سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

دیدار با پدر علم اعداد به بهانه روز معلم/گفتنی های یک استاد ریاضی که بسیار شنیدنی است

به مناسبت روز معلم، به دیدار یکی از باسابقه ترین معلم های شهر اراک رفتیم.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اراک؛ کمی از روز‌های اردیبهشت را که پشت سر بگذرانیم یک روز در تقویم این ماه برای همه ما روز خاطره انگیزی است. همان روزی که در چند سال تحصیلمان یکی از خاطره انگیزترین روز‌های زندگیمان شده است.

با مروری بر خاطرات دوران مدرسه به خاطر می آورم که حتی از آن دوره‌های ابتدایی و کودکی دغدغه برگزاری روز معلم را داشتیم که خوب برگزار شود و هدیه‌ای مناسب و درخور برای معلمان تهیه کنیم. معلم واژه‌ای آشنا در ذهن ماست و دقیقا همان شخصی است که به خط خطی‌های کودکانه ما لبخند زد و به آن‌ها رنگ و بوی فهمیدن بخشید. دستان مهربانش را در دستمان گذاشت و ما را به وادی علم و دانستن برد. برای همین است که معلم بودن تنها یک شغل نیست و یک ماموریت الهی است.

قدیمی ترین معلم شهر

به مناسبت روز معلم سراغ یکی از قدیمی‌ترین معلم‌های شهر می‌روم. او امسال ۸۱ ساله می‌شود و ۶۱ سال است که مشغول تدریس علوم ریاضیات می‌باشد.

یادم هست که هر بار از دانشجویان و یا مسئولین دانشگاه اراک در مورد افتخارات دانشگاهشان می‌پرسیدم اکثرا به دکتر محمد باقر نشوادیان بخش اشاره می‌کردند. می‌گفتند استاد نشوادیان در دانشگاه ما تدریس می‌کند. در لیست نخبگان دانشگاه هم نامش بار‌ها و بار‌ها تکرار شده است و سرانجام قرار بر این می‌شود که به دیدار نخبه ریاضیات و معلم و استاد پیشکسوت این درس بروم.

در لابی دانشکده منتظرشان مانده بودم. به مامور حراست دانشگاه سپردم که ورودش را به من اطلاع دهند. چون قبلا وی را ندیده بودم، مسلما نمی‌شناختمش. پیرمردی با مو‌های جو گندمی از درب دانشگاه وارد شد و با اشاره مامور حراست متوجه شدم که همان شخصی است که انتظارش را می‌کشیدم. ۸۱ ساله بود، پله‌های دانشگاه را به سمت بالا آمد تا به اتاقش در طبقه سوم رسید. متوجه تعجب من شد که چرا از آسانسور دانشگاه استفاده نکرده است و گفت: من دوبار در هفته به کوه می‌روم سی چهل پله که چیزی نیست.

خانواده‌ی مرفهی نبودیم / پدرم کارگر نانوایی بود

در اتاق کوچکش می‌نشینیم. ۷ سال است که دیگر در دانشگاه تدریس نمی‌کند،  چقدر قانون خوبی است که یک عضو هیات علمی دانشگاه بازنشسته هم که شود میز کارش تا زمانی که زنده است دست نخورده باقی می‌ماند. برای خود او هم می‌تواند قوت قلبی باشد.خیلی سریع گفت و گوی گرمی میانمان شکل گرفت. استاد گفت من متولد ۴ تیرماه ۱۳۱۷ و اراکی هستم. ما خانواده‌ای مرفهی نبودیم و پدر من کارگر نانوایی بود و میزان تحصیلی که در خانواده روال داشت در آن زمان در سطح تحصیلات ابتدایی بود.  پدر بعد از اتمام سال ششم مقطع ابتدایی به من گفت که دیگر تحصیل کافی است و بهتر است وارد بازار کار شوی و بعد پدرم با یک دندانسازی صحبت کرد و مرا برای شاگردی و فراگرفتن دندان سازی به نزد ایشان فرستاد. استاد دندان ساز، چون گمان می‌کرد سال هاست قصد ماندن در آنجا را دارم ذره‌ای از آموزش دقیق به من کم نگذاشت. طوری بود که بعد از سه ماه اکثر کار‌های این حرفه را آموختم.

