سفارش «کتاب داستان اختصاصی کودک» مد تازه‎ای که کودک شما را قهرمان قصه و جیب عده‌ای را پرپول می‎کند.

مد تازه‎ای که کودک شما را قهرمان قصه و جیب عده‌ای را پرپول می‎کندبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آشنایی، با مدرک زبان انگلیسی برای تدریس رفته ‎بود به چند آموزشگاه‎ خصوصی و به او پیشنهاد شده ‎بود کارش را با بچه‎ها شروع کند تا چم‎وخم کار دستش بیاید. دوستی، برای جا افتادن در موسسه موسیقی مدتی به بچه‎ها درس می‎داد. مترجمی تعریف می‎کرد دانشجو‌های ترم‎‎پایینیِ زبان، کتاب کودک ترجمه می‎کنند.

به احتمال زیاد شما هم طبق تجربه خودتان یا اطرافیان‎تان می‎توانید به فهرست حرفه‎هایی که کار با بچه‎ها را مساویِ کار آسان و بی‎نیاز از تجربه درنظر می‎گیرند، اضافه کنید. این رفتار غیرتخصصی با حوزه‎های مربوط به کودکان وقتی کنارِ علاقه زمانه‎مان به شو و نمایش قرار می‎‌گیرد، شلم‎شوربایی می‎سازد که یکی از نمونه‎هایش را در پرونده امروز  بررسی می‎کنیم؛ کتاب داستان اختصاصی کودک! کتابی که قهرمانش، فرزند شماست و اسم و عکس او روی جلدش قرار گرفته ‎است. مد خوبی است و خوراکِ روزگارِ اینستاگرامی؛ هم قیمتش دست‎کم حدود ۱۰ ‏برابر کتاب داستان‎های معمولی است و هرکسی از عهده خریدش برنمی‎آید، هم کتاب است و نشانه دانایی و فرهیختگی و هم کلی مدعای تربیتی و آموزشی پشتش وجود دارد، اما آیا کارکرد دیگری غیر از نمایش و پز دادن، دارد؟ با کمک دو کارشناس، این کتاب‎ها را از جنبه‎های ادبی و تربیتی بررسی کرده‎ایم.

کدام «داستان»؟ کدام «اختصاصی»؟
سرکی به یکی از سایت‌های فعال در حوزه سفارش چنین کتاب‌هایی زدیم و ...
با شنیدن داستانِ اختصاصی کودک، چه توقعی در ذهن‎تان ایجاد می‎شود؟ وارد یکی از سایت‎های فعال در این حوزه می‎شوید. اسم و جنسیت فرزندتان را وارد می‎کنید؛ از بین طبقه‎بندی‎های محدود، ویژگی‎های شخصیتی و موارد دوست‎داشتنی‎اش را انتخاب می‎کنید.

فرض بر این بوده است که همه بچه‎ها در پنج، شش ویژگی شخصیتی مثل باهوش و شجاع بودن مشترک‎اند؛ صورتی و آبی و چندرنگ دیگر را دوست دارند و همه‎شان عاشق فضانوردی و دایناسور‌ها هستند. اگر از این مرحله یکسان‎سازی سربلند بیرون بیایید، یک متن چندخطی مهرآمیز خطاب به فرزندتان می‎نویسید و عکسش را برای قرارگرفتن روی جلد آپلود می‎کنید.

چندثانیه بعد داستان‌تان آماده است. الگو، از پیش مشخص است. قصه نوشته شده است، فقط اطلاعات مختصری که شما از فرزندتان به سایت می‎دهید، در جا‌های خالی قرار می‎گیرد. این، همه آن‎چیزی است که باید از کلمه «اختصاصی» توقع داشته ‎باشید.

