به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،حزب توده یکی از مهمترین احزابی بود که در طول سالهای پس
از برکناری رضاخان و آغاز روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، تحولات خاصی را در
تاریخ ایران رقم زد. این حزب که خود زاییدهی منافع مشخصی برای قشری خاص،
با حمایت اتحاد جماهیر شوروی در ایران، شکل گرفت در طول فعالیت خود تغییرات
بسیاری را شاهد بود تا اینکه بهتدریج، نقش خود را در جذب نیروهای اجتماعی
از دست داد و سرانجام در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به طور کامل
سازماندهی آن فرو پاشید.
به
لحاظ تاریخی، حزب توده پس از کنارهگیری رضاخان در تابستان 1320 و پس از
آزادی زندانیان سیاسی کمخطر شکل گرفت. «بیستوهفت نفری که از پنجاهوسه
نفر زندانی دستگیرشده در سال 1316 از زندان آزاد شدند، پس از گردهمایی خود،
در تهران و با تشکیل یک سازمان سیاسی بلندپروازانه دادند و حزب تودهی
ایران را تأسیس کردند.»
در ابتدای تشکیل این حزب، اهدافی مورد نظر رهبری این حزب بود که برخی از اساسیتری آنها به شرح زیر است:
1. آزادی باقیماندهی پنجاهوسه نفر
2. به رسمیت شناخته شدن حزب توده بهعنوان سازمانی قانونی
3. انتشار روزنامه
4. تهیه
و تدوین برنامهای که برخلاف برنامههای غیرمذهبی پیشین و بدون برانگیختن
مخالفت علما امکان جذب دموکراتها، سوسیالیستها و کمونیستهای کهنهکار،
مارکسیستهای جوان و غیرمارکسیستی رادیکال را فراهم کند.(1)
طرفداری از شوروی
گرچه
بنیانگذاران حزب توده مارکسیست و طرفدار سرسخت اتحاد شوروی بودند، خودشان
را کمونیست نمیخواندند؛ رهبران حزب توده، علاوه بر ترس از علما، دلایل
دیگری نیز برای این کار داشتند؛ قانون اساسی 1310 هر گونه مرام اشتراکی را
ممنوع اعلام کرده بود و تبلیغات بیستسالهی حکومت بین مردم نگرش خصمانهای
نسبت به کمونیسم، سوسیالیسم و اتحاد شوروی ایجاد کرده بود.(2)
با
توجه به اهدافی که اولویتهای اصلی حزب توده در آن مستتر است، مشاهده
میشود که حزب توده در ابتدای حرکت سیاسی خود، با توجه به شناخت دقیقی که
از فرهنگ مردم ایران دارد، از اعلام صریح مواضع غیردینی خود و گرایشش به
اتحاد جماهیر شوروی خودداری میکند تا ابتدا با عضوگیری و نهادینه کردن
خود، بهتدریج به اهداف بلندمدت حزب، که تشکیل یک جامعهی اشتراکی مغایر با
تعالیم دینی است، دست یابد.
بیشتر
اعضای نخستین گروه کادر رهبری حزب توده را روشنفکران نسل جوان فارسیزبان
ساکن تهران تشکیل میدادند(3) و این نسل از کمونیستهای اولیه در ایران از
همان ابتدا در تلاش بود تا با سازماندهی نیروهای خود، افراد بیشتری را به
بدنهی این حزب اضافه کند. تلاشهای رهبران توده برای نفوذ در جامعهی
ایرانی پس از شرایط نابسامان پایان جنگ جهانی دوم تأثیرات خود را گذاشت و
حزب توده بهتدریج در بیشتر شهرستانهای بزرگ ایران دفاتر خود را تأسیس
کرد.