بعد از بازگشایی مدارس در سال تحصیلی جدید، هم میزی من مرحوم جلیل داعی جای خالی مرا بیشتر از همه احساس کرد. روزی با برادرش که از فرهنگیان آن زمان بود به نزد پدرم آمدند تا او را متقاعد کنند که من به مدرسه بازگردم. پدر گفت که مخالفتی ندارد و فقط از عهده خرج و مخارج تحصیل من بر نمی‌آید. برادر آقای داعی گفت که هزینه تحصیل مرا پرداخت می‌کند که این قول و قرارها باعث شد دوباره به کلاس درس بازگردم.

تصادفی رشته ریاضیات آمده ام

پرسیدم یعنی از آن نابغه‌های ریاضی بودید که انگار از اول عمر به عشق ریاضی به دنیا آمده اند و معادله و مسئله از رد نگاهشان می‌ریزد؟ اصلا چرا ریاضیات!
استاد که فهمید دل خوشی از این درس ندارم از آن لبخند‌های ماهرانه که هر معلمی می‌خواست تازه درس جدید را آغاز کند زد و گفت: من هم تصادفی به این رشته آمده ام.

او ادامه داد: برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر همچنان مشکلات مالی گریبان گیر بود. تصمیم گرفتم به دانش سرای اهواز بروم چرا که آنجا هزینه تحصیل رایگان بود. مدارکم را برای یکی از اقوام در اهواز فرستادم و گفتم مرا در دانشکده کشاورزی ثبت نام کند، ولی ایشان بر حسب تصادف و به دلیل این که دانشکده درگیر ساخت و ساز بود و ثبت نامش در دانش سرای مقدماتی انجام می‌شد مرا در دانش سرای مقدماتی ثبت نام کرد. روز‌ها گذشت و هنگام اعلام نتایج اسم خودم را در بین پذیرفته شدگان دانشکده کشاورزی ندیدم. دلسرد و مایوس شدم. اما چندی بعد نیز اسامی پذیرفته شدگان دانش سرای مقدماتی اعلام شد و نام خود را در دومین رتبه قبول شدگان دیدم و چرخ گردون مرا به این رشته رساند.

بعد از دوسال تحصیل در این دانشسرا شاگرد دوم شدم و حق ادامه تحصیل را کسب کردم. چرا که نفرات اول و دوم این حق را داشتند. به اراک برگشتم و دیپلم ریاضی گرفتم. درست است که من علاقه به رشته کشاورزی داشتم، اما دیری نپایید که عاشق ریاضیات شدم.

وجود یک دانشجو باعث شد استعفایم را پس بگیرم

می‌پرسم یکی از عوامل عدم علاقه افراد به درس ریاضی برخی معلم هایش نیستند؟
دستش را بر پشت دست دیگرش می‌کشد و بعد از تامل معنا داری می‌گوید: در زمان ما افراد بیشتر با علاقمندی به این رشته می‌آمدند. درست است که هر سال از تعداد علاقمندان کاسته می‌شود، اما خود من همیشه دانشجویان شاخص در این رشته را داشته ام و حضور همین دانشجویان موجب علاقمندی من به تداوم تدریس شد. من سال ۱۳۸۵ بازنشسته شدم، اما حضور دانشجویان با انگیزه و شاخص موجب شد تا سال‌ها بعد از بازنشستگی نیز به تدریس بپردازم. حتی یک سال استعفا هم دادم که وجود یک دانشجو و شایستگی هایش باعث شد استعفای خود را پس بگیرم.

