به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، یکی از آداب و سنن نیایش و دعا اِلحاح و اصرار است. اِلحاح و اصرار گاهی به تکرار یک جمله است، گاهی به تکرار مضمون یک جمله در عبارتهای گوناگون؛ دعای ابوحمزه ثمالی از مصادیق بارز اِلحاح در دعاست. زیرا وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه در سحرهای ماه مبارک رمضان یک مطلب را با عبارتهای گوناگون، با تعبیرهای مختلف بازگو میکنند، و آن بخشش گناهان است.
زیرا تا انسان تبهکاری او بخشوده نشود، قُرب الهی نصیبش نخواهد شد و تا قُرب الهی نصیب او نشود، از آن فُوز خاصّ طرفی نمیبندد. لذا در این جمله به ذات أقدس إله عرض میکند: پروردگارا ! اگر از گناهان من صرف نظر کردی، این کار سنّت دیرینه توست که از تباهی تبهکاران صرف نظر کردی.
"فَإنْ عَفُوتَ یا رَبِّ فَطالَ مَا عَفُوتَ عَنِ المُذنِبینَ قَبلِی."
من اوّلین گنهکاری نیستم که تو بخشودی، چنین که آخرین گنهکاری هم نخواهم بود که تو بخشیدی.
در صحیفه سجادیّه آمده است که: محبوبترین بندگان خدا کسانیاند که استکبار نورزند. تذلّل کنند، تخشّع کنند، خضوع کنند در پیشگاه ذات أقدس إله . این نشانه محبوب بودن بنده است نزد خداوند. وجود مبارک امام سجاد هم در همین جا تخضّع دارد. در صحیفه سجادیّه دارد که: من فقیرترین فقراء هستم . همه نیازمندند، ولی من از همه نیازمندترم ! زیرا هر کسی درکش بیشتر است، میداند کمالات فراوانی به امتثال خلیفةُ الله است. وقتی درکش بیشتر بود، احساس خلاء بیشتری میکند، قهراً فقر را بیشتر از دیگران احساس میکند.
در اینجا عرض میکند:
"وَ یا رَبِّ لِأنَّ کَرَمَکَ أیّ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُجازاهِ المُذنبینْ وَ حِلمِکَ عَنْ مُکافاهِ المُقَصِّرینْ ."
شما اگر بخواهی در کُرسی داوری بنشینی و عدّهای را کیفر بدهی، کریمانه اگر بر کُرسی داوری بنشینی،
آن کُرسی کرم با جلالتر از آن است که تبهکاران را کیفر کند، و کُرسی حلم و داوریِ بردباری بزرگتر از آن است که دیگران را مکافات کند!
«مکافات» همان جزای وِفاق است. « کُفو » یعنی همتا. ذات أقدس إله در قرآن کریم هیچ جا وعده نداد که جزای محسنین و وارستگان، جزای وفاق است! ولی درباره تبهکاران که چنین فرمود: جَزآءً وِفاقاً. (2) یعنی جزاء و کیفر تبهکاران وفق گناه آنهاست، هرگز بیشتر نیست. امّا پاداش محسنان و پرهیزگاران به اندازة آنها، موافق و مطابق آنها نیست، بلکه بالاتر از آنهاست! مَنْ جَآءَ بِالحَسَنَه فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها. (3)
اینجا دو مطلب است که باید کاملاً از هم تفکیک بشود. یکی این که جزاء متن عمل است و همان عمل به صورتهای گوناگون ظهور میکند، یا پاداش مناسب دارد؛ این یک بحث است که هر گونه جزائی از سنخ عمل است، موافق با عمل است.