در تعریف‎تان از «کودک» هم باید تغییراتی بدهید، چون احتمالا طبق تصور شما که تصور درستی هم هست، داستانِ مناسب کودکِ سه‎ ساله با قصه‎ای که برای هفت ‎ساله‎ها می‎خوانند باید متفاوت باشد، ولی چنین دسته‎بندی در بیشتر این کتاب‎ها وجود ندارد. تصویرسازی‎های پررنگ‎ولعاب، ظاهرِ کار را چشمگیر کرده ‎است، ولی محتوا سطحی، ساده‎انگارانه و صرفا پندآموز است، چون اصلا قرار نبوده است یک محصول ادبی تولید شود؛ صرفا هدیه غافل‎گیر کننده‎ای است که نباید چندان روی «کتاب»، «داستان» و «اختصاصی» بودنش حساب کنید.

مد تازه‎ای که کودک شما را قهرمان قصه و جیب عده‌ای را پرپول می‎کند

نظر یک روان‎شناس-نویسنده درباره کتاب‎های اختصاصی
به کودک‎تان اعتمادبه‎نفس کاذب هدیه ندهید
«سپیده خلیلی»، دکترای روان‎شناسی بالینی دارد از دانشگاه «براون شوایگ» آلمان، عضو انجمن روان‌شناسان کودک ایران است و در کارنامه‌‎اش ترجمه و تألیف بیش از ۱۵۰ عنوان کتاب برای مخاطبان کودک و نوجوان دیده می‎شود.

در زمان تصمیم ما به نوشتن این پرونده، دکتر خلیلی خارج از کشور بود بنابراین به‎ دلیل اختلاف زمانی امکان گفت‎وگوی مفصل وجود نداشت. با این‎ همه ایشان در یادداشتی کوتاه که از طریق اینترنت به ما رساند، موضوع بحث را اگرچه مختصر، ولی دقیق تحلیل کرد: «در این روزگار فرزندسالاری، پدر و مادر‌ها برای نشان دادن عشق خود به فرزندشان، سراغ کتاب‌هایی می‌روند که به ظاهر قهرمان کتاب فرزند دلبندشان است، ولی عناوین کتاب‌ها نشان می‌دهد در بسیاری موارد داستان به ظاهر درباره کودک و قهرمان اصلی در واقع شخص دیگری است.

مثلا در مجموعه داستان‎هایی که درباره «اسم» کودکان نوشته‎ می‎شود، برای کودک مهم نیست که نام او از کجا گرفته شده و در اصل قهرمان کسی است که این نام را بر او نهاده ‎است. در میان این کتاب‎ها داستان‎هایی هم وجود دارند که فرزند شما را یک فراکودک نشان می‌دهند؛ چیزی که در واقع نیست و، چون کودک در سن باورپذیری است، آن شخصیت فراواقعی را باور می‎کند.

اما ایراد کار کجاست؟
آن‎جا که کودک، بزرگ‌تر می‌شود و می‎فهمد از آن‎چه برایش ساخته شده، ناتوان‌تر است، عزت‎‌نفس‎اش آسیب می‌بیند. از طرف دیگر تولیدکنندگان ادعا می‎کنند این کتاب‌ها اعتمادبه‌نفس کودک را افزایش می‌دهند. درست است، ولی اعتماد به نفسی که از جیب پدر و مادر بیرون می‎آید و خود کودک نقشی در ساختن‎اش ندارد، کاذب است و مایه دردسر. بنا به این دلایل، من فکر می‎کنم هنگام سفارش این کتاب‌ها باید بااحتیاط عمل کرد و به عواقب کار اندیشید»

ناقِصه‎هایی برای رفع تکلیف والدین و پول درآوردنِ ناشر‌ها
با کمک یک نویسنده ادبیات کودک، این کتاب‎های اختصاصی را از جنبه‌های مختلف بررسی می‌کنیم.
«روناک ربیعی»، ۱۷ سالی می‎شود که با بچه‎ها کار می‎کند؛ برایشان کتاب می‎نویسد و هنر تدریس می‎کند. همچنین سابقه همکاری با نشریات موفقی مثل همشهری‎بچه‎ها را دارد. اگر فرزند کوچک دارید و برایش کتاب می‎خوانید، دست‎کم به یکی از آثار خانم ربیعی مثل «فکر من راست‌راستکی گم شده»، «مامان صدای چیه» و «اگر جای من بودی» برخورده‎اید. روناک ربیعی از سرِ علاقه و شناختی که به بچه‎ها دارد، با دغدغه‎مندی و دلسوزی درخواست گفت و گوی ما را پذیرفت و نکات مهمی بهمان درباره سوژه پرونده‌مان یاد داد.