به
گفتهی مقامات انگلیسی در تابستان 1322، که انتخابات مجلس 14 آغاز شد، حزب
توده تنها حزبی بود که سیاستی قاطع و روشن، ساختاری منسجم و سازمانی
فراگیر داشت. در استانهای شمالی این حزب، در 21 شهر دارای بیش از بیست
هزار نفر جمعیت و در نه شهر از 17 شهر دارای ده تا بیست هزار نفر جمعیت
داشت. حزب شش روزنامهی اصلی منتشر میکرد: رهبر، مردم و رزم در تهران؛
راستی در مشهد؛ آذربایجان در تبریز و جودت در اردبیل.(4)
حمایت
حزب توده از اتحاد شوروی بهگونهای بارز و علنی بود؛ حزب توده نه تنها
هیچ تلاشی در جهت مخفی نمودن گرایاتش به اتحاد شوروی نشان نمیداد، بلکه به
آن فخر و مباهات هم میکرد.(5) این گرایش عاملی نبود که بتوان آن را در
میان اعضا و رهبری حزب پنهان کرد و حمایت از شوروی به نحوی در بیانات و
سیاستهای حزب دیده میشد که تقریباً هیچکس شک نداشت که حزب توده حافظ
منافع شوروی در ایران است. اما این پشتیبانی از یک کشور همسایه، که در هر
صورت کشوری بیگانه بهشمار میرفت، نمیتوانست بدون توجیه باشد و از همین
رو، رهبران حزب تلاش میکردند تا همواره گرایش آشکار خود به شوروی را به
نوعی توجیه کنند تا در افکار عمومی ایرانیان به حزبی متکی به بیگانگان
نباشد. از همین رو، اساس استدلال حزب توده در دفاع از تقاضای شوروی برای
اخذ نفت شمال آن بود که چون ما خودمان نمیتوانیم به دست خودمان و با تکیه
بر تواناییهای خودمان از مخازن و ثروتهای نفتیمان در کشور بهرهبرداری
کنیم و چون بهرهبرداری از این منابع برای پیشرفت اقتصاد کشور ضرورت دارد،
بنابراین اعطای امتیاز به شوروی یک الزام و اجبار است.(6)
یک
علت اصلی و واقعی امتناع دولت ایران از واگذاری امتیاز نفت به شوروی را
باید در سیاست و طرز تلقی غیردوستانهی دولت شوروی به ایران جستوجو کرد؛
مداخله در امور لشکری و کشوری ایران، مداخله در امور ایالات شمالی ایران،
خنثی کردن قدرت حکومت مرکزی در ایالات شمالی، جلوگیری از ورود اتباع
غیرایرانی به ایالات شمالی در صورت نداشتن مجوز رسمی از سفارت شوروی، از
میان برداشتن مرزهای بین کشور و ورود عدهی کثیری از عناصر نامطلوب به
ایران، شرارت و بدرفتاری سربازان روسی، به غارت بردن اموال و سازمانهای
دولتی و تجاوز و تعدی به مال و ناموس مردم و انتشار و تبلیغ افکار و عقاید
مارکسیستی، خلع سلاح پادگانهای نظامی ارتش و ژاندارمری و نیروی پلیس در
نقاط شمال نیز از عوامل خصومت میان ایران و روسیه بود.(7)
حزب
توده در ابتدای حرکت سیاسی خود، با توجه به شناخت دقیقی که از فرهنگ مردم
ایران دارد، از اعلام صریح مواضع غیردینی خود و گرایشش به اتحاد جماهیر
شوروی خودداری میکند تا ابتدا با عضوگیری و نهادینه کردن
خود، بهتدریج به اهداف بلندمدت حزب، که تشکیل یک جامعهی اشتراکی مغایر با
تعالیم دینی است، دست یابد.
در
24 اکتبر 1946 (سوم آبان 1323)، کافتارادزه در مصاحبهای مطبوعاتی که در
سفارت شوروی ترتیب داده بود تصمیم ساعد، نخستوزیر دولت ایران را دربارهی
مطالعه و واگذاری امتیاز نفت به پایان جنگ را رویهای در جهت تیرگی مناسبات
میان ایران و شوروی دانست و به دنبال این نشست مطبوعاتی، در 5 آبان 1323،
تظاهراتی به رهبری حزب توده و با حمایت علنی سربازان و تانکهای شوروی به
پشتیبانی از اعطای امتیاز نفت به دولت شوروی و مخالفت با دولت ساعد در
تهران برپا شد.(8)
در
برابر این سیاست حمایتی از منافع شوروی، که بهشدت مورد مخالفت بخشهای
گستردهای از مردم ایران از جمله روحانیون، بازار و جبههی ملی وجود داشت،
حزب توده مصرانه معتقد بود که ایران برای حفظ موازنه میان شرق و غرب باید
با اعطای امتیاز به شوروی حمایت این کشور را برای مبارزه با امپریالسم
آمریکا داشته باشد.
