جالب است كه دامنه اين نگرشها در بيشتر مواقع از خانواده و نزديكان اين زنان آغاز ميشود و تا سطوح مختلف جامعه ادامه پيدا ميكند.
از آنجا
كه بيشتر زنان ايراني نيز با بسياري مهارتهاي فردي آشنا نيستند، در صدد تغيير صورت
مساله برميآيند.
يعني حتي اگر به دليل بسياري مشكلات از همسر خود جدا شدهاند، تحت تاثير اين
فشارها و براي فرار از وضع موجود، اقدام به ازدواجهاي مجدد شتابزده در قالب
ازداوج موقت و دائم ميكنند.
در واقع بسياري از آنان، نه براساس خواست قلبي، بلكه فقط براي فرار از وضع موجود و
پايان دادن به بدبينيها، طعنههاي خويشاوندان و خانواده و فقدان حمايت از خود و
فرزندانشان تن به ازدواجهايي ميدهند كه در بسياري مواقع موفق نيست.
اين در حالي است كه براساس نتايج همان تحقيق، بهدليل نگاه بدبينانه زنان مطلقه به
مردان، 88 درصد از اين زنان بهشدت نگران موفقيت خود در ازدواج مجدد هستند.
ازدواجهاي
چندباره كه فقط براي گريز از شرايط پيشين اتفاق ميافتد، پيامدي جز آسيب ديدن
بيشتر اين زنان ندارد بنابراين اگر زني بههردليل همسر خود را از دست داد، لازم
است ابتدا خويشتندار باشد و پيامدهاي احتمالي اين اتفاق را پيشبيني و با تدبير
با آنها برخورد كند.
از سوي ديگر، خانوادههاي اين زنان نيز وظيفه حمايت از فرزند خود و حتي فرزندان او
را حداقل براي مدتي برعهده دارند.
جامعه و دولت نيز در قبال اين زنان مسوول است و براي ايجاد سيستمهاي حمايتي
فراگير و توانمندسازي زنان و دختران بايد به دنبال برنامههاي جامع و بلند مدت
باشد.
بيتفاوتي نسبت به مسائل زنان مجرد و رها كردن آنان بدون هيچ حمايتي در جامعه ممكن
است، پيامدهايي به دنبال داشته باشد كه بدون شك دامنه آن گسترده است.
تشويق به
ازدواج موقت نيز به هيچ وجه نميتواند راهكار مناسبي براي حل مشكلات زنان مطلقه و
سرپرست خانوار باشد، چرا كه ممكن است برخي از آنان تمايلي به ازدواج مجدد و موقت
نداشته باشند و وقتي مجبور ميشوند صرفا براي حل مشكلات مالي تن به اينگونه
روابط دهند، ممكن است دچار حس ياس و بيپناهي بيشتري شوند.
علاوه بر اين، با وجود شرعي و قانوني بودن ازدواج موقت، اين ارتباط در جامعه ايران
چندان مورد پذيرش نيست و موجب تشديد بدبينيها در اطرافيان ميشود.