شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
اشتری با مورچه ای همراه شد به آب رسیدند مورچه پای باز کشید اشتر گفت: چه شد؟ گفت: آبست! اشتر پای در نهاد رو به مورچه کرد و گفت: بیا! سهل است آب تا زانوست! مورچه گفت: تو را به زانوست مرا از سر گذشته است ...