از همان روزهای اول بارداری تا ماهها پس از تولد فرزند، بدن مادر ان تغییرات بسیاری را تجربه میکند، تغییراتی که گاهی عجیب و گاهی هراس آور به نظر میرسد.
پیشرفتهای علم پزشکی تا به جایی پیش رفته است که حتی با وجود تیمی درمانی و سایر درمان های هم زمان برای کنترل سرطان پزشکان قادر به محافظت کامل از نوزادان میباشند.
وقتی به خانه آمدم دیدم مادر م مریض شده. با عصبانیت از خواهرهایم پرسیدم: چرا به من خبر ندادید؟. مادر م با بی حالی گفت: "تو را از جبهه ها برای بیماری خودم بکشانم اینجا که چه شود، علی اونجا بیشتر به تو نیاز است."
نوزاد به شدت نفخ شکم داشت، مادر به جای شیر خودش به نوزاد 40 روزه شیر گاو میداد! میگفت ندارم از کجا بیارم شیر خشک بدم؟ «دنیا» به نوعی معتاد محسوب میشد وقتی پدر و مادر ش هر دو معتاد بودند.
یادم نمیآید یک بار پدر یا مادر م از چیزی گله یا اظهار پشیمانی کرده باشند، وقتی خبر شهادت علیرضا را دادند تنها جملهای که گفتند این بود: «خدایا! امام را زنده نگهدار.» علیرغم همه احساسی که مادر و پدر درمورد از دست رفتن بچهشان دارند.