به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، مجتبی اصغری در روزنامه وطن امروز نوشت: جهانی که ما امروز در آن زندگی میکنیم مملو از زورگویی و خشونتی است که احتمالا ابناء بشر در اجتماعات حیوانی نیز مشابه حوادث آن را هرگز ندیدهاند! ما برههای از حیات انسانی را تجربه میکنیم که پاپ رهبر مسیحیان کاتولیک جهان در عقبگردی آشکار از قوانین ادیان الهی «همجنسگرایی» را نیز به رسمیت میشناسد اما در برابر دریده شدن مسلمانان به دست هواداران افراطی خود «سکوت» را شایسته میبیند.
اینجا دنیای زور و زورمندان است! آزادی، صلح، کرامت انسانی و حقوق بشر لقلقه زبان خبیثترین و شقیترین حاکمانی است که بشر زورافزایی شیطانیشان را ناباورانه تجربه میکند. در چنین روزگاری عقل حکم میکند چگونه زندگی کنیم؟
راه تسلیم و انزواگزینی راه اول این است که خود را از چنین دنیای مخوفی کنار بکشیم و انزوا را برگزینیم بلکه امنیت یابیم اما در دنیای زورمندان، هر کشوری به واسطه مزایای استثنایی که از آن بهرهمند است جذابیتهای مخصوص خود را دارد. بنابراین انزوا دلیلی بر در امان ماندن نیست. کما اینکه در بحبوحه جنگ جهانی که هیچ ارتباطی به ایران و ایرانیان نداشت در عین انزوا، رسما یکمیلیون ایرانی تلف شدند. چرا که نه انگیزهای برای حمایت از هیات حاکمه انگلیسی داشتند که به واسطه کودتا بر ضد مردم به قدرت رسیده بود و نه توانی از پیش آزموده برای صیانت از مرزها!
مقاومت و قدرتآفرینی راه دوم «ایستادگی و مقاومت» توأمان همراه با بسیج ملی داخلی برای تبدیل شدن به ابرقدرتی جهانی است. تنها ملتهایی که در این هرج و مرج وسیع به سلامت باقی میمانند و دوام مییابند آنانی هستند که علاوه بر پتانسیل قدرت تکنولوژیک، سیاسی و اقتصادی و نظامی از «دیسیپلین قدرت» نیز برخوردارند. اصلا مگر میشود کشوری از مولفههای قدرت کافی در عرصه بینالملل برخوردار باشد اما «شخصیت قدرتمندی» نداشته باشد؟ کدام احمقی رای به چنین تزی میدهد؟ اندیشمندان نئولیبرالی چون «جوزف نای» که امروز طرحهای آنها در جهان بسیار پرطرفدار محسوب میشود «ژاپن» را مظهر یک ابرقدرت فاقد دیسیپلین داخلی و خارجی مینامند. آنها وضعیت ژاپن را اینگونه توصیف میکنند.
منشأ دیسیپلین قدرت حاکمیت ژاپن اسیر سیاست «برقراری تماس» با آمریکا، به عنوان راهکار سیاستمداران آمریکایی برای کنترل چین شد. آمریکا نیاز به پایگاهی قدرتمند اما وابسته در شرق آسیا داشت تا به واسطه آن سطح تعاملات خود با چین را به امید افزایش اثرگذاری بر جامعه و دولت این کشور در آینده افزایش دهد. در حین اجرای این نقشه دوگانه میزان وابستگی نظامی ژاپن به آمریکا قطعی شد. به نحوی که ژاپن هم اکنون توانایی دفاع از کشتیهای تجاری خود، بدون کمک آمریکا را ندارد و عملا تبدیل به یک پایگاه فاقد اختیار ملی شده است. در حین این تعاملات گسترده، خود به خود مسیر نفوذ فرهنگ آمریکایی در ژاپن نیز گشوده شد. مردم پیوندهای خود با فرهنگ ژاپنی را قطع کرده و در این میان آرمانهای مقاومتی خود را نیز به علت فقدان ایدئولوژی و جهانبینی فرازمینی از دست دادند. نتیجه آن است که امروز بهرغم قدرت اقتصادی نسبتا مستقل، به علت بیبهره بودن دولت این کشور از سرمایه اجتماعی و قدرت نرم برآمده از فرهنگ ملی، در روابط بینالملل فاقد «دیسیپلین قدرت» هستند. کسی نظر آنها را در حوادث بینالمللی جویا نمیشود و حتی قدرتهای دستچندمی مثل دو کره نیز در حیاط خلوت آنها در شرق آسیا مرتب درگیری ایجاد میکنند. جوزف نای معتقد است این «آرمانها» هستند که «هویت ملتها» را شکل میدهند و نیروهای اجتماعی شکل گرفته برای تحقق آنها مسیر دولتها را تعیین میکنند به نحوی که در صورت تخطی دولتمردان نیز دوباره ناچار شوند به سمت تعریف منافع ملی بازگردند. این رویکرد جدید نوعی «سازهگرایی» است که از قدرت ترمیم درونی برخوردار است. این همان قدرتی است که موجب میشود مردم بهرغم رای به یک جریان مجددا مسیر غلط دولت را با فشار از پایین تصحیح کنند. اگر قدرت مردم در ترمیم سازه انقلاب نبود با یک بار تجربه مسیر وابستگی به غرب، وادادگی سیاسی دوام مییافت و دولت فرمان انقلاب را از مردم میربود.
