر است و *"آینده بشریت"* را می بیند.. یا وقتی از "فتح خون" می نوشت ژرفای قلبت را چندان می خراشید که گویی عاشورا را با چشم خود دیده است.." واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟" .. و در این قافله، بسیارها نوشت و لبیک ها گفت و راست گفت و صادقانه عمل کرد و هیچگاه در *"صف اول"* ننشست که *"انقلابی‌ باید گمنام بماند"*. و ماند، آنقدرها که در یکی از روزهای بیستم فرودین در فکه، "راز خون" از گمنامی اش درآورد که.. 

"زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است.سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند كه در باغ نهاده باشند.. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر".. و این چنین، سید، قفس زمینی را ویران و به "شهری در آسمان" پرواز کرد و شد "سید شهیدان اهل قلم". 

آری این "هنر انقلاب اسلامی" و "خمینی" بود که کامران آوینیِ ریش پرفسوریِ سبیل نیچه ایِ روشنفکرمسلکی را که موسیقی کلاسیک گوش می کرد، از کامو و داستایوفسکی می گفت، و کتاب «انسان موجود تک ساحتی» ـ را بی‌آنکه خوانده باشد ـ طوری دست می گرفت که دیگران جلد آن را ببینند و بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند"... کرد " شهید سیدمرتضی آوینی"..

به قلم یوسف خان محمدی ...

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار