به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگر از هر یک از ما پرسیده شود چه خاطره خوبی از معلم ریاضیتان در دوران مدرسه دارید، شاید تعداد اندکی با لبخند شروع به حرف زدن کنند و از خاطراتشان بگویند، اما اکثر آدمها با شنیدن چنین سؤالی سگرمههایشان درهم میرود و حتی دهنکجی هم میکنند! معلمهای ریاضی مقصر نیستند و این رشته ایجاب میکند معلمها بسیار هم جدی باشند و گاهی هم خشن و بداخلاق! اما در میان همین افراد، معلمهایی هم پیدا میشوند که علاوه بر جدیت، بسیار هم مهربان و شوخطبع هستند. یکی از همین معلمها امیر پارسی است.
امیر پارسی همان کسی است که همراه با جواد انصافی نمایشهای طنز پربینندهای در تلویزیون بازی میکردند و در کنار بازیگری، معلم ریاضی هم بود، اما او هرگز معلمی را رها نکرد و به قول خودش در کلاس درس در عین جدیت، اما مهربان هم بود و همان ابتدای سال تحصیلی به بچهها تاکید میکرد نمایشهای طنز برای تلویزیون است و باید سر کلاس حواسشان به درس باشد.
جالب است که برخی از شاگردان او راهی کار هنر شدند. مخاطبان دیروز، شخصیتهای اوستا و عبدلی را هنوز هم فراموش نکردهاند، همان اوستای خسیس و طمعکاری که مرتب به شاگردش زور میگفت. گرچه دیگر خبری از اوستا و عبدلی نیست، اما امیر پارسی در طول این سالها فعالیت هنریاش را قطع نکرده و همچنین معلمی را ادامه داد تا به بازنشستگی رسید. او در حال حاضر در رادیوهای سلامت و ایران مشغول به فعالیت است. بعد از چند سال به سراغ اوستای تلویزیون رفتیم و با او به گپوگفت نشستهایم که در ذیل میخوانید:
شخصیتهای اوستا و عبدلی در جنگهای تلویزیونی دهههای ۶۰ و ۷۰، میان مردم خیلی طرفدار داشتند، اما بهمرور کمرنگ شدند. از این موضوع ناراحت نیستید که زمانی میان مردم محبوب بودید و حالا دیگر خبری از این محبوبیت نیست و حتی نسل جوان شخصیتهای شما و جواد انصافی را نمیشناسند و فقط نسل دیروز با شما خاطره دارند؟
(با خنده) خب! همه همین هستیم! مگر میشود کسی خارج از این قانون باشد. همه آقایان و خانمها در مقاطعی نوستالژی عدهای بودند و خیلی هم خوب کار کردند، اما بالاخره بعد از مدتی کمرنگ شدند و این هم طبیعی است؛ بنابراین ما هم مستثنی از این قاعده نیستیم!
اتفاقا دوره من و آقای انصافی که شخصیتهای اوستا و عبدلی را بازی میکردند، خیلی طولانیتر از بقیه بودیم و ۱۵ سال این دو شخصیت را برای مردم ایفا کردیم. در اصل عبدلی و اوستا تقابل بدی و خوبی و شر و نیکی است که در همه جای دنیا وجود دارد. شخصیت اوستا اینگونه بود که او طمعکار است و در زندگی نم پس نمیدهد، اما در مقابل عبدلی به او تذکر میداد و او را آگاه میکرد.
البته این دو شخصیت با شروع جنگ آغاز شد و در سالهای دفاع مقدس به محبوبیت رسید.
بله، ما فعالیتمان را از سال ۵۹ شروع کردیم، اما با کارهای دیگر در تلویزیون. همچنین ابتدا سیاهبازی برای تلویزیون داشتیم، اما بعد سیاهبازی ممنوع شد تا مبادا به کسانی که پوستشان سیاه است بر بخورد؛ البته من به فلسفه وجودی ممنوعیت سیاهبازی هم کاری ندارم، اما مردم دوست داشتند. تا اینکه همان زمان شخصیتهای اوستا و عبدلی طراحی شد.
