به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زن قاچاقچی از ۴ سال قبل در زندان زنان به سر میبرد. این زن قاچاقچی سابقه دار بود. زن قاچاقچی بعد از طلاق اعتیاد پیدا کرد و همین باعث شد زن قاچاقچی به کار فروش مواد مخدر هم کشیده شود. زن قاچاقچی باید ۱۰۰ میلیون تومان هم جریمه بپردازد.
فرانک قلاب بافی و عروسک بافی را در واحد اشتغال ندامتگاه زنان استان تهران یاد گرفته و همین برای او انگیزهای ایجاد کرده تا در زندان کار کند. او به تحمل ۶۲ سال حبس محکوم شده است، اما امید دارد با ادغام پروندههای اتهامی اش بتواند زودتر از زندان آزاد شود و از راه همین قلاب بافی و عروسک بافی گذران عمر کند.
وقتی حرف از آینده و آزادی به میان میآید چشمهای فرانک برق میزند و میگوید: «آزاد که شدم با همین چیزهایی که اینجا یاد گرفتم زندگی ام را میگذرانم. شنیده ام در ماه ۷ الی ۸ میلیون در آمد دارد و با این حساب هم میتوانم خرج زندگی خودم را بگذرانم و هم برای پسرنوجوانم زندگی خوبی درست کنم.»
چند سال داری؟
۳۸ سال. چهار سال است در زندانم. ۳۸۰ گرم شیشه از من گرفتند و به زندان افتادم.
چطور دستگیر شدی؟
فردی را که من از او جنس میخریدم، دستگیر کردند و چند نفر از مشتریان او را شناسایی کردند. بعد خریدار را زیر نظر گرفتند و وقتی داشتم به او جنس میفروختم من را دستگیر کردند.
چه شد وارد کار خلاف شدی؟
(این سوال را که میپرسم چشم هایش سرخ و صورتش از اشک خیس میشود. سیل اشک امانش نمیدهد و گویی از سوزدل اشک میریزد و از عمق پشیمان ضجه میزند)
زندگی من و همسرم خوب بود. همسر سابقم پسرخاله فوتبالیست سرشناس است و خانواده خیلی شریفی دارد. اما یکدفعه وارد مال خری شد. بعد از متارکه مان هم دستگیر شد و الان زندان است. سر همین کار خلاف با او اختلاف کردم، اما فکرش را نمیکردم که خودم هم در دام کار خلاف و اعتیاد گرفتار شوم.. ضع مالی همسرم خیلی خوب بود و به من میگفت بعد از طلاق در خرجت میمانی!
من خیلی مستاصل بودم و همنشینی با یک دوست معتاد باعث شد کم کم اعتیاد پیدا کنم و وضع مالی ام از قبل هم بدتر شود. یک روز شوهر دوستم به من گفت کسی را میشناسم که میتوانی از او مواد بخری و خرده فروشی کنی. هم هزینه مواد خودت را در میآوری و هم میتوانی خرج زندگی ات را بگذرانی. من هم قبول کردم و آلوده این کار شدم.
فرزند داری؟
یک پسر دارم که الان ۱۸ ساله شده. با مادرم زندگی میکند. مادرم در این سالها از او خیلی مراقبت کرد. ما خانواده آبروداری بودیم. پدر و مادرم در این سالها پیر شدند. به خواب شب هم نمیدیدند که یک روز فرزندشان آن هم فرزند دختر به منجلاب خلاف کشیده شود. راستش خودم هم باورم نمیشد. اولین قدم اشتباه را که برداری، در قدمهای بعدی پایت سر میخورد!
فکر میکنی زندانی بودن تو و همسرت روی آینده پسرت اثر دارد؟
مگر میشود بی تاثیر باشد؟ پدر و مادر باید برای فرزندشان ابهت و احترام داشته باشند. الان من و پدر فرزندم چه وجههای برای پسرم داریم؟
اگر به عقب برگردی چه چیز را عوض میکنی؟
نمیدانم! این قدر در این سالها به خطا و مصیبت دچار شدم که نمیدانم کدامش را باید تغییر دهم. فقط امیدوارم در حکمم تخفیف دهند و جریمه را ببخشند. باید ۱۰۰ میلیون تومان جریمه به دولت بپردازم که نمیتوانم! پدرم راننده کامیون بود. یک روز با ماشین چپ کرد و دیگر نمیتواند کار کند.
اختلال حواس هم پیدا کرده و کسی را نمیشناسد. مادرم در یک کارخانه یخچال سازی کارگری میکند و یک نان بخور و نمیر برای خودشان و پسرم تهیه میکند. اگر آزاد شوم کار میکنم و سعی میکنم سختیهای این سالها را برای آنها جبران کنم.
صحبتمان تمام میشود، اما اشکهای فرانک نه! به جمله تکان دهنده او فکر میکنم: اولین قدم اشتباه را که برداری، در قدمهای بعدی پایت سر میخورد!
منبع: رکنا
انتهای پیام/