ریاضی چه کاربردی در زندگی دارد

استاد از آن معلم‌های خوب است که آدم بدون نگرانی همه سوال هایش را می‌تواند بپرسد. می‌گویم: خودمانیم استاد آخر نفهمیدم این ریاضی جان شما چه کاربردی در زندگی من داشت! جمع و تفریق و ضرب و تقسیم قبول که کاربردی اند، اما آخر این انتگرال را در کجای زندگی ام وارد کنم؟
گل از گل دکتر محمد باقر نشوادیان بخش می‌شکفد. عینکش را منظم‌تر می‌کند و می‌گوید: ریاضی مادر علوم است. این سخن بزرگان علم ریاضی است، اما از نظر من ناقص است. ریاضی مادر همه چیز است. در عصر حاضر از هر پدیده‌ای الگو سازی می‌کنند و بر حسب مدل‌هایی که می‌سازند از ریاضی استفاده می‌شود و پیشرفت ایجاد می‌شود. مثلا تمام پیشرفت‌ها در پزشکی و تکنیک‌های پزشکی مدیون ریاضی است. عمده پیشرفت مخابرات به دلیل وجود ریاضی است. حتی ادبیات هم متاثر از ریاضی و الگو سازی‌های آن است. از تمام این حرف‌ها که بگذریم ریاضی به خاطر نظمی که در انسان ایجاد می‌کند تاثیر مستقیمی روی زندگی می‌گذارد.‌

به خاطر چند تن از معلم هایم به معلمی عشق ورزیدم

می‌پرسم همان تصادف که شما را به دنیای ریاضیات کشاند به دنیای معلمی هم آورد؟ یعنی تصادفا معلم شدید؟‌
می‌گوید: به معلمی در آن زمان که دانشسرای مقدماتی بودم علاقمند شدم آن هم به خاطر چند تن از اساتیدم که در آنجا تدریس می‌کردند. مثلا دبیر ریاضی ما آقای دیانی خیلی مسن بود به حدی که آن زمان که من هنوز به دنیا نیامده بودم ایشان رییس فرهنگ اراک بود، رفتار و برخورد ایشان باعث شد که با میل و علاقه کار خود را آغاز کنم و همیشه به این می‌اندیشم که برای تغییر یک جامعه آموزش مهم‌ترین رکن است که موجب تحریک توانایی‌ها می‌شود.

برخی ها معلم نیستند!

من از این که برخی‌ها واقعا معلم نبودند می‌رنجیدم و دوست داشتم خلافش را ثابت کنم.
منظور از معلم نبودند این است که معلمی تدریس ساده یک مطلب نیست. بلکه توانمندسازی و شکوفایی استعداد‌های شاگردان است. وقتی که شاگردی ریاضی می‌خواند و از ریاضی گریزان می‌شود این یعنی معلم بدی داشته است. اگر ما در بسیاری از علوم پیشرفت نداشتیم به دلیل عدم تبهر بسیاری ار معلم‌های ماست که البته گاه اشتباهات معلمان ناخودآگاه است.

 شیوه صحیح تدریس چیست

معلم با سابقه شهر می‌گوید: عادت نداشتم لقمه جویده شده را در دهان دانش آموز بگذارم باید خودش پای در عرصه کشف کردن می‌گذاشت و این‌ها برای من مانند یک اصل بود. آن زمان هم که کار تدریس در دانشگاه را در دانشگاه مشهد آغاز کردم قانونی برای خود و دانشجوهایم گذاشتم که جزوه نویسی ممنوع و همه به کتاب‌ها روی خواهیم آورد. جزوه معلومات را بسیار محدود می‌کند. با این که در آن زمان کتاب هم کم بود، اما نبود جزوه منجر به تولید کتاب توسط دانشجویان می‌شد.

