«می‌می‌رمت» عنوان کتابی است که نویسنده از زاویه دید متفاوتی به یک عاشقانه آرام و منحصربه‌فرد پرداخته است.

محمدمهدی رسولی، نویسنده کتاب «می‌می‌رمت» در برنامه «سلام خبرنگار» درمورد این اثر بیان کرد: می‌می‌رمت کلمه‌ای است که قهرمان داستان در یک فصلی به فردی می‌گوید که دلباخته اوست و به دلیل این که به شکل خاصی بیان می‌کند به همان شکل هم در جلد کتاب آمده است و درواقع، قهرمان داستان ما فردی مبتلا به سندروم داون است و دلباخته دختر ویلچرنشین می‌شود و به همین دلیل، یک عشق بسیار خاص و پیچیده‌ای اتفاق می‌افتد و در ادبیات ما، چنین سابقه‌ای خیلی وجود ندارد و به همین خاطر، فکر کردم چرا واقعاً دوستان سرشار از عشق و زیبایی‌ای که مبتلا به سندروم داون هستند موردغفلت واقع شده‌اند؟ در نتیجه، وقتی که وارد فضای کار شدم، دیدم چقدر سخت است که همان فضا و جهان را ترسیم کنیم و در عین حال، بتوانیم کار دراماتیک و نمایشی شده را خلق کنیم که بتواند با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند.

نویسنده این کتاب گفت: عشق در منظر دوستان عزیز سندروم داون یک چیز دیگر و متفاوت از آن‌چه است که ما نگاه می‌کنیم و بنده، ابتدا از این موضوع اطلاعی نداشتم ولی وقتی وارد پژوهش‌های میدانی شدم، دیدم چیز دیگری است و به همین جهت، استنباط خودم این بود که مثلاً یک تا یک سال و نیم، کار نوشتن کتاب «می‌می‌رمت» تمام شود ولی این اتفاق نیفتاد و ۴ سال طول کشید و هنوز هم، تردید داشتم که بخواهم نسخه نهایی را به دست نشر بسپارم. چون حساسیت موضوع خیلی برای خودم زیاد بود چراکه برای اولین بار است که چنین عاشقانه‌ای را در ادبیات مطرح می‌کنیم و به همین دلیل، باید قصه جذابی داشته باشد که بنده سعی کردم دو فصل را از زبان همان فردی تعریف کنم که سندروم داون دارد. یعنی با همان پیچیدگی‌های زبانی که دارد و لکنتی که صحبت‌های خود را بیان می‌کند. 

رسولی مطرح کرد: روندی که نویسنده در کار نوشتن طی می‌کند روندی طولانی است تا جایی که مثلاً در چنین قصه ای، فرد با شخصیت داستان و فضای کار زندگی می‌کند و از آن‌جایی که اسم شخصیت داستان ماهان است، همسرم در اواخر کار به بنده می‌گفت که آرام آرام مثل ماهان صحبت می‌کنید. یعنی ارتباط با این شخصیت در طول این چند سال باعث این اتفاق شد و دلیلش هم این است که بنده باید در فضای کار قرار می‌گرفتم. زیرا بسیار از جهان ذهنی ما دور است. 

نویسنده این کتاب با اشاره به دلیل انتخاب چنین سوژه و شخصیتی ادامه داد: یکی از دلایل عمده انتخاب و شکل‌گیری این سوژه و شخصیت این بود که طرح موضوع عاشقانه در ادبیات ما جزء روزمرِگی‌ها و در عین حال، متأسفانه روزمرْگی‌ها شده است؛ هرچند که عاشقانه‌های بلندمرتبه و مرتفع هم دارد ولی متأسفانه بیشتر در فضای نازلی مطرح می‌شود؛ به ویژه برای جوان‌تر‌ها که در این وانفسای عشق‌سازی و عشق‌فروشی، منظره‌ای از عشق ساخته می‌شود که خیلی خالص نیست و همه به نوعی، از فضایی عاریت گرفته شده‌اند؛ همان طور که مولانا می‌گوید: «عشق‌هایی کز پی رنگی بوَد / عشق نبوَد عاقبت ننگی بوَد» و در واقع، عشق‌های رنگی هستند که سر هر کوی و برزن به دست شاهدان بازاری دست به دست می‌شوند و خیلی جذاب نیستند.

رسولی گفت: بنده قبل از این، با دوستی مأنوس بوده و با رفتار و دریای محبت و عشق ایشان روبرو بودم و تأثیری که ایشان در این دو سه دهه روی من گذاشت باعث شد تا احساس کنم که حتماً باید به این فضا نزدیک شوم و به نوعی، احساس دِین می‌کردم. چون این نوع از افراد جامعه ما به نوعی موردغفلت هستند و متأسفانه، جامعه نیز با آنها ادب و آداب ارتباط را نمی‌داند و به همین دلیل، تلاش کردم که بین جامعه مخاطبان و دوستان عزیزمان مأنوس بودن برقرار شود. چون این افراد به حدی سرشار از محبت هستند که بدی را نمی‌بینند و با آن میانه‌ای ندارند و آینه وجودشان پاکی و زیبایی است. به همین دلیل، شخصیت داستان ما تا پای جان خود پیش می‌رود و در فضای دیگری، ناگهان اتفاق دیگری می‌افتد. 

رسولی افزود: ماهان در حال آینگی فضای کار است و افراد اطرافش بدون این که بخواهند در حال آموختن هستند حتی بدون این که ماهان بخواهد به آنها چیزی بیاموزد. اما به حدی که ماهان از خلوص شخصیت برخوردار است که به طور طبیعی، هر رهگذری که از زندگی او عبور می‌کند تکه‌ای از عشق او را با خود می‌برد و شاید تأثیر این موضوع را بیشتر روی افرادی می‌بینیم که خیلی مثبت نیستند و وقتی با افرادی شبیه به ماهان روبرو می‌شوند خودِ تلخشان را می‌بازند و خودشان را زیر سوال می‌برند.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.