این توجیه
از جنبهای غیرمنطقی به نظر میرسید، زیرا در شرایط اشغال ایران در جنگ
جهانی دوم و زمانی که نیروهای شوروی در شمال ایران وضعیت نابسامانی را
ایجاد کرده بودند، گرایش به سمت شوروی و منافع این کشور نمیتوانست افکار
عمومی ایرانیان را راضی نگه دارد و به این ترتیب، موازنهی مثبت حزب توده
در شرایط بحرانی ایران پس از جنگ نمیتوانست مشکلات اقتصادی و از آن مهمتر
تحقیر روانی متأثر از اشغال ایران را برای فرهنگ ایرانی، که خصلتی
استعمارستیز دارد، برطرف سازد.
سیاستهای غلط در ماجرای ملی شدن صنعت نفت
از
طرفی، طرح موازنهی منفی مصدق بهشدت مخالفت حزب توده را به همراه داشت و
این عامل سبب شد تا میان حزب توده و جبههی ملی اختلافات شدت گیرد.(9) با
نیرومند شدن دوبارهی حزب توده و تبدیل آن به یک نیروی عمده در سالهای 30
تا 32، رهبران آن بر سر دو راهی قرار گرفتند که از دولت مصدق پشتیبانی کنند
یا نه. بنابراین رهبران حزب دچار دودستگی شدند.
1. اعضای
مجربتر کمیتهی مرکزی (به ویژه نمایندگان پیشینی که در بنبستها و
کشمکشهای مجلس چهارده در جناح مصدق قرار میگرفتند) که موافق یک ائتلاف
ضمنی و غیرمستقیم بودند. به نظر آنها، توده باید یاور جبههی ملی باشد؛
زیرا این جبهه نماینده بورژوازی ملی در حال جنگ با امپریالیسم انگلستان بود
و در راستای یک انقلاب دموکراتیک ملی تلاش میکرد.
2. اعضای
جدید کمیتهی مرکزی نه تنها مخالف چنین ائتلافی بودند؛ بلکه از رویارویی
مستقیم با جبههی ملی پشتیبانی کردند. آنها مصدق را نه رهبر بورژوازی ملی
در حال جنگ با امپریالیسم انگلیس، بلکه دستنشاندهی بورژوازی کمپرادور
وابسته به امپریالیسم آمریکا، نه یک مشروطهخواه بزرگ آزادیخواه بلکه قوام
دیگری که حتماً به نیروی چپ خیانت خواهد کرد و نه یک اصلاحگر راسخ که
اشرافی مرددی که سرانجام با نیروهای ارتجاعی شاه آشتی خواهد کرد،
میپنداشتند.(10)
در نهایت، دلایل بسیاری در پیروزی گروه دوم مؤثر بود که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. بیشتر رهبران مجرب حزب توده در تبعید به سر میبردند و بر همین اساس از تصمیمات زیرزمینی حزب آگاه نبودند.
2. تجربهی مصیبتبار دورهی قوام بر پرشورترین هواداران تشکیل جبههی متحد تأثیر منفی گذاشته بود.
3. بیشتر سازمانهای استانی حزب با مصدق مخالف بودند؛ زیرا مصدق به استانها و اقلیتهای زبانی امتیاز نمیداد.
4. سازمانهای
کارگری نه تنها بر سر دستمزدها، اعتبارات و تظاهرات بلکه دربارهی قوانین
محدودکنندهی فعالیت اتحادیههای کارگری همواره رو در روی دولت قرار
داشتند.