اولین تجربه تدریس یک استاد

استاد را دعوت به یاد آوری خاطره‌ها می‌کنم. می پرسم چند دهه پیش اولین روزی که خواستید تدریس کنید را یادتان هست؟
دست بر زیر چانه می‌گذارد و با لحنی که این حرف‌ها دگر چیست و من هنوز جوانم ادامه می‌دهد: در دهه چهل در حالی معلم شدم که فرهنگ جامعه بسیار با جامعه امروز فرق داشت. وقتی وارد کلاس شدم فقط ردیف اول شبیه یک کلاس درس بود و با این که پایه شش ابتدایی را می‌خواستم تدریس کنم در ردیف آخر کلاس بچه‌ها یا مشغول بازی با چاقو‌های جیبی شان بودند یا مشغول استعمال دخانیات و یا بازی با دستمال یزدی‌هایی که در دست داشتند،بودند. اصلا وجود معلم برایشان اهمیتی نداشت. اما توانستم با چند دقیقه حرف زدن آنها را متقاعد کنم که زندگیشان برایشان مهم باشد و برای زندگی خودشان تصمیم بگیرند. نتیجه چند دقیقه حرف زدن درست و منطقی منجر یه تبدیل آن کلاس به یک کلاس درس عادی شد. پس حرف زدن بسیار تاثیر گذار‌تر از تنبیه در بین بچه هاست.

دوست ندارم آن چیز که نیستم را وانمود کنم که هستم

گفتم شنیده ام در همان سال‌های جوانی پیشنهاد ریاست دانشگاه فردوسی مشهد را رد کرده اید، مگر رییس بودن آن هم در چنین دانشگاهی را می‌توان رد کرد؟
این بار محکم‌تر جواب می‌دهد که رییس بودن یک شرایطی را داراست که هر کس ندارد. من دوست ندارم آن چیز که نیستم را وانمود کنم که هستم. یک رییس باید توانایی‌ها و ابتکارات خاص داشته باشد و آدم محکمی باشد و بسیار شرایط دیگری که من نداشتم.

با این که از توانمندی استاد آگاه بودم و میدانستم از همه لایق‌تر است، اما حرف هایش مرا در این فکر فرو برد که اگر همه‌ی ما این گونه فکر می‌کردیم الان حداقل در بین مسائل مهم کمتر درگیر مدیران و روسای ناکارآمد و ناتوان و نا لایق بودیم.

استاد محبوب دانشجوها

با مزاح می‌پرسم: چه شد که در بین دانشجویان معروف شدید به استاد جان و همه در تلاش بودند که درس هایشان را با شما بردارند؟
صدای خنده اش فضای اتاق را پر می‌کند. مزاح در کلامم را در می یابد و شروع می‌کند: خب من خیلی استاد سخت گیری نبودم، ولی از همان دانشجو‌ها باید بپرسید آنها بهتر می‌دانند.

ولی یکی از ویژگی‌هایی که من همیشه در ذهن داشته ام و در کلاس هایم پیاده می‌کردم این بود که همیشه سعی می‌کردم تصور کنم جلسه درس فردا با دانشجویانم اولین جلسه درسی است که قرار است تدریس کنم. اگر می‌خواستم آنالیز تدریس کنم فکر می‌کردم اولین بار است و اکثر کتاب‌های آنالیزم را می‌آوردم و از اول مطالعه می‌کردم؛ و مقید بودم که حتما این کار را حتی در زمان کم انجام دهم که مطلبی نو را پیدا کنم و برای دانشجویانم شرح دهم.