پس با این صحبت یعنی ناراحت نیستید دیگر مردم مثل قبل شما را نمیشناسند؟!
(با خنده) نه ناراحت نیستم، اما خدا را شکر میکنم سالها با دو شخصیت کاملاً ایرانی و کمدی خنده را به لب مردم آوردیم و با علاقه نمایشهایی را بازی میکردیم که آنها دوست داشتند.
به نظرتان اگر دوباره اوستا و عبدلی برگردند، میتوانند نظر جوانان را جلب کنند؟
نه، چون جوانان خاطرهای از این دو شخصیت ندارند. البته ما هر چند وقت یکبار تکرار میکنیم، نه اینکه کلاً نباشیم و همانطور که مطلع هستید من سالهاست در رادیو فعالیت میکنم و دوستان پیشنهاد دادند که یک هفته در میان در برنامه کوی نشاط رادیو ایران شخصیت اوستا را داشته باشیم. فعلاً در مرحله طراحی جدید قرار دارد، اما همانطور که تاکید کردم، چون جوانان امروز نمیشناسند و خیلی هم نمیتوانیم تبلیغ کنیم، زمان میبرد تا با این شخصیت ارتباط برقرار کنند.
آیا قرار است شخصیت اوستا را در برنامه کوی نشاط بهروز کنید؟
حتماً تغییراتی صورت میگیرد، اما من نویسنده نیستم و نویسندگان این کار را انجام میدهند. من هم صحبت کردهام، اما نمیتوان خیلی شاکله اوستا را تغییر داد، چون نمکش کم میشود. از سوی دیگر به نظرم اگر دائم این شخصیت پخش شود، در میان جوانان هم جا میافتد.
چرا در طول این سالها فرم بازیتان را تغییر ندادید تا حداقل در سریالهای طنز تلویزیون بازی کنید؟ آیا در طول این سالها پیشنهادی داشتهاید یا نه؟
من و آقای انصافی کارمند رسمی دولت بودیم. او در شرکت مخابرات کار میکرد و من در آموزش و پرورش دبیر ریاضی بودم؛ بنابراین فرصت دائم نداشتیم تا در اختیار تلویزیون و سینما بگذاریم، چون نمیخواستیم به کار اصلیمان لطمه بخورد، به همین دلیل عصرها یا شب با هم تمرین میکردیم.
یعنی هنر اولویت دوم شما بود؟
بله، چون کار دولتی داشتیم به آن به عنوان حرفه دوم نگاه میکردیم. ضمن اینکه وقتی گروههای جدید در طنز آمدند به ما کاری نداشتند.
چرا؟
بالاخره جنس طنز ما با گروههای جدید فرق میکرد. مثلاً شما نمیتوانید طنز اوستا و عبدلی را با جنس طنز کارهای مهران مدیری مقایسه کنید. ما کنار همدیگر هم قرار بگیریم، طنزمان قشنگ نخواهد بود.
مهران مدیری هیچوقت به شما پیشنهاد بازی نداد؟
نه، شاید او هم فکر کرده، چون جنس طنزهایمان با هم تفاوت دارد، پیشنهاد نداده است. نه تنها مهران مدیری، بلکه جنس طنزمان با رضا عطاران، سعید آقاخانی و... هم تفاوت دارد.
شما و آقای انصافی برای در آوردن نقشتان و بده و بستانهایی که با هم داشتید، چقدر زمان برای تمرین میگذاشتید؟
از آنجا که ما روزها سر کار میرفتیم، عصرها یا شبها به منزل همدیگر میرفتیم و تمرین میکردیم. من و آقای انصافی از سال ۵۳ با هم دوست هستیم. یکدیگر را در کاخ جوانان دیدیم و آنجا بود که آقای انصافی به من بازی در تئاتر و سیاه بازی را پیشنهاد داد. در آن مقطع دانشجویی کار میکردیم تا اینکه بعد از انقلاب وارد تلویزیون شدیم و کار مشترک انجام دادیم.
