دیگو بعدها گفته بود ژائو هاوهلانژ انتقامش را از من گرفت و آلمانها با آن پنالتی بیشرمانه قهرمان شدند. دیگو بارها و بارها دین خود را به مردم کشورش ادا کرده بود چه در گرمای مکزیکوسیتی و چه در ایتالیای 90 که تیم نصفه و نیمه دکتر بیلاردو را به فینال رساند. درست بعد از آنکه آن اغواکننده سفید (کوکائین) سبب شد دوران فوتبال اعجوبه به روزهای پایانیاش نزدیک شود، رسانههای آرژانتینی همواره به دنبال نیمه گمشدهای بودند تا از تبار مردان شماره 10 جانشینی خلف را برای دیگو پیدا کنند. ساویولا، ریکلمه، اورتگا و... همه گزینههایی بودند که مثل ابرهای زودگذر پیراهن شماره 10 را به تن کردند ولی هیچکدام نه توان مقایسه با دیگو را داشتند و نه آنقدر کاریزماتیک بودند که در دل هواداران نفوذ کنند.
این اتفاق تا اواسط قرن 21 ادامه داشت تا اینکه پسری کوتاهقد از نسل «الپیبهها» در تیم ملی آرژانتین ظاهر شد. شمارهاش 18 بود و به دلیل ناکامیهای تیم ملی کشورش خیلی در رویدادهای بینالمللی ندرخشیده بود ولی به لطف حضور در بارسلونا سال به سال درخشش او بهتر شد و کمکم تبدیل به مرد شماره یک فوتبال جهان شد.
لیونل مسی که بیشتر او را «کک» صدا میزدند آنقدر در کاتالونیا محبوب شد که خیلیها باور داشتند لئو متولد ایالت کاتالونیاست تا آرژانتین حتی به دلیل نمایشهای ضعیف او در تیم ملی و عدم تعصبش در بازیهایی که پیراهن آلبیسلسته را به تن میکرد از سوی خیلی از رسانههای آرژانتینی محکوم به کمفروشی شد. آنها در مقالههای خود مینوشتند که مسی با پیراهن بارسا با تمام وجودش بازی میکند ولی در تیم ملی آرژانتین هیچ عشق و علاقهای ندارد. عناوینی که لئو کسب کرده بود نیز همگی با پیراهن بارسا بود و هیچ چیز قابل توجهی با آبی و آسمانیها به چنگ نیاورده بود. شاید تنها یک فرصت کافی بود تا نشان دهد چیزی از دیگو کم ندارد. آغاز رقابتها در برزیل و حضور آرژانتین و صعود با اقتدار به این رقابتها.
بازیها آغاز میشود، لئو مقابل بوسنی میدرخشد، در بازی با ایران به لطف ضربه کاتدار او شاگردان سختکوش کیروش با وجود شایستگی بازی را واگذار میکنند. روزنامههای برزیلی هم در ستایش گل زیبای مسی به ایران مینویسند و تیترهای نظیر «تانگوی مینیرو» را برای این بازی انتخاب میکنند. لئو به بازی با نیجریه میرسد باز هم گلهای مسی آرژانتین را از ورطه شکست مقابل عقابها نجات میدهد. مرحله حذفی شروع میشود و تنها چیزی که از مسی در بازی با سوییس دیده میشود یک پاس گل است و دیگر هیچ! نبرد با بلژیک نیز به همین شکل، آرژانتین با تکگل ایگوآین بازی را با پیروزی به پایان میرساند و در مرحله یکچهارم نهایی هم به لطف درخشش رومرو، دروازهبان تیم که نوستالژی گوئیگوچهآ در 1990 را زنده کرد، به فینال میرسد. تا اینجای کار لئو تنها در مرحله گروهی درخشیده، دیگر از نظر قدرت بدنی نیز در شرایط مطلوبی نیست.
شاید آن فصل کابوسوار با بارسا سبب شده او اینگونه افت کند ولی شب فینال با بازی ضعیف او یک چیز برای همه عیان میشود؛ «مسی به هیچ عنوان قابل قیاس با مارادونا نیست.» دیگو هر زمانی که لباس آرژانتین را به تن میکرد آنقدر میدوید که از فرط عرق لباس به تنش میچسبید، آنقدر مورد هدف مدافعان بود که بیشترین خطا روی دیگو صورت میگرفت، از همه مهمتر تمام احساساتش با آلبیسلسته گره خورده بود. این را میتوان از آن اشکهای فینال 90 به خوبی درک کرد ولی مسی نهتنها در بازی فینال ندرخشید بلکه مثل توریستها در زمین قدم میزد و بیحوصلگی خاصی در نمایشش به چشم میخورد. آن ضربه مأیوسکننده ایستگاهی در 2 دقیقه مانده به پایان بازی؛ چه کسی میتوانست باور کند که مسی در بارسا نیز به همین شکل ضربه ایستگاهی بزند! و سرانجام لحظه پایانی و چشمهای خشکی که نشان از غروری کاذب داشت یا خودخواهی که نخواهد کسی اشکهایش را ببیند.
حالا میتوان به این نتیجه رسید که میتوان به کودک درون کریس رونالدو در زمان دریافت توپ طلای جهان و اشکهای دیگو مارادونا در فینال 90 یا گریههای نیمار بعد از گل تبریک گفت. هواداران بیشتر ستارههایی را دوست دارند که احساساتشان غلیان میکند و برای از دست دادن عنوان ملی خودشان را سرزنش میکنند.
حتی دریافت جایزه بهترین بازیکن جام هم خیلی منطقی به نظر نمیرسید چون تا قبل از این بازی بودند ستارههایی مثل خیمنس رودریگز، آرین روبن، توماس مولر و حتی نیمار که شایستهتر از مسی بودند ولی به گفته دیگو «این برندهای تجاری هستند که تصمیم میگیرند چه کسی بهترین باشد چون این عدالت نیست.» و اگر از این به بعد مسی را با دیگو قیاس کنیم اصل عدالت در فوتبال زیر سوال میرود چون مسی بیشتر یک کاتالان است تا آرژانتینی.