به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،عزم او برای تاختن به جبهههای حق عزمی قوی است. در تصمیمش برای رفتن و جنگیدن و نهراسیدن؛ ذرهای تردید دیده نمیشود. حتی تلاشهای هم رزمان جوانش برای اینکه او به دل جنگ نتازد هم در تصمیم او برای تپیدن در خط مقدم جبهه کارگر نمیافتد.
نه اینکه اصرارش از روی شور و هیجان باشد که در وجود آرام او تجربه حرف اول را برای پیشبرد منطق گرفته است.
بیشتر بخوانید
کلیپ سردار سلیمانی در صحنه نبرد با دشمن
در کلیپ تازه منتشر شده دیده میشود که جوانی به نام اصغر از هم رزمان حاج قاسم سلیمانی در جبهه نبرد به او میگوید: «نمی شود تا جلو برویم. دارند آنجا را خمپاره میزنند.»
سردار سلیمانی به او میگوید: «یونس به تو زنگ زده است!»
لابد یونس یکی از دوستان و نزدیکان سردار است که او هم مثل همه کسانی که از نزدیک و دور حاج قاسم را میشناسد دل نگران سلامتی اوست.
حاج قاسم تصمیم خود را گرفته و به بقیه میگوید که بنشینند تا حرکت کنند. اما یکدفعه در همان لحظه باردیگر از ماشین پیاده میشود تا نظرات همراهان رادر مورد موقعیت منطقه بشنود. از ماشین که پیاده میشود تقاضای نان میکند!
بعید است در چنین لحظه عملیاتی به فکر صرف ناهار باشد. سمت یک گاو میرود و نان را به او میدهد. در کمال آرامش به نظرات گوش میدهد و غذای گاو را میدهد. بعد میگوید که با دو ماشین حرکت خواهند کرد.
اصغر باز هم دارد تلاش میکند که او را متوجه خطر کند. پیراهن اصغر را میکشد و او را به سمت ماشین هدایت میکند. معلوم است که میخواهد وقت را هدر ندهد.
سردار سلیمانی به راحتی عقب نشینی نمیکند
تلاش اصغر تمامی ندارد. میگوید: «حاج آقا از اینجا خط را بسته اند.»
سردار سلیمانی با آرامش میگوید: «اشکال نداره، میریم بالا سرشون یه کم جلوتر! صبر کن.»
بالای سر دشمن رفتن برای او با احساس خطر دو خط موازی است.
اصغر میگوید: «جلوتر راه ندارد. میزنند.»
حاج قاسم، اما با همان دلیری اش میگوید: «خوب بزنن آقاجون!»
اصغر باز میگوید که امنیت نیست. صدای شلیک میآید و اصغر آن را گواه حرفش میگیرد. اما حاج قاسم باز هم با تکیه بر تجربه اش میگوید: «صدای شلیک از سمت دیگر بود! این حرف را نزن. بچه من چهل سال است در جنگ هستم. چی داری میگی تو؟».
اما حتی تجربه چهل ساله اش هم باعث نمیشود حرفهای هم رزم جوانش را نشنود. با خونسردی سعی دارد اصغر را متقاعد کند.
اصغر میگوید که جلوتر راه ندارد و سردار سلیمانی میگوید: «من تو رو میرسونم!»
اصغر باز هم استدلال میآورد. حاج قاسم به حرف هایش گوش میدهد و یکدفعه میگوید: «این ماشینهای شما نیست از همان طرف دارد میآید؟»
اصغر تائید میکند. حاج قاسم میگوید: «بریم تموم شد!» و انگار حجت را برای هم رزمش تمام میکند.
اصغر، اما ادامه میدهد تا حاج قاسم را راضی کند که موقعیت خطرساز است. حاج قاسم میگوید: «اصغر زشته. تو یا نباید من را اینجا بیاوری، من را از دو تا گلوله میترسانی؟ نیاین دنبال من.»
اصغر کم کم دارد تسلیم میشود. میگوید برویم همان جای دیروز که خودتان رفتید. سردار با لهجه شیرین کرمانی اش میگوید: «ها ... کشتی منو!»
در برخورد او با هم رزمانش صمیمیتی مثال نزدنی موج میزند.