نظر شما درباره داستان‎های اختصاصی چیست؟
قبلا قصه‎هایی داشتیم البته هنوز هم کمابیش داریم که همیشه با نتیجه اخلاقی تمام می‎شدند. خرگوش، فلان کار را کرد و ما نتیجه می‎گیریم که بهمان. این مدل قصه نوشتن از آن‎جایی می‎آمد که بزرگ تر‌ها فکر می‎کردند به‎عنوان یک دانای کل می‎توانند درباره همه‎چیز به‎جای بچه‎ها تصمیم بگیرند.

به‎مرور فهمیدیم اجازه نداریم به‎جای کودک تصمیم بگیریم، چون درست مثل این‎ است که او را دایم در بغل بگیریم و توقع داشته ‎باشیم که یک‎روز راه برود. حالا دیگر می‎دانیم اگر قرار است چیزی را در قالب قصه به بچه آموزش بدهیم، باید به‎ گونه‎ای باشد که او را به فکر کردن وادار کنیم. این کتاب‎های اختصاصی، اما دقیقا دارند همان راهِ طی‎شده اشتباه را می‎روند. در آن‎ها، والدین بچه را می‎گذارند وسط قصه‎ای که خودشان برایش انتخاب کرده‎اند و با این کار، هم حق انتخاب را از او می‎گیرند و هم باری روی دوشش می‎گذارند.

من سال‎ها مربی نقاشی بچه‎ها بوده‎ام و هیچ‎وقت از کار‌های آن‎ها، نمایشگاه تک‎نفره برگزار نکرده‎ام، چون نباید بچه را به تحمل هیچ باری از جمله «هنرمند» بودن وادار کنیم. حتی نباید بهش بگوییم «تو هنرمندی!»؛ این وظیفه بزرگی است که به او محول می‎کنیم و ممکن است از پسش برنیاید. هر نوع ارزش‎گذاری دیگری مثل «تو بهترینی»، باری است روی دوش کودک. این کتاب‎ها خیلی ضعیف‎اند، هیچ ارزش داستانی ندارند و صرفا اسم بچه را وسط قصه می‎آورند.

بعضی‎های‎شان ایده‎های خوبی دارند، ولی پرورانده نشده‌‎اند، چون نویسنده خودش را ملزم کرده ‎است که ایده را به قهرمان داستان بچسباند و به ‎زور پیامی منتقل کند. این داستان‎ها که در واقع داستان هم نیستند، نه منطق فانتزی دارند و نه رئال‎اند. اصلا معلوم نیست در چه ژانری می‎گنجند.

چرا داستان به‎شمار نمی‎روند؟ داستان چه مشخصاتی دارد که این کتاب‎ها فاقدش هستند؟
قصه، بحران دارد؛ اتفاق‎هایی در آن رخ می‎دهد؛ گره به‎وجود می‎آورد و گره را حل می‎کند، آن هم نه به این‎ صورت که کسی از بیرون سر برسد و گره داستانی را باز کند، خود قهرمان است که باید مشکل را حل کند. در این کتاب‎ها، اما با منطق فانتزی اشتباهی، همه‎چیز به‎خوبی و خوشی می‎گذرد و به نتیجه اخلاقی گنده‎ای هم ختم می‎شود. به همین دلیل، من این‎ها را قصه نمی‎دانم. ابزار‌هایی هستند برای این‎که عده‎ای پول به جیب بزنند و خانواده‎ها احساس کنند کاری برای فرزندشان انجام داده‎اند.

