در ایران سینمای جشنوارهای بعد از انقلاب بود که وسعتی تا این حد گرفت و این در حالی است که اتفاقا شدید ترین انتقادات به سینمای جشنوارهای را تا به حال از طرف وفادارترین افراد به گفتمان انقلاب اسلامی شنیدهایم.
سطحی ترین نگاه، فورا به این نتیجه میرسد که گفتمان انقلاب اسلامی چیزی را که توانسته تا این حد علیه خودش باشد خلق کرده اما فقط ذرهای تعمق کافیست تا برسیم به این که چنین معضلی نتیجهی منطقی تئوری جمهوری اسلامی نیست بلکه برآمده از یک خطای تاکتیکی مسئولان فرهنگی کشور طی تمام این سالهاست، خطایی که متاسفانه هنوز هم روند آن ادامه دارد.
نفس برگزار کردن جشنوارهای هنری توسط یک دولت، تنها میتواند با هدف تبلیغ بزرگیها و ارزشمندیهای کشور برگزار کننده توجیه منطقی پیدا کند. مثلا دولت فرانسه جشنوارهی کن را برگزار میکند تا فرهمندی و فرهنجگی ملت خودش را نزد تمام روشنفکران دیگر دنیا تبلیغ کند و اگر غیر از این بود دولت فرانسه هیچ توجیهی برای هزینه کردن از خزانهای که توسط مالیات دهندگان آن کشور و برای مصارف فرانسوی پسند انباشته شده، نداشت.
این توقع کاملا نابجاست که چنین فستیوالی فرهنگ ما را تبلیغ کند.
آنها جشنواره برگزار کردهاند تا از طریق آن برتری ملت خودشان را به همهی دنیا ثابت کنند و قطعا چنین مراسمی فقط آن دسته از فیلمهای ما را به بزم خود راه خواهد داد که نشان میدهند ما از لحاظ توسعه یافتگی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی هزاران سال نوری با آنها فاصله داریم.
مثلا وقتی فرزاد مؤتمن فیلم "شبهای روشن" را برای شرکت در فستیوال لوکارنوی سوییس به دبیرخانهی آن ارسال کرد، از طرف مدیر جشنواره نامهای با این مضمون به دستش رسید که:
"آقای مؤتمن! فیلم شما خیلی خوب و خوش ساخت است و قصهای مناسب همراه با شخصیت پردازیهایی مناسب دارد اما مشکل ما این است که در این اثر کشور ایران دارای اتوبان و بزرگراه و آسمانخراش نشان داده شده در حالی که تصور و توقع ما غربیها از ایران چنین چیزی نیست... "!
(متن اصلی این نامه در بنیاد سینمایی فارابی موجود است)
اما خطای تاکتیکی مسئولان فرهنگی ما طی سالهای گذشته این بود که کارناوالهایی از این دست را همچون تریبونهایی برای تبلیغ گفتمان ایرانی-اسلامی مکتب انقلاب میدیدند در حالی که باید میفهمیدیم غربیها با پول مالیات دهندگان خودشان جشنواره برگزار نمیکنند تا در آن بزرگیهای ما به نمایش دربیاید.
ریشهی این خطای تاکتیکی در عرصهی فرهنگ، میل دلسوزانه و خیرخواهانهی مسئولان داخلی ما به هَدْم و نابودی ابتذال بود اما در عرصهی راهبردی اکثر تدابیر اندیشیده شده برای چنین هدفی مناسب انتخاب نشدند.
فرار از پدیدهی مبتذل فیلم فارسی که پایهی استوانههایش را در گیشههای عوام پسند نهاده بود، در متصدیان فرهنگی ما یک میل واکنشی به بالانس منفی بوجود آورد و این بود که جشنواره های انتلکتوئل و روشنفکر مسلکانهی غربی به عنوان قوی ترین عنصر ضد پوپولیستی در عرصهی فرهنگ رصد شدند.
همین خطای تاکتیکی راه را برای آتهایستها و کفّار سینمای ایران باز کرد تا با هزینهی بیت المال علیه صاحبان اصلی آن یعنی همین مردم فیلم بسازند و در پازل دشمنان ملت قرار دهند.