هنوز هم رفاقتتان ادامه دارد؟
بله، خانواده هایمان با هم رفت و آمد دارند. من در حال حاضر با پسر آقای انصافی در رادیو سلامت همکار هستم.
شما دبیر ریاضی بودید و معمولاً معلمهای ریاضی سختگیرند و بچهها هم به قول معروف دل خوشی از آنها ندارند. در آن زمان که هم نمایش هایتان پخش میشد و هم در مدرسه تدریس میکردید، بچههای مدرسه از شما حساب میبردند؟
(با خنده). بهتر است نگوییم حساب میبردند. بچهها واقعاً احترام میگذاشتند و من هم با آنها دوست بودم و هنوز هم با برخی از آنها رفت و آمد دارم.
یعنی روحیه طنازی در کلاس درس آن هم ریاضی داشتید؟
جوانتر که بودم بیشتر در کارم سختگیر بودم، اما سنم که بالاتر رفت، فروکش کرد و ابتدای سال تحصیلی با بچهها حرف میزدم و به آنها تاکید میکردم سر کلاس باید حواسشان به درس و مشق باشد. وقتی درس تمام میشد در انتهای کلاس با هم حرف میزدیم، لطیفه تعریف میکردیم. اتفاقا تعدادی از شاگردانم در تلویزیون و تئاتر فعالیت میکنند.
گاهی بچهها قبل از آمدن معلم به مدرسه، شوخیهایی میکنند تا از این طریق معلم شان را اذیت کنند. از این نوع اتفاقات برای شما رخ داده است؟
نه، ما از این حرفها اصلا نداشتیم. موقعی که درس میدادم جدی بودم و هیچ احد الناسی جرات نداشت از این شوخیها کند. شاید برایتان جالب باشد، اما یکی از شاگردانم که به سمت هنر رفته و چهره شده، علی فروتن یکی از عموهای فیتیلهای است.
آیا تا به حال پیش آمده بود علی فروتن را تنبیه بدنی کنید؟ چون پسر بچهها شیطنت کم ندارند.
(با خنده)، نه. مقطع راهنمایی در مدرسه ما بود که من هم معاون مدرسه بودم. زمانی که او هنرستان رفت، آرام آرام به هنر علاقهمند شد. خودم معمولاً بچههایی که مستعد بودند را به تئاتر و تلویزیون تشویق کردم.
همان زمان فکر میکردید آنها سر از دنیای هنر در بیاورند؟
نه، راستش فکر نمیکردم، اما میدیدم استعداد دارند همیشه برایشان آرزوی موفقیت میکردم.
فکر میکنید اوستا و عبدلی چقدر لبخند به لب مردم آوردهاند؟
خیلی مردم را خنداندیم. آن زمان دو شبکه تلویزیون بود که از ساعت ۱۶ تا ۲۳ برنامه داشت. جنگ بود و ما هم جزو گروههای معدود در طنز بودیم و سعی میکردیم مردم را شاد کنیم و آنها را بخندانیم.
دوست دارید دوباره به دوران اوج برگردید؟
(با خنده) نه خانم! مگر میشود جلوی سن و سال را گرفت. دیگر ما انرژی سابق را نداریم.
یعنی خودتان را پیر میدانید برای برگشت به اوج؟
نه خودم را پیر تصور نمیکنم. اما انرژیای که در ۲۵ سالگی داشتم، مسلماً در ۶۵ سالگی ندارم، حتی نمیشود مقایسه کرد. در آن زمان نویسندگان متبحر همچون زنده یاد صادق عبداللهی داشتیم، اما الان این طور نیست. نمیدانم چرا، اما این حرفها را شنیده ام که میگویند کار نویسندگان قدیمی یا شخصیتهای اوستا و عبدلی نخ نما شده است.
