کتاب «تویی که نشناختمت» روایتی خواندنی از زندگینامه شهید «محسن فخری زاده» به قلم «سعید علامیان» است که به کوشش «نشر شاهد» منتشر شده است حامد فخری زاده از لحظههای پدرانه شهید فخریزاده در این کتاب گفته است: بابا بارها به من میگفت «حامد اگر اتفاقی برای اینها بیفتد من چه طوری سرم را جلوی خانوادهشان بلند کنم.»
مادرم میگوید: روز حادثه پدرتان از اول هی داد میزد «به بچههای تیم بگو پایین نیایند، اینها با من کار دارند، اینها آمدند فقط مرا بزنند، به بچهها بگو نیایند، آنها خانواده دارند.»
همان شب حادثه در بیمارستان چمران به ملاقات سرتیم رفتم. تازه از اتاق عمل بیرون آمده بود. سرتیم حفاظت نقل میکرد: «پدرتان افتاده بود زمین، چهار تا تیر خورده بود. مادرت نشسته بود بالای سرش چادر مادرت را به دست من و داد گفت «سریع او را از اینجا ببرید!»
لحظههای پدرانه شهید فخریزاده
فرزند شهید فخری زاده میگوید: دقیقاً روز شهادت بابا این خاطره برایم تداعی شد. هر وقت بابا خانه بود میرفتیم خرید، چهارم دبستان بودم، رفته بودیم خرید کنیم، مهدی و بابا این طرف خیابان بودند، من و مامان و هانی آن طرف خیابان. هانی چهار پنج ساله بود. یادم نیست مامان چه چیزی میخواست بگیرد، به من گفت برو به بابات بگو فلان چیز را نگیرد من گرفتم آمدم از خیابان رد شوم. تنها چیزی که یادم هست نور یک ماشین را دیدم و دیگر هیچ چیز یادم نیست؛ تا لحظهای که فهمیدم توی آمبولانس هستم. شانسی که آورده بودم آمبولانس به من زده بود.
در مسیر بیمارستان بابا بالای سرم بود. گویا دکتری که توی آمبولانس بود به او گفته بود که نگذار بچه بخوابد، اگر بخوابد معلوم نیست به هوش بیاید. خوب یادم هست بابا موهایم را میکشید، چشمهایش پر از اشک بود میگفت نخواب؛ میگفتم بابا تو را به خدا فقط یک دقیقه بگذار بخوابم. هیچوقت آن چشمها و آن صحنهها از خاطرم نمیرود. میزد زیر گوشم میگفت نخواب تا اینکه به بیمارستان رسیدیم و بقیه مراحل انجام شد. عین این صحنه روز شهادت بابا برایم تکرار شد؛ فقط جای ما عوض شده بود. من آن شب به حرف بابا گوش دادم و نخوابیدم. روز شهادت در آمبولانس و هلیکوپتر با صدای بلند این خاطره را برایش تکرار میکردم، در آمبولانس و هلیکوپتر از او خواهش کردم نخواب و بمان.
شهید فخری زاده ترجیح داد گمنام بماند
دانشمند شهید محسن فخری زاده از جمله مجاهدان انقلاب بود که ترجیح داد تا گمنام بماند و به جای کسب شهرت و مقام، متعهدانه در راه پیشرفت علمی ایران اسلامی بهویژه در عرصههای دفاعی گام بردارد.
او همواره عمر پربرکت خویش را در راه دفاع از این مرز و بوم صرف کرد و در این راستا، در دوران دفاع مقدس نیز پابهپای دیگر رزمندگان اسلام، به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و تجربیات این دوران را سرلوحه خدمت و تلاش برای پیشرفت کشور قرار داد.
شهید فخری زاده متولد یک فروردین سال ۱۳۴۰ در شهر قم بود. مقطع کارشناسی را در دانشگاه صنعتی اصفهان گذراند و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد مهندسی هستهای شد. وی به عنوان عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه، امکانات این دانشگاه را در جهت تحقیقات هستهای بکار گرفت و سپس رییس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او رییس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) بود.
شهید فخریزاده معاون وقت وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) عصر روز جمعه هفتم آذرماه ۱۳۹۹ توسط عناصر تروریست مسلح در «آبسرد» تهران ترور و به شهادت رسید.
این شهید والامقام بهعنوان یکی از دانشمندان زبده در عرصه صنایع راهبردی و دفاعی کشور و همچنین از اساتید نامدار دانشگاه و جامعه علمی کشور، همواره عمر پربرکت خویش را در راه دفاع از این مرز و بوم صرف کرده است.
وی از جمله مجاهدان مخلص انقلاب بود که ترجیح داد تا گمنام بماند و به جای کسب شهرت و مقام متعهدانه در راه پیشرفت علمی ایران اسلامی بهویژه در عرصههای دفاعی گام بردارد. اما در اهمیت و بزرگی و تاثیرگذاری این مرد بزرگ همین بس که برای مهار اندیشهاش، یکی از پیچیدهترین ترور قرن طراحی و اجرا شد.
مانوس بودن با قرآن یکی از ابعاد شخصیت شهید فخریزاده بود وی تلاوت قرآن را تنها به منظور گرفتن پاداش نمیخواند بلکه بهرهها و فهمهای علمی از یافتههای قرآنی میکردند.
منبع: ایرنا