دکتر مصاحب بزرگ چه کسی است؟

همکارانتان می‌گفتند از کاروان دانشجویان دکتر مصاحب شما از آخرین و بهترین‌ها بودید. دکتر مصاحب بزرگ چه کسی است؟
استاد با کمی تفکر می گوید: ایشان از کسانی بود که بسیار طرفدار ایجاد تغییرات در آموزش ریاضی بود و اولین کسی بود که ریاضیات جدید را وارد سیستم آموزش کرد. بسیار پر تلاش بود. مارا مجبور می کرد یک ساعت پیش از شروع رسمی کلاس‌ها در ساعت ۶ صبح در کلاس حضور یابیم. هیچ کس بدون آمادگی در کلاس حاضر نمی‌شد و در زمان کوتاهی که در طول روز با ما کلاس نداشت مطالب زیادی را تهیه می‌کرد و به دست ما می‌رساند. چون طرفدار این بود که افراد زبده به آموزش عالی راه یابند از هیچ تلاشی فرو نمی‌گذاشت. حتی پیش آمده بود اگر کسی بدون آمادگی در کلاس حضور می یافت او را برای همیشه از دانش سرا اخراج می‌کرد.

اگر خسته می‌شدید چه می‌کردید؟

استاد پیشکسوت شده اند، اما گرد پیری خودش را خیلی در چهره اش نمایان نمی‌کند. می‌گویم شغلتان سختی‌های خودش را دارد. اگر خسته می‌شدید چه می‌کردید؟
خیلی مصمم پاسخ داد: همیشه توجیهاتی برای خودم داشتم که به آنها پناه می‌آوردم. مثلا در آخرین سال‌های تدریسم به من خیلی سخت گذشت. دلیل اصلی اش عدم استقبال دانشجویان از درس و تلاش برایش بود. من تمام توانم را برای کلاس هایم به کار می‌بردم. درست است که در ظاهر بسیار استقبال می‌شد، اما بازخوردی که داشت برایم خیلی خوشایند نبود. من نهایت همکاری را می‌کردم. حتی اگر هزینه تهیه کتاب را نداشتند به فروشگاه دانشگاه سپرده بودم که هزینه ها را من پرداخت می‌کنم. می‌خواستم برایشان انگیزه ایجاد کنم. اما اگر من در ۳۰ سال پیش چنین کاری را می‌کردم از یک کلاس ۵۰ نفری شاید یک نفر مردود می شد، اما در این سال‌های آخر ده نفر فقط نمره قبولی می‌گرفتند و مابقی همه مردود می‌شدند. این برایم از همه چیز ناراحت کننده‌تر بود.

اما عواملی که موجب دلزده نشدنم می شد زیاد بود.مثلا دانشجویی که اصلا نمی‌بایست به این رشته بیاید پا به این رشته نهاده بود. اما حالا که آمده و باید با حس دلسوزی حمایت شود.همیشه درصدد بودم که این نکات منفی را جبران کنم.اما همین که گاهی دانشجویانم به من مراجعه می‌کردند و می‌گفتند روند زندگیشان تغییر کرده و خیلی بهتر شده، خوشحال می شدم. در بین ۹۰ درصد دانشجویانم این احساس رضایت را می‌دیدم و همین موجب می‌شد که غبار خستگی آن رنج‌ها از تنم فرو بریزد و با انگیزه‌ای دو چندان ادامه می‌دادم.

همه‌ی ما در زندگی معلم‌های تاثیرگذاری داشته ایم که روند زندگیمان را عوض کرده اند و زندگی روز به روز بهتر شده است. این بار استاد را آقای بخش خطاب می‌کنم. تعجب می‌کنند. اما مگر می‌شود استادی خط مشی فکری و تربیت فرهنگی دانشجویانش برایش مهم باشد، اما در راستای آزادگی و آگاهی بخشی قدم نگذاشته باشد. آقای بخش نام سیاسی استاد در زمان فعالیت‌های سیاسی شان بود که کمتر کسی از آن با خبر بود. میگویم این بار از زبان آقای بخش صحبت کنید.