از اینکه به شما میگویند نخ نما شدهاید، ناراحت نمیشوید و دلتان نمیشکند؟!
(با خنده) نه برای چه ناراحت شوم. به فرض هم ناراحت شوم، چه کار میتوانم بکنم. البته این حرفها، بیشتر فردی است و نه همگانی در حال حاضر من در رادیو نقشهای دیگری اجرا میکنم. در برنامه کوی نشاط رادیو ایران حضور دارم. همچنین برنامه کوچه سلامت پلاک ۱۰۲ به صورت زنده روزهای جمعه از رادیو سلامت پخش میشود و من در این برنامه نمایشهای کمدی به روز را اجرا میکنم. آواز میخوانم. با اینکه برنامه با محوریت پزشکی و سلامت است، اما کارهای نویی انجام میدهیم.
آیا از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده میکنید؟ چه میزان از رفتارهای مردم برای تیپهای نمایشیتان الهام میگیرید؟
بچههایی که تئاتر کار میکنند یا در تلویزیون و سینما هستند، حتماً از تیپها و رفتارهای مردم الگو میگیرند. من هم تیپهای با نمک جامعه را در ذهنم آرشیو و بهموقع در نمایشها خرج میکنم.
الان که کرونا هم هست از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده میکنید؟
من همیشه از اتوبوس و مترو استفاده میکنم، بهویژه وقتی وسط شهر کار دارم و نمیتوانم ماشین ببرم، اما در دورهای که کرونا آمده با ماشین خودم رفت و آمد میکنم.
آیا هنوز هم وقتی مردم در کوچه و خیابان شما را میبینند برای احوالپرسی نزدیکتان میشوند یا نه؟
با توجه به اینکه در این سالها شخصیتهای اوستا و عبدلی خیلی تکرار نشده برخی مردم نمیشناسند، اما قدیمیها خوب به یاد میآورند. اتفاقاً مردم خوش ذهنی داریم. به یاد دارم سال ۲۰۰۳ برای کاری راهی آلمان شدم و میخواستم سری به شهر کاسل که شمال ایالت هسن آلمان هست بزنم. شهر دور افتادهای بود و زمانی که از قطار پیاده شدم یک ایرانی به سمتم آمد و گفت اوستا شما اینجا چه کار میکنید؟! خیلی تعجب کردم. به هر حال هنوز هم آدمهای زیادی هستند که ما را میشناسند و نسبت به ما محبت دارند.
برایتان سخت نیست؟ چون برخی هنرمندان از اینکه مردم مرتب به سمتشان میآیند و امضاء و عکس میگیرند، ناراحت میشوند؟
به نظرم هیچ دلیلی برای ناراحتی وجود ندارد، چون من از همین مردم هستم. به همین دلیل خوشایند نیست چنین نگاهی داشته باشم و خودم را از مردم جدا کنم. به قول معروف، مردم چهار تا کلمه هم با من صحبت کنند. مگر چه اتفاقی میافتد!
آقای پارسی فکر میکنم شما بچه میدان امام حسین باشید.
ماشاءا... از کجا میدانید خانم؟!
هنوز سری به محله کودکیتان میزنید؟ واکنش مردم نسبت به شما چطور است؟
بله، من با اینکه الان ساکن نارمک هستم، اما هرازگاهی سراغی از محله کودکیام میگیرم. محرمها با بچه محلها جمع میشویم و یاد قدیمها میکنیم.
از اینکه سالها با هنرتان مردم را سرگرم کردید، راضی هستید؟
بله، مگر میشود راضی نبود. من خودم همیشه به شاگردانم تاکید میکردم همیشه به این مساله فکر کنند که چه هنری در وجود آنها بارزتر از هنرهای دیگر است و حتماً روی آن سرمایهگذاری کنند، چون هنر روح و روان آدم را شفاف میکند و انرژی مثبت میدهد.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/