سردار سلیمانی موقعیت را مو به مو بررسی میکرد
سردار سلیمانی از ماشین پیاده میشود و همراه اصغر پیاده راه را در پیش میگیرد. اشاره میکند به جای چرخهایی که در بیابان مانده و میگوید: «پس این ماشینا که رفتن چی بودن؟»
بعد با لحن شوخی میگوید: «اشکالی نداره اصغر تو هر کاری دوست داری با ما بکن!»
بعد سردار سلیمانی رو به کسی که در حال فیلم گرفتن است میگوید: «ول کن بابا تو رو خدا! یه آدمیم داریم راه میریم! از راه رفتن عکس نمیگیرن که!»
از نظر خودش نه ابهت سردار سلیمانی بودنش به کار فیلم گرفتن میآید و نه جبروت جنگیدنش! متواضع است. برای نمایش کاری نمیکند. آمده است بجنگد و تا دل دشمن پیش برود.
میگوید: «نگاه کن آقا اصغر توپخانه خودمان زد. شلیک از اینجا بود. خمپاره نیست.» و با این استدلالها میخواهد به اصغر اثبات کند که موقعیت خطر ندارد.
جلوتر میروند و با چند سرباز خوش و بش میکنند روی تپهای مینشیند و موقعیت جغرافیایی را بدون دوربین چک میکند. اصغر میگوید که از دو روستا به نامهای قوریه و اشاره دشمن گلوله میزند.
سردار سلیمانی میگوید: «الان چیزی که روشن این است که شما باید همین جا را تثبیت کنید.»
صحبتها در مورد موقعیت جغرافیایی ادامه پیدا میکند. سردار سلیمانی از اصغر میخواهد با گونی منطقه را درست کنند و با دوربین بار دیگر منطقه را نگاه میکند و نقطهای را نشان میدهد و میگوید آنها همه مقصدشان همان جاست. دستور برای ادامه عملیات داده میشود.
سردار سلیمانی روی همه سربازان را بوسید
پایان این کلیپ تکان دهندهترین صحنه آن است. جایی که سردار سلیمانی روی تک تک سربازان آن منطقه را میبوسد. او معنای حقیقی تواضع را به رخ میکشد. درگیر اسم و رسم وعنوان نیست. مرد عمل است سردار سلیمانی. رفتارش درس است. درس آزادگی و تلاش و تواضع.
منبع: رکنا
انتهای پیام/
خدا به ما هم توفیق عمل بده
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
روحش شاد ویادش گرامیباد واقعا مرد میدان وعمل بود
راهت پر رهرو مرد گود و میدان و حریف نامردان
روح بلند مرتبه و ملکوتی و مطهرشان شاد باد آخر عاقبت بخیر شدند رستگار شدند خوشا به سعادتشان که اهل جنت بهشت رضوان الهی شدند . والسلام و صلوات التماس دعا .
روحت شاد و یادت گرامی سردار بزرگ.
شجاع مردمیدان ،فداکار و متواضع روز به روز آتش دلمان بیشتر میسوزد ودلها غمگین تراز هر وقت دیگری ....آخ که جایت بین ما خالیست سردار دلها .
خیلی خونسرد و با آرامش چون تجربه داره.
یک بار رفته بودم دکتر. دکتر گفت روی تخت بنشین. من فکر کردم می خواد کار معاینه رو شروع کنه ولی با تعجب دیدم رفت برای خودش چایی بریزه و بخوره و فندوق و پسته و ..
من هم دکتر رو با تعجب نگاه می کردم. در واقع دکتر با کارهاش داشت من رو آرام می کرد چون می دونست این بیماری خودش باعث التهاب است و این به خاطر تجربه دارند.
حاج قاسم هم 40 سال تجربه داره و می دونه حال رزمندگان رو. برای همین میاد و آرامش ایجاد می کنه.
پیروز و سربلند باد جبهه مقاومت
کاش دولتیهای ما هم یکمی غیرت داشته باشن
اگه اهل دلی پیامم را می بینه دعا کنه تا با شهادت برم پابوس علمدار. اگه قسمت شد جبران می کنم.
زندگیم فدات سردار
خودت شفاعت کن ما هم شهید بشیم
برای شادی روحشان صلوات بفرستیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
برای شادی روحشان صلوات بفرستیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خداوند با ائمه اطهار محشورش بگرداند
اما متاسفانه در خیلی از مسئولین ما اخلاص جایش را به اختلاس داده ((!!!))
این انگشترش که آخر کار داد به اون سربازه واقعا اشکمو درآورد
دشمن بود.