به مناسبت ایام شهادت و عزاداری سیدالشهدا اشعار آیینی شعرای مختلف را در این گزارش بخوانید.

ادای محبت و احترام به سیدالشهدا از دیرباز تا کنون همانند دریای بزرگی جریان دارد که افراد بسیاری را برای یک هدف مشترک یعنی مدح و بیان محبت به امام حسین (ع) و بازگوی مصائب کربلا دور یکدیگر همچون مشعلی جمع کرده است، در تمام ۱۳۸۴سال بعد از قیام عاشورا شعر از همان ابتدا، زبان گویای عزاداران در ماتم اشرف اولاد آدم (ع) و زبان حال آن‌ها در حسرت همراهی با فرزند رسول خاتم (ص) بوده است بر همین اساس مجموعه‌ای از اشعار عاشورایی شاعران معاصر را در ادامه می‌خوانیم:

عقیق:

علیرضا قزوه

می‌آیم از رهی که خطر‌ها در او گم است

از هفت منزلی که سفر‌ها در او گم است

از لا به لای آتش و خون جمع کرده ام

اوراق مقتلی که خبر‌ها در او گم است

دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست

داغی چشیده ام که جگر‌ها در او گم است

با تشنگان چشمه احلی من العسل

نوشم ز شربتی که شکر‌ها در او گم است

این سرخی غروب که همرنگ آتش است

توفان کربلاست که سر‌ها در او گم است

یاقوت و دُر صیرفیان را رها کنید

اشک است جوهری که گهر‌ها در او گم است

هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند

این است آن شبی که سحر‌ها در او گم است

باران نیزه بود و سر شهسوار‌ها

جز تشنگی نکرد علاج خمار‌ها

بند دوم

جوشید خونم از دل و شد دیده باز،‌تر

نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر

صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر

وز پی شبی ز روز قیامت درازتر

بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی ست

قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟

قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من

امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر

عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان

من بی نیازم از همه، تو بی نیازتر

قنداق اصغر است مرا تیر آخرین

در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر

با کاروان نیزه شبی را سحر کنید

باران شوید و با همه تن گریه سر کنید

 قیصر امین پور:

چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین‌زبانی!

عجب نبود ز نی شکرفشانی
گر نی پرده‌ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می‌کشاند


سزد گر چشم‌ها در خون نشینند
چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بی‌سر و سامانی عشق!


به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق در عالم هیاهوست
تمام فتنه‌ها زیر سر اوست

سیدحسن حسینی:

آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
آز نای زمانه نعره ی "لا" جوشید
تنها ز گلوی اصغر شش ماهه
خون بود، که در جواب بابا جوشید


ساعد باقری:

آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
ای تیغ پلید می شکستی ای کاش
آن حنجره بوسه گاه پیغمبر بود

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.