آیین‌ها برای بقا نیاز به تکرار دارند و اسطوره به نمایش تبدیل شده و حالتی تکرار شونده، می‌یابد آیین‌های نمایشی تقریباً از همین تکرارها شکل می‌گیرد.

نوروز، آیین یا جشن باززایی جهان است و قدمتی پنج هزارساله دارد. هرچند که بعضی از محققان برای آن قدمتی بیش از این نیز متصور هستند. جشنی که منطقه بزرگی از هند تا فلات ایران و پهنه غربی آسیا را در برمی‌گیرد. آیینی که اقوام مختلف آن را برپا کرده و گرامی می‌دارند و در بسیاری دیگر از مناطق جهان فراموش شده و فقط جایی در خاطره قومی دارد.

 نوروز اما بیشترین تأثیر را از ساکنان فلات ایران گرفته است و بعضی از مستندات احتمال آن را می‌دهند که از این منطقه سرریز شده و به فرهنگ‌های دیگر نیز سرایت کرده است. بعضی هم خلاف این را باور دارند و معتقدند که از مناطق دیگر به فلات ایران آمده است. اگرچه هیچ شکی نیست که در دو رویداد مهم -که قطعاً به دوره کشاورزی بازمی‌گردد- در بیشتر اقوام و ساکنان هند و غرب آسیا پاسداشت می‌شده است. اولی جشن باززایی زمین و آسمان در بهار است و دومی جشن آفرینش در پایان تابستان و آغاز پاییز است، (که در ایران آن را مهرگان می نامیم) جشنی که به برداشت محصول مرتبط است. این دو زمان در تقویم کشاورزی بسیار مهم هستند، یکی آن‌که جهان و گیاه دوباره سر از خاک برمی‌کشد و آن دوره که دوباره به خوابی فصلی فرو می‌رود. این دو امر برای مردمانی که در هزاره ها پیش زندگی می‌کردند و تمام زندگی‌شان به این امر وابسته بود، بسیار مهم است. برای همین است که تمام عناصر مربوط به زایش و بیداری طبیعت در دوره‌هایی مقدس می‌شوند. از خورشید و باران و زمین و... که عناصر باروری هستند.

در چرخش‌ها و بده و بستان‌های فرهنگی، بسیاری از آیین‌ها عناصر را از هم وام می‌گیرند، آیین‌ها برای بقا نیاز به تکرار دارند و اسطوره به نمایش تبدیل شده و حالتی تکرار شونده، می‌یابد. آیین‌های نمایشی تقریباً از همین تکرارها شکل می‌گیرد.

از کشف آتش تا باززایی زمین در یک دوره تکرار شونده

آیین‌های نمایشی در یک دسته‌بندی کلی دو نوع اجرا دارند. یک با مشارکت همگان و دیگری با اجرای گروهی خاص. مثلاً در اجرای تعزیه گروهی خاص بر صحنه و سکو و میدان شهر نسخه ای بر دست می‌گیرند و آیین را اجرا می‌کنند. در آیین‌های نمایشی همچون چهارشنبه‌سوری که پر از خرد آیین‌هاست تمام مردم یک شهر یا روستا در آن مشارکت دارند و از منش و رفتار خود خارج شده و نقشی را بازی می‌کنند. مثلاً در آیین نمایشی ملاقه زنی، مردم بدون آن‌که نیازی به صحنه و نسخه و ... داشته باشند خود در نقشی حاضر شده و در کوچه و خیابان در خانه‌ها را می‌زنند و طلب شیرینی و دانه‌های گیاهی می‌کنند و... یا در آیینی مثل فال‌گوش ایستادن- که آن هم درِ چهارشنبه‌سوری اتفاق می‌افتد- آدم‌ها در پس و پشت کوچه و گذری می‌مانند تا از میان حرف مردمان نکته‌ای و پند و اندرزی را به دست بیاورند. بعد از اسلام و در رفت‌وآمدهای فرهنگی، فال‌گوش اگر همتش بلند بود و بخت همراهش، می‌توانست خضر نبی را دیدار کند یا حرفی و حدیثی از او به دست بیاورد که راهگشای روز و سالش بود.

نوروز هم آیین‌های نمایشی تکرار شونده‌ای دارد که قبل از آغاز سال نو شروع می‌شود. البته آیین باززایی و جشن کشف آتش در ایران نزدیک هستند و در بستر یک جشن اجرا می‌شوند. جشنی که ما آن را چهارشنبه‌سوری می‌شناسیم، پاسداشتی برای کشف آتش یا هدیه دادن آن از سوی خدایان به انسان است. این آیین اگر چه خود مستقل است و تقریباً در تمامی فرهنگ‌ها، اسطوره‌های مشخص و آیین‌های نمایشی مرتبط دارد، اما در ایران با جشن نوروز پیوند خورده است؛ چرا که کشف آتش و به طبع آن رام شدن جهان، به تقویت زندگی و استیلا بر تاریکی و شب ممکن شد و در پیشرفت ابزارسازی تأثیر بزرگی در دوره کشاورزی و بعد از آن داشته است.

جشن نوروز

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی/ از سیاوش تا میر نوروزی

این بیت از حافظ که: سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی اشاره به آیینی بسیار کهن دارد. آیینی که زنده یاد مهرداد بهار که از بزرگترین اسطوره شناسان ایران بود در سرفصل آیین‌های نوروزی آن را مرتبط با «خدای شهید شونده» یا «شاه شهید» می‌داند. کسی در آخرین روزهای سال قربانی می‌شود تا با هدیه دادن خون او به زمین، در بهار خاک بارور شود و با خون تازه آن شهید، جهان نو گردد.

