به گزارش بولتن نیوز، یکی از معایب اخلاقی و رفتاری ما که به طور ملموسی در جامعه نمود عینی دارد روحیهی «تملق» و «چاپلوسی» است. روحیهای که برای نشان دادن وضعیت اسفناک آن در جامعه، در سریال طنز «پاورچین» از واژهی «پاچه خواری» استفاده شد و دست بر قضا خیلی زود هم در جامعه متداول شد. گويا براي مردم نيز اين مسأله جا افتاده بود.
اما چرا و چگونه چنين موضوعي در ايران به وجود آمده است؟ چه عوامل و دلايلي را ميتوان در شكلگيري روحيهي تملق در كشور بيان كرد؟
به نظر ميرسد با مراجعهي به تاريخ، ميتوان دريافت كه روحیهی تملق موضوعی نیست که تنها مخصوص دوران حاضر باشد. يقينا تملق، «ریشههای تاریخی» دارد که باید به آن توجه کرد. بخشی از اين روحيه، مربوط به دوران طولانی استیلای حکومت پادشاهی و استبدادي در ایران است که برای هزاران سال وجود داشت. در دربار پادشاهان معمولا رسم بر آن بود که هر کسی متملقتر و چاپلوستر بود، از ارج و قرب بیشتری نزد شاه برخوردار میشد. از سویی دیگر در حکومتهای مطلقه، از آنجا که مردم اجازه و يا بهتر بگوييم جرأت اظهارنظرهای صریح را نداشتند، چارهای نبود تا ابتدا در وصف شاه، زبان به تملق گشوده و آنگاه با هزاران لطایف الحیلی، خواستهها و نیازهای خود را طلب کنند تا مبادا خداي نكرده، به تریج قبای «قبلهی عالم» بر بخورد.
اما بخشی دیگر از چگونگی ایجاد روحیهي تملق در ایران، شاید به نفوذ «ادبیات» و بهخصوص عالم «شعر» در این کشور بر گردد. ميدانيم كه از دیرباز در این مُلک، آن چیزی که مورد استقبال قرار میگرفته، ادبیات و شعر بوده است. ادبيات و شعر جزوي از زندگي ايرانيان در طول تاريخ بوده است. به همين علت «شاعران» همواره از جایگاه خاصی در صحنهی سیاسی- اجتماعی ایران برخوردار بودهاند. شاعران ایرانی از سویی در تماس با دربار پادشاهان بوده و از طرفی دیگر با تودههای جامعه در ارتباط بودهاند. از همین رو است که ضریب نفوذ شعر و حکایات ادبی و ضربالمثلها در ایران، بیش از سایر اقوام و ملتها است. بهطوری که حتی عوامترین و كمسوادترین مردم ایران نیز، خورجینی مملو از ابیات شعری و ضرب المثلها را در حافظه دارند.
اما «شعر» با همهي خصوصیات خوب و محاسنش از آنجا که مبتنی بر «خیال» و «واژهسازی» است، لاجرم توصیفاتی در آن به کار میرود که در بسیاری از موارد با «عقل» در تضاد و تناقض است. بسیار دیده شده که شاعری برای وصف «معشوق» خود و یا برای آنکه مکنونات قلبی و حس درونی خود نسبت به پدیدهای را بیان کند، از کلمات اغراقآمیز و غیر واقع بینانهای استفاده ميکرد. و اصلا چنین موضوعی نه تنها ضعف یک شاعر نيز محسوب نمیشد که جزو محاسن او نیز به شمار میآمد.
البته اگر اين مسأله فقط محدود در حوزهي ادبيات و شعر ميشد شايد خيلي اهميت نداشت اما دامنهی آن، تنها در حوزهی ادبيات باقی نماند و به حوزهی اجتماع و سیاست نیز کشیده شد. شعرهای زیادی حتی توسط شاعران برجستهي ايران، با همین کلمات اغراقآمیز در وصف پادشاهان و سیاستمداران نيز سروده شده که خود شاید یکی از دلایل ایجاد و بسط روحیهی تملق در جامعهی ایرانی بوده است. از اين رو «جهانبيني» ايرانيها تا اندازهي زيادي شاعرانه و ادبي و متافيزيكي است.
بر عکسِ «شعر»، «فلسفه» چون بیشترین نزدیکی و قرابت را با «عقل» دارد، به طریق اولی فاصلهي بیشتری از روحیهی تملق میگیرد. به همین علت است که میبینیم در مغرب زمین به دلیل استیلای بیشتر «فلسفه» نسبت به «شعر»، جایگاه «عقل» به مراتب مهمتر از جایگاه «وهم» است. در غرب به جاي شاعران، اين فلاسفه هستند كه حرف اول را ميزنند. همین موضوع کمک کرده تا روحیهی تملق که در نسبت بیشتر با «وهم» است و در تضاد بیشتر با «عقل»، در آن گوشهی دنیا کمتر محلي از اعراب داشته باشد. بنابراین به هر میزان که جامعهی ایرانی به خردگرایی و عقلورزی نزدیکتر شود، یقینا از تملق و چاپلوسي، دور تر خواهد شد.
البته این موضوع بدان معنی نیست که باید از گنجینهی غني ادبیات خود غافل شویم. نه، به هیچ وجه! بدون تردید ادبیات ایرانی و دفتر شعر شعرای ایران زمین، پُر است از حکمتها و نکتهها و ظرائف اخلاقی و تجربههای بزرگ زندگی. بنابراین نقد ما، نقد بر آن گوشهای از ادبیات است که موجب ایجاد چنین روحیهای شده است.
از این زاویه، «انقلاب اسلامی»، رنسانی در ساحت «شعر» ایجاد کرد. ظهور «شعر انقلاب» و به تبع آن «شعر دفاع مقدس» به همت بزرگوارانی چون مرحوم قیصر امینپور، مرحوم سید حسن حسینی، مرحوم سلمان هراتی، مرحوم خلیل عمرانی، علیرضا قزوه، علی معلم، یوسفعلی میرشکاک و... موجب شد تا جایگاه شعر در ایران، از حالت صرفا انتزاعی و خیالی بیرون آمده و در پیوند با حوادث اجتماعی- سیاسی روز جامعهی ایران باشد.
و اما دربارهی روحیهی «تملق» در جامعهي كنوني ايران، گفتنیهایی است که در مطلب بعدی به آن اشاره خواهد شد انشاءالله.