شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
زمستاني سرد بود و کلاغ غذايي نداشت تا جوجه هايش را سير کند؛ گوشت بدنش را مي کند و مي داد به جوجه ها بخورند. زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما جوجه ها نجات پيدا کردند و گفتند: « آخي خوب شد راحت شديم از غذاي تکراري!»