5. به
احتمال قوی، شوروی نیز طرفدار گروه دوم بود؛ زیرا استالین در سالهای 20
تا 32 جهان را به کشورهای سوسیالیستی و امپرایالیستی تقسیم کرده بود و جایی
برای افراد بیطرفی چون مصدق باقی نمیگذاشت.(11)
بنابراین
گرایشهای حزب توده به سمتی سوق پیدا میکرد که در آن مصدق بهعنوان
نمایندهی امپریالیسم آمریکا، شناخته شد حزب توده در تبلیغات خود، رهبران
جبههی ملی را عوامفریب و مصدق را آخرین تیر ترکش استعمار معرفی میکرد.
به نظر آنها، جبههی ملی یک جریان دروغین رفورمیستی و جبههی امپریالیستی
ضدملی بود که با شعارهای متقلبانه، سعی در انحراف تودههای ملت از مبارزهی
صحیح و عمیق اجتماعی داشت.
تبلیغات
حزب توده، با تخریب شخصیت مصدق، پشتیبانی از دولت او را پشتیبانی از
سرمایهداری استعمارگر تلقی کرد و به این ترتیب دولت مصدق، که خود در جذب
حمایت علما و روحانیون و به تبع آن عموم جامعهی ایرانی که به طور چشمگیری
به سنن دینی تعلق داشت، ناکام مانده بود. پس از مواجهه با دشمنی حزب توده،
استحکام خود را از دست داد و زمینههای کودتای 28 مرداد فراهم شد.
پس
از سقوط دولت مصدق رهبران حزب توده نیز مورد توقیف و بازداشت قرار گرفتند و
محمدرضا پهلوی، که پیش از کودتا از جبههی ملی، حزب توده و علما و
روحانیون بهعنوان دشمنان اساسی خود هراس داشت، این بار با سرکوب تمامی این
نیروهای اجتماعی در جهت استقرار یک حکومتنظامی گام برداشت.
پس
از کودتا، رهبران حزب توده به اشتباهات خود در قبال جبههی ملی اعتراف
کردند؛ اما هیچگاه از اشتباهات خود در برابر خطدهی نادرست و غیردینی به
کارگران ایران و استفاده از نیرو و نام آنها برای تأمین منافع دولت
بیگانهای چون شوروی اعتراف نکردند. کیانوری در این باره میگوید:
«در
جریان مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت، ما از مصدق، که بدون تردید
نمایندهی منافع بورژوازی ملی بود، پشتیبانی نکردیم؛ ما فکر میکردیم که
مصدق برای ملیکردن صنعت نفت مبارزه میکند، ولی از حمایتهای
امپریالیستهای آمریکایی برخوردار است؛ یعنی آنها او را هدایت میکنند، پس
به این نتیجهی نادرست رسیدیم که کمونیستها نباید از جنبش ملی پشتیبانی
کنند.»(12)
حزب
توده نتوانست، آنگونه که مورد نظر داشت، به تشکیل حزبی مردمی موفق شود و
بدون داشتن پایگاهی اجتماعی برای تحقق چنین هدفی، آنچه در عمل به آن گرایش
پیدا کرد، نوعی بیگانهپرستی برای تحقق منافع ملی کشوری بیگانه بود که با
دستاندازی به خاک ایران در جریان پس از جنگ دوم جهانی هرگز وجههای مشروع
در میان مردم نیافت.
سپس
در گردهمایی سراسری پس از کودتای 28 مرداد، رهبران حزب پذیرفتند که حزب
توده به دلیل عدم پشتیبانی کامل از مصدق، درک نکردن جنبهی ضدامپریالیستی
بورژوازی ملی و پیروی از سیاستهای فرقهای بسیار چپگرایانه، اشتباه فاحشی
مرتکب شده است.