وفاق به معنای سنخیّت، اختصاصی به کیفر تبهکاران ندارد. برای این که پاداش پرهیزکاران را هم شامل میشود. یک قسم و بحث دیگر؛ وفاق یعنی همتا بودن، معادل بودن و مانند آن. این مخصوص تبهکاران است که جَزآءً وِفاقاً در قرآن فقط درباره اینها آمده است. یعنی کیفر اینها مطابق عمل اینهاست، بیش از عمل نیست. معادل عمل اینهاست. هرگز بیش از عمل یک تبهکار خدا او را کیفر نمیدهد. پس درباره هم سنخ بودن، چه پاداش، چه کیفر، هم سنخ عملاند. امّا معادل بودن، خدا هرگز وعده نداد که جزای پرهیزکاران را معادل عمل آنها بدهد؛ بلکه همواره وعده داد: جزاء بهتر از عمل است. مَنْ جآءَ بِالحَسَنَه فَلَهُ خِیرٌ مِنها (4)؛ از خیرٌ مِنها شروع میشود تا عَشرُ اَمثالِها یا وَاللهُ یُضاعِفُ مَنْ یَشآء، وَاللهُ واسِعٌ عَلیمْ (5). و امّا درباره کیفر فرمود: معادل آنهاست.
در اینجا وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه عرض میکند: تو اگر بر کُرسی کَرم و حِلم بنشینی و در ساهره قیامت افراد را احضار کنی، حلم و کرم تو هرگز کُفو ندارد، همتا ندارد؛ تا ما بگوئیم برابر با کرم عدّهای را کیفر دادی، چون چیزی برابر کَرم تو نیست! لذا عرض میکند: خدایا ! آن کَرم تو اَجلّ از مجازات مجرمین است و حلم تو بزرگتر از آن است که همتا و کُفو تقصیر مقصّران باشد. و من هم به فضل تو پناهنده شدم . هارِبٌ مِنکِ إلیکَ؛ این هارِبٌ مِنکِ إلِیکِ در جملههای قبل هم بود و در آنجا به عرضتان رسید به این که: این از آن واسِطهُ العِقدهای این دعای نورانی است.
چند جمله در این دعای ابوحمزه ثمالی هست که کم نظیر یا بینظیر است؛ همان بِکَ عَرَفتُکَ وَ أنتَ دَلَلْتَنِی از این قبیل است،
إنَّ الرّاحِلَ إلِیکْ قَریبُ المُسافَه از این قبیل است، وَ أنَّکَ لا تَحتَجِبُ عَنْ خَلقِکَ إلا أنْ تَحجُبَهُمُ الأعمالَ دُونَکْ از این قبیل است، هارِبٌ مِنکَ إلِیکْ از این قبیل است که اینها توحید ناب است.
و در صحیفه سجادیّه هم ما را دعوت به توسّل کرده است. ذات أقدس إله فرمود به این که: وَابْتَغُوا إلیهِ الوَسیلِه.(6) وسیله را ائمه علیهم السَّلام بازگو کردند؛
هر عملی که انسان با آن عمل به خدا نزدیک میشود وسیله اوست. ولایت اهلبیت وسیله است، نماز و روزه وسیله است، حج و زیارت وسیله است، صدقات وسیلهاند. هر عمل قُربی که انسان را به خدا نزدیک میکند، توسّل به خداست. گاهی انسان با نماز به خدا متوسّل میشود، گاهی با روزه متوسّل میشود. ولی وجود مبارک امام سجاد در همین بخشهائی که خواهد آمد عرض میکند: خدایا! من اقرار به گناه را وسیله قرار دادم، چنین که در بخشهای مناجات و مانند آن هم هست.
ولی بالاتر از همه اینها مطلب اوج گرفتهای است که در صحیفه سجادیّه آمده است که عرض میکند: خدایا! وَ وَسیلَتِی إلِیکَ اَلتُّوحید وَ أنّی لَمْ اُشرِکْ بِکِ شِیئاً. (7) اگر دیگران وسیله میآورند، و اگر تو همگان را دستور دادی به اِبتغاءِ الوَسیله، فرمودی: وَابَتغُوا إلِیهِ الوَسیلِه، من توحید ناب را وسیله آوردم .
