به گزارش
خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران، تابستان سال 59 تنشها و درگیریهای مرزی بین ایران و عراق بالا گرفته بود و افزایش تحرکات مرزی و تغییرات آرایش نظامی خبر از آغاز تهاجمی بزرگ میداد.
در تاریخ 26 شهریورماه 59 صدام در صفحه تلویزیون عراق ظاهر شد و ضمن پارهکردن عهدنامه 1975 حسنِ همجواری ایران و عراق، گفته بود: «ما به این پایبند نیستیم؛ حقوق اعراب در اینجا ضایع شده و من به دنبال احقاق این حق هستم.» ساعت 14 روز دوشنبه سی و یکم شهریور فرودگاههای اهواز، کرمانشاه، تهران، همدان، سنندج، اصفهان و تعدادی دیگر از شهرهای ایران توسط جنگندههای عراقی بمباران شد.
در هفتهی اول جنگ شهرهای مختلف مرزی مثل سرپل ذهاب، مهران، سومار و نفتشهر به تصرف عراق درآمد، حضرت آیتالله خامنهای -عضو شورای انقلاب، نماینده مجلس و نمایندهی حضرت امام خمینی رحمهالله در شورای عالی دفاع- جزو انقلابیونی بودند که نقش مهمی در تحولات روزها و ماههای ابتدایی جنگ ایفا کردند.
آنچه در ادامه میآید روایتی از رهبر انقلاب در هفت روز ابتدایی دفاع مقدس است..
شب شنبه 5 مهرماه 59 بود که ما وارد اهواز شدیم، من بودم و مرحوم چمران بود و حدود سى- چهل نفر که همراهان مرحوم چمران بودند. چون من تنها رفته بودم و ایشان با یک تعدادى از دوستان و افراد ارتشى و غیر ارتشى که با خودشان آورده بودند.
وقتى که رسیدیم به فرودگاه اهواز همه جاى شهر و خود فرودگاه هم تاریک بود. ما در تاریکى مطلق راه افتادیم به سمت پادگان لشگر 92 و سراغ ستاد لشگر را گرفتیم که خودمان را برسانیم به آن جا. آن روزها اهواز زیر خمپارهى دشمن بود، زیر آتش خمپارهى دشمن بود.
یعنى با خمپارهى صدوبیست اهواز را مىزدند؛ و فرودگاه اهواز زیر آتش دشمن بود و همهى نقاط، از جمله همین مرکز ستاد لشگر که ما مىخواستیم به آنجا برویم. آنجا هم که رفتیم باز تاریکى بود و من هیچ جایى را نمىتوانستم ببینم و قبلاً هم ندیده بودم و نمىشناختم مرحوم چمران هم همینطور.»
پس از تشریح اوضاع منطقه و با توجه به نزدیک بودن دشمن به اهواز، به پیشنهاد شهید چمران قرار میشود همان شب یک عملیات چریکی علیه دشمن برای دستبرد و نفوذ انجام شود.
مرحوم چمران گفت موافقید که امشب برویم یک عملیات غیرمنظم و نفوذى انجام بدهیم؟ گفتیم باشد. علت اینکه مرحوم چمران به این فکر افتاده بود ظاهراً این بود که ایشان اطلاع پیدا کرده بود که نیروهاى زرهى دشمن در نزدیکى ماست.
یعنى در "دب حردان" که حدود سیزده، چهارده کیلومتر با آنجا که قرار داشتیم و آنجا بودیم فاصله داشت - و ایشان گفتند اگر آماده هستید امشب راه بیفتیم، ما گفتیم آماده هستیم. یک مشت جوانهاى خیلى علاقمند بودند که آموزشهاى نظامى را هم به نظر مىرسید که داشتند، و خود مرحوم چمران هم که بود.
ایشان سابقهى کار عملیاتى چریکى گویا داشت در لبنان و هم تمرین کرده بود، هم آموزش دیده بود. لباس نظامى بسیجى - یعنى لباس کار سربازى - براى ما آوردند و پوشیدیم. این اولین بارى بود که من لباس نظامى مىپوشیدم، و تا آن وقت هیچ روحانىاى لباس نظامى نپوشیده بود.
بعد از آنکه این لباس را من تنم کرده بودم، تا دو- سه ماه بعدش که روحانیونى مىآمدند خرمشهر مىرفتند، برمىگشتند، آبادان مىرفتند در جنگ شرکت مىکردند و همه با لباس و عمامه بودند، به تدریج گرایش به لباس نظامى پیدا کردند و بعضىهاشان با عمامه لباس کار سربازى مىپوشیدند و بعضى بدون عمامه. ما آن شب لباس گشاد و بىریختى را اتفاقاً به ما داده بودند پوشیدیم، و یک کلاه هم سرمان گذاشتیم، چکمه هم پوشیدیم و یک کلاشینکف هم برداشتیم.»
چند روزى که گذشت، یکدست لباس درجه دارى برایم آوردند که اتفاقا علامت رستهى زرهى هم روى آن بود. رستههاى دیگر، بعد از اینکه چند ماه آنجا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله مىکردند که چرا لباس شما رستهى توپخانه نیست؟ چرا رستهى پیاده نیست؟ زرهى چه خصوصیتى دارد؟ لذا آن علامت رستهى زرهى را کندم که این امتیازى براى آنها نباشد»
استقرار شهید چمران و آیتالله خامنهای در اهواز منجر به تشکیل «ستاد جنگهای نامنظم» میشود که نقش مهمی در سالهای ابتدایی جنگ ایفا میکند.
مرحوم چمران در قضایاى قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. بهخلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقهى نظامىِ حسابى داشت و از لحاظ جسمانى هم، از من قویتر و کار کشتهتر و زبدهتر بود. لذا، وقتى صحبت شد که «کى فرماندهى این عملیات باشد؟» بىتردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرماندهى این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.»
حضور حضرت آیتالله خامنهای در جبهه تا مدتی قبل از ترور ایشان در تیرماه سال 60 ادامه مییابد. برنامهی هفتگی حضور در مساجد و صحبت با مردم، تبیین معارف انقلاب و موضوعات دفاعمقدس از تربیون نماز جمعه، حضور در شورای عالی دفاع برای تصمیمگیری در امور نظامی و جنگی و حضور مستمر در جبههها، برنامه حضرت آیتالله خامنهای تا ده ماه بعد از آغاز دفاع مقدس بود.
ترورهای ششم و هفتم تیر سال 60 توسط منافقین تلاشی برای از بین بردن حرکت فعال انقلابیون بود اما نتیجهی آن خونهای پاک، کنار رفتن غبار فتنه و شناختن چهرهی بنیصدر توسط مردم از سویی، و بهبود شرایط دفاع در نتیجهی تغییر فرماندهی جنگ از سوی دیگر شد.
انتهای پیام/