به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تکرار دوباره ماجرای دهقان فداکار؛ محل حادثه اینبار روستای محمودآباد شهرستان فیروزکوه بود. روز چهاردهم اردیبهشتماه، در حالیکه امدادگران مشغول نبرد تنبهتن با خرابیهای سیل ویرانگر در نقاط مختلف کشور بودند، در روستای محمودآباد فاجعهای در حال رخدادن بود که اگر اتفاق میافتاد، علاوهبر خرابیها، انسانهای بیگناه زیادی نیز جان خود را از دست میدادند، اما با هوشیاری دو برادر محمودآبادی، این حادثه ختم به خیر شد تا دوباره نام و ماجرای فداکاری ریزعلی خواجوی، معروف به دهقان فداکار در ذهنها تکرار شود.
بیشتربخوانید
حالا در روستای محمودآباد، آرامش کامل برقرار است. نه پلی خراب شد، نه دیزل و واگن به درون سیل خروشان سقوطکرد، نه جان انسانی گرفته شد و نه حتی قطره خونی از بینی کسی بیرون آمد. ناجیان، دو برادر به نامهای جواد و عباس کریمی هستند. جواد که کشاورز و ۳۰ ساله است، اولینکسی است که اتفاقی متوجه این حادثه شد. او در گفتگو با خبرنگار جامجم از لحظه وقوع حادثه میگوید: «خانه من نزدیک درهکندو در محمودآباد و روی یک نقطه مرتفع است و برای همین میتوانم اطرافم را ببینم. در خانه بودم که صدای هولناکی شنیدم. از پنجره که بیرون را نگاه کردم، متوجه سیل عظیمی شدم که داشت خراب میکرد و جلو میرفت. همزمان با سیل، متوجه صدای قطار هم شدم که در حال نزدیک شدن بود. بهسرعت با برادرم که کارمند راهآهن است تماسگرفتم و گفتم قطار و سیل همزمان به هم میرسند. هرطور میتوانید سریع به قطار خبر دهید تا فاجعه رخ ندهد.»
جان یک نفر هم مقدس است
سیل خروشان با سرعت بسیار زیادی در حال پیشروی بود و جواد با صدایی نگران در حال توضیح شرایط به برادرش بود. عباس که ۴۰ ساله وکارمند راهآهن تهران و شمال است، پس از قطع تماس برادرش بهسرعت دست به کار شد. او خوب میدانست اگر جلوی قطار را نگیرد، فاجعه در انتظار روستا، اهالی و قطار خواهد بود.
او میگوید: «برادرم گفت سریع خودت را به راهآهن برسانکه سیل دارد نزدیک میشود و شاید خط را مسدود کند. چون خودم کارمند راهآهن هستم، میدانستم قطار باری تهران- شمال بهزودی به محل حادثه نزدیک میشود.
پنج دقیقه بعد از قطع تماس تلفنی برادرم، صدای قطار را شنیدم. فقط ۳۰۰ متر مانده بود تا قطار به پل برسد و دیر میجنبیدیم، سیل و قطار با هم شاخ به شاخ میشدند.
سریع به پسرخالهام گفتم خودت را برسان و از چند نفر از اهالی روستا و فامیلهایم هم کمک خواستم. قطار باری اگر بار داشته باشد، حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ متر طول میکشد تا بعد از ترمز بهطور کامل بایستد.
برای همین باید قطار را قبل از رسیدن به پل و سیل متوقف میکردیم. وقتی قطار را از فاصله ۴۰۰ -۳۰۰ متری دیدیم، همه با هر وسیلهایکه داشتیم روی ریل رفتیم و یکی با چوب و دیگری با داد و فریاد سعیکردیم راننده قطار را متوجه خود کنیم. خوشبختانه لکوموتیوران، چراغهایش را به نشانه دیدن اهالی و علامتهایشان روشن کرد و قطار حدود ۳۰ متر قبل از رسیدن به پل و برخورد با سیل متوقف شد.
راننده تحت هیچ شرایطی نمیتوانست سیل را ببیند و اگر اهالی داد و هوار نمیکردند و جانشان را به خطر نمیانداختند، امکان نداشت با آن بار بهموقع متوقف شود.»
بعد از متوقفکردن قطار، اهالی منتظر ماندند تا سیل فروکشکند. وقتی ارتفاع سیل از سطح پل پایینتر رفت، راننده قطار آماده حرکت شد: «بنده خدا راننده قطار خیلی وحشت کرده بود و هم خودش و هم کمکش به ما گفتند دمتان گرم. سیل بسیار وحشتناکی بود.
اگر جلوی قطار را نمیگرفتیم، علاوهبر خرابی احتمالی پل، دیزلها با ۱۲۰ تن وزن و واگنها با ۸۰ تن بار واژگون میشدند و خدا میداند چه حوادث دیگری رخ میداد. اگر دیزل پرت میشد، یا جان راننده یا کمکراننده به خطر میافتاد، عذابوجدان میگرفتیم.»
جعفر، ولی خانی، رئیس شورای محمودآباد هم در ادامه صحبتهای عباس به ما میگوید: «وضعیت بسیار خطرناکی بود و مردم روستا درست مثل ریزعلی فداکار واقعا از جان مایه گذاشتند. ما همه ایرانی هستیم و هموطن و باید هوای هم را داشته باشیم.»
محمود کریمی، دهیار این روستا نیز ادامه میدهد: «ما آن لحظه فقط احتمالات را بررسی کردیم که ممکن است چه حوادثی رخ دهد. برای جلوگیری از همان حوادث بدتر بود که مردم تصمیم گرفتند جلوی قطار را بگیرند و بعد از فروکش کردن سیل دوباره به مسیر خود ادامه داد.»
به گفته عباس، ساعتی پس از وقوع حادثه، مدیرکل راهآهن شمال در تماس با مسؤولان از آنها خواست نام افرادی که در عملیات نجات حضور داشتند را اعلام کنند تا از آنها تقدیر شود. البته تا الان هنوز تقدیری انجام نشده است.
عباس میگوید: «هیچ توقعی از مسؤولان ندارد و نجات جان هموطنان و جلوگیری از وارد شدن خسارت به پل و قطار وظیفه او بوده، چون نسبت به شغل و هموطنانش عرق و تعصب دارد.»
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/