وی می‌گوید: در سال ۵۲ بعد از سه سال در دانشکده مشهد فعالیت می‌کردم. من انسانی مذهبی بودم، بعد از رحلت آیت الله بروجردی ما مقلد امام خمینی بودیم. آن زمان هم اگر اعلامیه یا مطلبی بود ما انتشار می‌دادیم و فعالیت می‌کردیم. در آن سال بورس تحصیلی برای دانشگاه ارسال شده بود ، در انگلستان اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را برای ایران می‌فرستادم.

بعد از اتمام تحصیل و بازگشتم از تحصیل مطمئن بودم در فرودگاه توسط ساواک بازداشت خواهم شد. اما بازداشت نشدم بعد‌ها توسط یکی از دوستان متوجه شدم اعلامیه‌های من با عنوان آقای بخش معروف شده بود در صورتی که من نشوادیان بخش هستم.

توصیه ای به معلم ها و استادان جوان

میپرسم شما به کسانی که می‌خواهند در آینده معلم بشوند چه توصیه‌ای دارید؟
میگوید معلم‌ها باید خلاقیت افراد را تحریک کنند. من نبوغ را قبول ندارم و بر این باورم که باید همه چیز در اثر آموزش و ایجاد فضای مناسب به وجود آید. نباید توانمندی هارا خفه کرد. باید ذهن دانشجو یا دانش آموز را وادار به فعالیت کرد و خودش بر وادی اکتشافات قدم بگذارد.

استاد هنوز خیلی پرشور و نشاط اند و مطمئنم در پاسخ به این که دیگر کافی نیست تلاش در دنیای علم و وقت بازنشستگی فرا نرسیده خیلی راسخ می‌گویند: نه زمان آن فرا نرسیده است. من هم اکنون هم می‌توانم خوب تدریس کنم، اما بنابر دلایلی از تدریس فاصله گرفتم و یکی از آن دلایل ایجاد فرصت و زمینه سازی برای راه یابی افراد جوان‌تر به تدریس در دانشگاه هاست. اگر ما مادام العمر در اینجا بمانیم آنان چگونه فرصت کنند به دانشگاه راه یابند. درست است از کلاس‌های تحصیلی چند سالی است فاصله گرفته ام، اما فعالیت‌های علمی ام خاتمه نیافته است و الان با بنیاد دانش نامه نگاری ایران همکاری دارم و در ماه تعدادی مقاله برایم ارسال می‌کنند که آن‌ها را ترجمه و بررسی می‌کنم و برای دایرت المعارف ریاضیات آماده می‌کنم و گاهی نیاز در نشریات مختلف چاپ می‌شوند.

پدر اعداد

استاد در میان همکارانش به دلیل تالیف کتاب‌ها و مقالات مختلف در زمینه نظریه اعداد به پدر نظریه اعداد عصر حاضر معروف شده بود وقتی گفتم چرا اعداد و علم نظریه اعداد گفت: رشته تحصیلی من آنالیز ریاضیات است که به طور خاص به این مبحث علاقمند شدم چرا که هر یک از مسئله هایش یک جور است. هیچ کدام راه حل هایشان شبیه به هم نیست؛ و این آدم را وادار می‌کند به دنبال حل مساله برود حتی اگر روز‌ها حلش طول بکشد یا اصلا قابل حل نباشد. از همه جالب‌تر این که برای حل و از پای درآوردن مسئله چهار سلاح ضرب و تقسیم و جمع و تفریق را بیشتر نداری.

 صحبت با دکتر نشوادیان بخش و به قول خودمان پدر اعداد دیدم نسبت به ریاضی بهتر شد. اصلا هر یک از علوم انگار از دریایی ازلی سرچمشه می‌گیرند و بعد توسط هدایت صحیح معلمان، همان ماموران اللهی برای دانایی و آگاهی ما در خود غرق می‌سازند.‌ای کاش جهان پر بشود از بیشه‌ها و آبگیر‌های دانایی. طوری که اصوات خوشش جهل و نادانی را برای همیشه از پای در آورد.

گزارش از زهرا امانی

انتهای پیام / الف

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.