خلع سلاح درونی؟! اما چرا با وجود تبیین این مسائل در عرصه علم روابط بینالملل کماکان گروههایی در داخل ایران دم از طرحهایی همچون «سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» میزنند؟ آیا آنها نمیدانند که بزرگترین منبع قدرت نرم ایرانیان «آرمان انقلابی ـ اسلامی» است؟ کدام عاقلی حکم میدهد یک حاکمیت سیاسی پرقدرت که اتفاقا از ضعفهای غیرقابل انکاری در حوزه اقتصاد رنج میبرد منابع هویتی قدرت خود را با دست خویش از سیاست جدا کند تا در عرصه بینالملل به رسمیت شناخته شود؟! بازمیگردیم به مقدمه؛ در دنیایی که بدون قدرت «قوانین جهانی» چیزی در حد کشک تلقی میشود ایده «خلع سلاح از درون» کمک به باز شدن راه نفوذ زورمندان نیست؟ گیریم سیاست خارجی بدون تکبیر را اجرایی کردیم، اولین نتیجه چنین رویهای میشود به رسمیت شناختن سگ هاری به نام «اسرائیل»! آیا صهیونیسم بینالملل در جنگ 33 روزه از قدرت نظامی و سیاسی حزبالله لبنان شکست خورد؟ آیا حزبالله یک ابرقدرت جهانی است که به واسطه قیمهای خارجی قدرتمندی چون آمریکا و اتحادیه اروپایی میتواند در 33 روز بر یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان پیروز شود؟
اصلا چرا مردم لبنان بهرغم متحمل شدن خسارتهای بسیار زیاد هنوز از حزبالله حمایت میکنند؟
استقلال اقتصادی منبع قدرت حزبالله برآمده از انقلاب اسلامی است. آنچه ایران را بدون بهره مندی از اقتصاد ژاپنی یا حامیان رژیم صهیونیستی در جهان تبدیل به قدرتی غیرقابل چشمپوشی کرده «انقلاب اسلامی، ارزشها و آرمانهای آن» است. آمریکا به این نوع از قدرت میگوید «چهره دوم قدرت»! پس تلاش برای حذف این قیود از ایران، یعنی حکم کردن به خلع سلاح کشوری که حتی در صورت کمک جدی حامیان خارجی هرگز تبدیل به ابرقدرتی در این سطح نخواهد شد. یعنی حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که آمریکا آنقدر احمق باشد که عربستان و قطر و امارات و بحرین یا حتی ترکیه را رها کند و رای به تبدیل کردن ایران به «ژاندارم خاورمیانه» دهد، در آن صورت نیز حداکثر ایران تبدیل به یک قدرت اقتصادی وابسته خواهد شد. البته چون ملت ایران طعم شیرین «استقلال» را چشیده، بر اساس پیشبینی جوزف نای مجددا با تمسک به «سازه قدرتمند درونی خود» حرکت از درون را آغاز کرده و دولتمردان را وادار به تغییر جهت خواهد کرد. قطعا همین اندیشمندان نئولیبرال به دستگاه سیاست خارجی آمریکا اجازه نمیدهند به واسطه عقد توافقنامههایی موقت، تنها «قدم باقیمانده» جمهوری اسلامی ایران تا تبدیل شدن به ابرقدرتی تمام عیار، به واسطه سهلانگاری دولتمردان این کشور پیموده شود. «بیماری اقتصادی» هم اکنون تنها نقطه ضعف ایران است.
عقل خیانتپیشه!
برای حل این مشکل عدهای حکم به «وابستگی به پدرخواندهای خارجی» میدهند و گروهی دیگر معتقد به تکیه بر ظرفیتهای درونی هستند. حال شما محاسبه کنید در دنیای ظلم و زور، آیا هیچ ابرقدرتی پیدا میشود که راه را برای اوج گرفتن بیشتر یک شبه ابرقدرت خطرناک که توانایی بر هم زدن بازی سایرین در عرصه مدیریت جهانی را دارد، باز کند؟ همه میدانند که جمهوری اسلامی ایران دارای «تز مستقل اداره جهان» بر اساس سیستم اسلامی است. آیا اگر ما به صورت داوطلبانه همه مظاهر قدرت خود مثل انرژی اتمی، موشکهای بالستیک و هر آنچه توسط غرب ستاندنی باشد را تحویل دهیم مشکل دنیای ظالمان با ما حل میشود؟ آیا ما میتوانیم «قدرت نرم» خود را هم از جامعه جدا کرده و به دشمن تقدیم کنیم تا خیال آنها از خطر قدرت یافتن بیش از این تنها رقیب صاحب جهانبینی و دارای سیستم متفاوت، آسوده شود؟ آن عقلی که به حماقت حکم میکند را بهتر است بایگانی کنیم دوستان! این عقلانیت برآمده از اتاق فکر دشمن است!
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/