این مراسم در دو شکل اجرا می‌شده است، یک شکل سوگواره (تراژیک) و دیگری در شمایل و شکلی خنده‌آور و مضحک.

شکل سوگواره این اسطوره، شاه شهید یا قربانی برای بیداری زمین و برکت یافتن آن، اجرای هرساله سوگنامه سیاوش است. شاه شهید چند عنصر را در خود دارد که مهمترین آنها جوان و پاک بودن است. سیاوش که شاه شهید اساطیر است به غیر از جوانی، پاکی‌اش در آزمون‌هایی چون گذشتن از آتش اثبات شده. سرشت پاک و مینوی او بر همگان روشن و از این مهم‌تر اینکه پس از مرگ او و از خون ریخته شده اش، تخم گیاه می‌روید. بر اساس اساطیر آنجا که خون سیاوش ریخته شده، گیاهِ «هوم» که شفابخش است می روید.

در شکل خنده‌آور و مضحک، این شاه آن ویژگی‌ها را ندارد بلکه تمام برعکس آن شاه از عقل و درایت و تدبیر به دور است، فرمان‌هایش همه از بی‌خردی است و آنچه حکم می‌کند تنها در پنج روز آخر سال اجرا می‌شود. میر نوروز که نمایش آن تا چندی پیش در روستاهای ایران اجرا می‌شده است، حکایت مردی از مردمان عادی که بر اساس انتخاب مردمان، شاه می‌شود، در ۵ روز کبیسه یا خمسه مسترقه یا ۵ روز آخر سال، چه آن سال که روز کبیسه دارد یا نه، در این ۵ روز آشوب است. فرمان‌هایی به‌غلط و احکامی ناروا می‌دهد و مردمان با این شاه مجلس‌های بازی را اجرا و در آخرین روز او را نمادین از روستا یا شهر بیرون می‌کنند تا او با احکام غلط و بی‌تدبیری‌ها و آشوب‌ها و آشفتگی‌ها از شهر و دیار خارج شده و مردمان با دلی روشن و روانی پاک از آلایش‌ها به سال جدید و نو وارد شوند.

در چرخش‌ها و تبدیل‌های فرهنگی بعداً شمرپوش تعزیه که دستش به خون اولیا و امام شهید آلوده است، مورد لعن و نفرین و طرد از شهر قرار می‌گیرد.

عمو نوروز و حاجی‌فیروز

شخصیت سیاه در هنرهای نمایشی ایران هیچ پیوندی نژادی و خونی ندارد. اگر به خاطر داشته باشید چندی پیش نسبت به این مسئله که شخصیت‌های آیین نمایش ایرانی تعریضی به سیاهان برده دارند، طرح مسئله شد. ضمن احترام عمیق به بردگانی که در دوران سیاه برده داری قربانی شدند، این نکته در بن و بنیاد برداشتی اشتباه است. اگرچه در قرن‌های متأخر مخصوصاً دوره قاجار برده‌داری در ایران در شکلی محدود و در درباره رواج داشت و بعضی از حرکت‌های این بردگان به سیاه‌بازی راه یافت؛ اما تاریخ برده‌داری در ایران آن مسیر را نداشته که در دل آیین‌های کهن راه پیدا کند.

سیاه پوشان با نام‌های متفاوتی که در هزاره‌ها و قرن‌ها داشته‌اند در واقع نمادی از زمین تیره و خاک حاصل خیز بودند و لباس سرخ و قرمز آن‌ها نشان از باروری‌های طبیعت از جمله بادها و باران‌ها و آتش است.

سهره و سهراب و تلفیق‌هایی از این دست که در چرخش زبان‌های هند و ایرانی امروز نیز استفاده می‌شوند، در معنای اولیه و در ریشه به معنای آب سرخ است. آب سرخ نشانی از روزهای طغیان رودخانه است که در بارش‌های بهاری سیل‌آسا می‌آیند و موجب حاصلخیزی جلگه می‌شوند.

سیاه که نشانه زمین و مادر آن است، با تلاطم طبیعت باری دیگر بیدار شده و رقصان می‌شود تا بتوان در آن گیاه کاشت و حاصل آن را برداشت کرد.

۱۲ روز نشانی از ۱۲ ماه یا هزاره‌ها

۱۲ روز نوروز پاسداشت زندگی است، زندگان به دیدار هم می‌روند. قطعاً در زمستان سرد عزیزانی به خاک سپرده شده‌اند. در ماه‌هایی که تاریکی شب طولانی است و روشنایی روز اندک. فسردگی، آدمیان را زمین‌گیر کرده اما نوروز بهانه است برای پیدا کردن قوم‌وخویش و خویشاوند. برای پیدا کردن نیروی کار، قرارهای پیوند و... اما سیزدهمین روز که در مراسم نوروز نحس تلقی می‌شود، روز بازگشت مردگان است و روز آشوبِ ازلی. روزی که نشانه پایان جهان است. جایی که مردگان و زندگان دوباره در یکجا به هم می‌رسند. در نقشه نوروز روز سیزدهم روز آشوب و بازگشت مردگان است.

منبع: خبرآنلاین

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.