با سقوط دولت
مصدق در کودتا 28 مرداد 1332 و دستگیر شدن محمد مصدق، سران حزب توده نیز
مورد تعقیب قرار گرفتند و سرمایههای آمریکاییانگلیسی کودتا، که پیروزی
نیروهای بیگانه و شکست نیروهای مذهبی و ملی را در پی داشت، برای مسلط کردن
خود بر شرایط سیاسی ایران به سوی سرکوب نیروهای اجتماعی حرکت کرد. با
بازگشت شاه و استقرار حاکمیت خودکامهای که پس از آن با اتکا به قدرت ساواک
و اقدامات امنیتی خود را حفظ کرد، نه تنها حزب توده که سایر حرکتهای
مردمی به بدترین شکل ممکن با خفقان حاکم بر فضای سیاسی روبهرو شد.
تحلیل نهایی
در تحلیل سقوط حزب توده عوامل بسیاری برشمرده شده است:
1. حساسیت رژیم پهلوی به فعالیتهای کمونیستی که باعث شده بود شاه از هر چیزی که ماهیت چپ دارد هراس داشته باشد.
2. حزب توده با وجود اینکه حزبی گسترده و وسیع بود، نتوانست بدنهی مذهبی جامعه را جلب کند.
3. گرایش
این حزب به اتحاد جماهیر شوروی در مسئلهی نفت شمال و مسئلهی
آذربایجان(13) که از این حزب وجهی غیرملی در اذهان عمومی ایجاد کرد. در
نهایت، عنصر مردمی بودن یک حزب را برای کاهش داد و سرانجام این حزب را به
تریبون سیاسی یک کشور بیگانه تبدیل کرد.
امیر خسروی در کتاب «نظر از درون به جنبش حزب تودهی ایران» مینویسد:
واقعیت
این است که از نظر و تصور صادقانه و سادهلوحانهی رهبری حزب توده و به
طریق اولی، کادرها و اعضای آن اتحاد جماهیر شوروی تجسم آزادی، بهشت
زحمتکشان، یار و یاور ملل ضعیف و زیر یوغ استعمارگران، دولتی فارغ از نیات
کشورگشایی بود و نظری به ثروتها و منابع زیرزمینی دیگران نداشت، خلاصه
تبلور آمال و آرزوهای انساندوستانه و ترقیخواهانهی آنان بود و افسوس که
واقعیت اتحاد شوروی غیر از این بود.(14)
بنابراین
حزب توده نتوانست آنگونه که مورد نظر داشت به تشکیل حزبی مردمی موفق شود و
بدون داشتن پایگاهی اجتماعی برای تحقق چنین هدفی، آنچه در عمل به آن گرایش
پیدا کرد نوعی بیگانهپرستی برای تحقق منافع ملی کشوری بیگانه بود که با
دستاندازی به خاک ایران در جریان پس از جنگ دوم جهانی هرگز وجههای مشروع
در میان مردم نیافت؛ اضافه بر این نیروهای ملی هم که از لحاظ تعداد تشکیلات
و هم از لحاظ میزان تأثیرگذاری بر روند تحولات سیاسی و اجتماعی ایران،
بالاخص در سالهای 20 تا 32 نسبت به سایر تشکلهای سیاسی از موقعیت
مناسبتری برخوردار بودند؛ نه تنها برخورداری از حمایت مردم بلکه به دلیل
مقابله با مذهب نتوانستند جایگاهی در میان تودههای واقعی مردم ایران باز
کنند.(*)
پینوشتها:
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 346.
2. علیرضا امینی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1320 تا 1357، ص 86.
3. آبراهامیان، پیشین، ص 355.
4. همان، ص 358.
5. صادق زیباکلام، ساختار قدرت بعد از رضاشاه، درج در کتاب: مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص 70.
6. همان، ص 70.
7. امینی، پیشین، ص 105 و 106.
8. همان، ص 107.
9. زیباکلام، پیشین، ص 71.
10. آبراهامیان، پیشین، ص 395 و 396.
11. همان، ص 396 و 397.
12. Kianouri, The national Bourgeoisic, World Marxist Review, August 1959, pp. 61-65 .
13. علی مرشدیزاده، احزاب چپ، حزب توده، درج در کتاب: مجتبی مقصودی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ص 348.
14. بابک امیرخسروی، نظر از درون به نقش حزب توده در ایران، ص 94.