در فضای قبل از انقلاب که سینمای گیشهای و کلیشهای عوام پسند میدان دار عرصه بود، این جماعت روشنفکر نما چندان فرصت عرض اندام نمییافتند چون آن سینما علیرغم تمام ایراداتی که داشت لااقل به سود مستقیم حاصل از گیشهها متکی بود و آثار سیاه نمای این کــُـمپرادورهای فرهنگی هیچوقت هیچ جذابیتی برای عموم مردم نداشت. (همچنان که هنوز هم ندارد)
کاری که ما باید میکردیم جهت دهی به ساخت آثار عامهپسند و نیز ربایت و هدایت مخاطبان آن آثار بود، نه اینکه خودمان با دست خودمان باعث قهر این مردم با سینمای ملیشان بشویم و در عوض دل به مخاطبان جشنوارهای فرنگ بسپاریم.
طی این سالها حتی ضعیفترین فیلمهای ما از لحاظ تکنیکی هم جایزههای فرنگی گرفتهاند، چون معیارهای غربیها برای جایزه دادن اساسا تکنیکی و هنری نبود و باید گفت همین جایزه دادنها و عنوان بخشیها باعث بوجود آمدن یک سری پارادایم و الگوی غلط در سینمای ایران شد؛ سینماگر جوان ایرانی با نگاه به کسی که توانسته در فلان فستیوال غربی جایزه بگیرد، از روی دست او تقلید میکرد و به جای آموختن فنون و تکنیکهای هنری رو به آموختن فرمولهای جشنواره پسند میآورد.
اینچنین شد که برای عدهای حتی لازم نبود الفبای دکوپاژ و میزانسن را بیاموزند بلکه هر کدام از آنها با پیدا کردن و اجرا کردن چند ادای روشنفکر نمایانهی غربی پسند میتوانست ادعا کند که به فیلمسازی بزرگ تبدیل شده و چندتا لوح زرین و سیمین فرنگی هم در دست داشت که حرف او را تایید میکردند.
سینمای جشنواره پسند ایران بعد از رشد سرطانیاش طی این سالها امروز به جایی رسیده که قسمت معتنابهی از تولیدات ما را به خود اختصاص داده است (حدود 90 درصد) و البته حتی خیلی از این آثار در آن سوی آبها هم توفیقی پیدا نمیکنند بلکه صرفا تمرین جشنوارهای شدن برای یک فیلم ساز هستند.
اما فاجعه از آنجا عمیقتر شد که متصدیان فرهنگی کشور ما به جای درمان این غدهی سرطانی، آن را به عنوان دستمایهای برای تکدی مناسب یافتند. تقریبا همزمان با سی و دومین جشنوارهی فیلم فجر بود که میشد دقیقا به این مسئله پی برد.
البته پیش از آن هم هنگامی که صحبت از برقراری دیپلماسی فرهنگی از مجرای فستیوالهای خارجی بود، میشد به مقصد ریل گذاریهای فرهنگی کشور مشکوک شد اما مسائل جدیدی که در آن روزها پیش آمد، دیگر حتی جای ذرهای شک در این مورد باقی نگذاشت که خیلی از خطاهای گذشته قرار است از این به بعد عمدی صورت بگیرند.
سی و دومین جشنوارهی فیلم فجر رسما یک اردوی تمرینی برای فستیوالهای رنگ به رنگ فرنگی بود و خیلی از فیلمهای آن میتوانست هر کدام به تنهایی گزارش "احمد شهید" را در مورد وضعیت حقوق بشر ایران تکمیل کند و موازی برگزاری همین دوره از جشنواره بود که توزیع عمومی سبد کالا با همان شیوهی نقد بر انگیز و قابل تامل انجام پذیرفت.
نوزدهم بهمن ماه یعنی در کوران فستیوال فیلم فجر، یکی از سایتهای نزدیک به قوهی مجریه که دو تن از گردانندگان آن اکنون از مدیران میانی دولت هستند، در تحلیل چگونگی پخش سبد کالا نوشت:
توزیع سبد کالا با شیوهای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای مردان دولت غیرقابل پیشبینی باشد. اصلا همین اتفاق- ازدحام، دعوا و مرافعه و احیانا له شدن زیر دست و پا- برای پیشبرد استراتژی خارجی لازم بود[!!] به عبارت دیگر روحانی به یک نمایش داخلی برای ارائه در جشنوارههای سیاسی خارجی نیاز داشت. نگاه کنید به اظهارات اخیر "وندی شرمن" که گفته است: "شما در اخبار دیدید که ایران اخیرا به طور قابل مشاهدهای غذا بین مردم فقیر جامعهاش توزیع کرده تا نشان دهد کاهش هدفمند و محدود تحریمها تاثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته است. همانطور كه روحاني قول داده بود اين پول قرار است در جهات ديگري مصرف نشود"
نويسنده اين مطلب در ادامه اضافه كرد:
"به هر حال این دقیقا همان نتیجهای بوده که از توزیع سبد کالا در میان مردم وجود داشت، این که تحریمها بر روی مردم ایران تاثیر مستقیم و انکارناپذیر داشته، این که اوضاع اقتصادی مردم ایران نه تنها روبهراه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند و این که از این به بعد و با گشایش هرچه بیشتر در مذاکرات هستهای تمرکز نظام بر معیشت مردم خواهد بود..."