من از این که هیچ چیزی را در هیچ لحظهای شریک تو قرار ندادم، این پرهیز از شرک را وسیله قرار دادم . وَ وَسِیلَتِی إلِیکَ اَلتُّوحید وَ أنّی لَمْ اُشرِکْ بِکَ شِیئاً. این نکره در سیاق نفی نشان میدهد که به هیچ وجه مشرک نبود. این همان است که ذات أقدس إله درباره انبیای ابراهیمی و مانند آن تعبیر کرده است که: یَعبُدُونَنی لا یُشرِکُونَ بِی شِیئاً. (8) هیچ چیزی را شریک من قرار نمیدهند. نه شرک جَلی دارند، نه شرک خَفی دارند. نه در برابر صَنم و وَثن کُرنش میکنند، نه در برابر هوی و هوس خضوع دارند و نه ریائی دارند و مانند آن.
در اینجا عرض میکند: خدایا! من از تو به تو فرار میکنم . کار موحّد ناب هم همین است. انسان هیچ چیز را منشاء اثر نمیداند تا از آنها بگریزد، مگر قهر خدا را . و هیچ چیزی را مبداء لطف نمیداند تا به سوی بگریزد، مگر مهر خدا را! چنین کسی در خوف و رجاء موحّد است. نمیترسد، مگر از خدا. امید ندارد، مگر به خدا . در سوره احزاب خشیت را منحصراً درباره ذات أقدس إله خلاصه کرد، اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ اَحَداً إلا الله. (9)
آنگاه عرض میکند:
"اِلهی أنْتَ اُوسَعُ فَضلاً وَ أعظَمُ حِلمَاً مِنْ تُقایِسَنِی بِعَمَلِی."
تو بخواهی برابر با کار ما پاداش بدهی، منزّهتر از آنی. یا ما را به خطیئه ما بلغزانی، من کیام؛ مَا أنَا یا سِیِّدِی وَ مَا خَطَرِی. اصلاً ما به حساب نمیآئیم . قدرت بیکران بخواهد یک پَر کاهی را، سبکتر از پَر کاهی را جابجا بکند، این برای او زیبنده نیست.
هَبنِی بِفَضلِکَ یا سَیِّدِی وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفوِکْ وَ جلِّلْنِی بِسِتْرِکَ . این «جَلَّل» اگر گفته شده است: فلان شخص را جَلَّلَهُ، یعنی تجلیل کرد، تعظیم کرد. اگر گفتند: جَلَّلَ الفَرَس، یعنی جُلّ و پالانی که او را بپوشاند، پتوئی که او را بپوشاند، لباسی که او را بپوشاند، بر او پوشانده است. قبلاً هم داشتیم : وَ جَلِّلْنِی بِسَترِکَ . الآن هم داریم وَ جَلِّلْنِی بِسِترِکَ .
یعنی خدایا! جامه ستّاری را بر پیکر من بپوشان ! جِلّ و جُلّ عفو را بر اندامم بپوشان، تا به جلال بار یابم . آن جُلّ گذاری مایه جلال من بشود. وَ جَلِّلْنِی بِسِتْرِکَ . مرا با آن جامه ستّاریات بپوشان تا به جلالات برسم . وَاعْفُ عَنْ تُوبیخِی بِکَرَمِ وَجهِکْ.
پینوشتها:
1- سوره غافر / آیة 60
2- سوره نباء / آیة 26
3- سوره انعام / آیة 160
4- سوره قصص / آیة 84
5- سوره بقره / آیة 261
6- سوره مائده / آیة 35
7- صحیفه سجادیّه/ دعای چهل و نهم ـ وَ کَانََ دُعائُه (ع) فِی دِفاعِ الکَیدِ الأعداء...
8- سوره نور / آیة 55
9- سوره احزاب / آیة 39