به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ما به میزان تجربیات مشترکی که با شاعران داریم، از سرچشمه ذوق و هنر مینوشیم. یکی از این سرچشمهها، خیام نیشابوری (۴۲۷-۵۱۰ ق) است. نابغه ادبی و دانشمند تمامعیاری که فراتر از قرن خود میاندیشید و شعاع شهود شعریاش تا قرنها طنینانداز شد. خیامی که ما میشناسیم، در ورای گرد و غبار مشوش تاریخ، در یک کلام، آموزگار «حکمتهای زندگی» است. «حکمتهای زندگی»، همان گردنههای تنگ و باریکی است که گذرگاه ناگزیر همه انسانها بودهاست.
در این گذرگاههای دلهرهآور است که شعرهای خیام، به فریادمان میرسد؛ ناپایداری جهان و جستوجوی معنای زندگی، یکی از اینهاست؛ این شعر از حسرتِ جانسوز خیام ندا میدهد: «ای کاش که جای آرمیدن بودی...». تلنگر عمر زودگذر انسان برای خیام، تصویر قافلهای است که با شور و طرب در حرکت است: «این قافله عمر عجب میگذرد...» و اگر قدرش را ندانیم، خواهد گذشت. از دیگر گذرگاههای تنگ و تاریک زندگی، اسیر گذشته و آینده بودن انسان است. توصیه خیام قدر و قیمت لحظه «اکنون و اینجا» را دانستن است: «هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت/روزی که نیامده است و روزی که گذشت». به اعتقاد خیام، دلشوره و دغدغه فردا را داشتن به قیمت ضایع کردن لحظه اکنون است: «ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست/کاین باقی عمر را بها پیدا نیست».
کسی که رباعیات خیام را میخواند، دم به دم صاعقه شک و حیرت هستیشناختی بر دلش چنگ میاندازد و رهایش نمیکند؛ شک و حیرتی از جنس عمیق اندیشیدن و تفکر حکیمانه. کوزه و سبزه، جویبار جاری و ابر گوهربار، قصر جمشید و بهرام گور، بیداد فلک و سینه خاک از جمله عناصری است که خیام با آنها هشدار میدهد که دیده عبرتبین باز کنیم و خوب ببینیم عاقبت جمشید پادشاه را و به گور گرفتار شدن بهرام را. این خاک، خاطرات خفتگانی است که روزی ما را هم به خود خواهد پذیرفت: «خاکی که به زیر پای هر نادانی است/کفّ صنمیّ و چهره جانانی است/هر خشت که بر کنگره ایوانی است/انگشت وزیر یا سر سلطانی است». این هشدارها و انذارها، میتواند سرکشی و طغیان انسان را مهار کند و این همه را از رباعیات خیام میتوان آموخت.
منبع: خراسان
انتهای پیام/