با فرستادن خیلی از فیلمهای جشنوارهی فجر به غرب، دست امثال "وندی شرمن" برای تکدی وکالتی از جانب ما بازتر خواهد شد و آنها از این به بعد خواهند توانست چنین آثاری را در مجامع روشنفکری و سیاسی به عنوان سندی بر فلاکت ما مورد ارجاع قرار دهد.
دعوای سیاسی ایران و غرب، کم روی اقتصاد دو طرف تاثیر نگذاشت و از ابتدا کم نبود تاثیری که این دعواها از چشم انداز منافع اقتصادی گرفته بودند.
به قول معروف "سیاست بیان فشردهای از اقتصاد است" و گردشهای ایران و غرب در عرصهی دیپلماسی بیشک بدون تاثیر از انگیزههای اقتصادی نبوده اما هر دو طرف ماجرا اگر بر سر عقل باشند، در عین این گردشها سعی در حفظ پرستیژ سیاسی خودشان هم خواهند کرد و تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا هر گونه تاثیر پذیرفتن از تضررهای مالی را کتمان کنند.
اما اگر ما اصرار داشته باشیم که سندی بر فلاکت خودمان دست امثال "وندی شرمن" بدهیم، آنها هم خواهند توانست مِنبعد در عوض اعتراف به ضررهای قطع رابطهی تجاری با کشوری مثل ایران، توبهی اقتصادی خود را به دلسوزی برای ما تعبیر کنند، یعنی پرستیژ آنها حفظ میشود و ما کاملا بی آبرو میشویم.
اگر تفسیر آن سایت نزدیک به دولت را در مورد دلایل نحوهی توزیع سبد کالا جدی بگیریم و آن را در کنار اظهارات رئیس سازمان سینمایی راجع به فستیوالهای غربی بگذاریم و همینطور در کنار اقداماتی که طی این چند وقت اخیر در جهت تقویت موضع روشنفکران عرفی در سینمای ایران شد (همان کمپرادورهای فرهنگی)، تمام اینها سرجمع میدهد؛
دیپلماسی فرهنگی یعنی ما با فیلمهای معلول و افلیج خودمان در حال تکدی از غربیها هستیم.
مافیای سینمای ایران در اختتامیهی فجر سی و دوم هرچه دلش خواست کرد و به هر فیلمی که صلاح دید جایزه داد و همینها باعث شد معیارهای فنی سینما حتی کمتر از ذرهای در امر داوری لحاظ نگردند.
این اقدام آنجا مضحک تر از آب در آمد که متولیان این امر انتخابهای معلوم الحال خود را با اعتماد به نفس کامل مبنای انتخاب فیلم برای فرستادن به جشنوارهی کن قرار دادند و خب فرانسویها هم تمام این آثار را به دلیل قرار داشتن زیر حداقل معیارهای فنی رد کردند یعنی امسال هیچ فیلمی از ایران در کن نیست.
ظاهرا مافیای سینمای ما این بار ناخواسته علیه جماعت کمپرادور فرهنگی عمل کرد و این دو تا حدودی همدیگر را خنثی کردند اما همیشه نمیشود روی چنین شانسهایی حساب باز کرد و کسانی که دلسوز آبروی فرهنگی مملکت هستند، با احتساب اینکه (این بار به خیر گذشت!) باید به فکر دفعات بعد باشند.
خوشبختانه ما در فستیوال کن شصت و هفتم فیلم نداریم اما برای سال بعد و جشنوارههای دیگر نمیشود روی این شانس ها حساب کرد و باید به فکر تقویت جبههی دلسوزان داخلی بود.
یادداشت از: میلاد جلیل زاده/
انتهای پیام/ اس