اول حرف‎تان گفتید که این کتاب‎ها حق انتخاب را از بچه‎ها می‎گیرند. چطور این کار را می‎کنند؟
در قصه‎های مرسوم، بچه می‎تواند خودش را بگذارد به‌جای شخصیت‎های متفاوت. می‎تواند تصمیم بگیرد که خرگوشه باشد یا آدمه یا خرسه. در داستان‎های اختصاصی، اما بچه هیچ حق انتخابی ندارد. امکان و لذت کشف هم از او گرفته می‎شود. اگر برای بچه‎ها قصه خوانده‎ باشید، حتما از زبان‎شان شنیده‎اید که «آها! اگه من بودم فلان کارو می‎کردم» و «من دوست داشتم به‎جای فلان شخصیت باشم». این کشف و همذات پنداری با شخصیت‎ها در کتاب‎هایی که موضوع بحث ما هستند، جایی ندارند. چیزی تحمیل شده‎اند با جنبه تجاری پررنگ!

غیر از این‎ها به ‏نظرم کودک را در مسیر خودخواهی قرار می‎دهند.
بله! بچه‎ها را به سمت خودخواه شدن می‎برند. ادعایشان افزایش اعتمادبه‎نفس است. والدین هم طبق این ادعا، چنین تصوری دارند درحالی‎که منشأ اعتمادبه‎نفس فرزندشان را باید در جایی دیگر جست‎وجو کنند. مثلا به رفتار خودشان دقیق شوند و ببینند هربار فرزندشان می‎خواهد حرفی بزند، جواب‎شان «الان حوصله/وقت/ اعصاب ندارم» نیست؟ به‎نظرم این کتاب‎ها بیشتر به والدین مربوط است تا بچه‎ها. فرصتی است برای گفتنِ «این بچه منه!».

امکانی است برای این‎که والدین، اعتمادبه‎نفسِ نداشته خودشان را در فرزندشان ببینند. من نتیجه این رفتار‌ها را در سروکله زدن با بچه‎ها می‎بینم؛ خودخواهی زیادی دارند. باید کلی با آن‎ها کار کنی و زمانی طولانی همدم‎شان شوی تا بتوانی ارزش‎های زندگی را بهشان نشان بدهی. ارزش‎هایی که خانواده‎ها در مسیری نادرست روی آن‎ها را پوشانده‎اند.

می‎گویند می‎خواهم فرزند خلاقی داشته‎باشم. بچه تو خلاق هست، رویش را نپوشان. به فرزندشان می‎گویند و حالا هم درقالب این قصه‎ها به او القا می‎کنند که «تو بهترینی!»، «تو زیباترینی!». همه آدم‎ها زیبا هستند؛ همه آدم‎ها، خوبی‎ها و بدی‎ها و قوت‎ها و ضعف‎هایی دارند. این ارزش‎گذاری‎ها چه معنی دارد، جز ضعف اعتمادبه‎نفس والدین و قرار دادن بچه در مسیر خودخواهی؟

به‎جز ادعای افزایش اعتماد به‎نفس، ترغیب بچه‎ها به کتاب‎خوانی یکی دیگر از تبلیغات سازندگان این کتاب‎هاست. چقدر می‎شود این ادعا را جدی گرفت؟
الان نمی‎شود درباره‎اش نظری داد، باید زمان بگذرد و آثار این کتاب‎ها روی بچه‎ها سنجیده‎ شود، ولی خب می‎شود قضیه را طورِ دیگری هم مطرح کرد؛ شاید این کتاب‎ها باعث شوند بچه فقط به خواندن کتابی متمایل باشد که درباره خودش است. ادعای تشویق به کتاب‎خوانی با داستان‎های اختصاصی فعلا قابل اثبات نیست، ولی از قدیم تا الان کسی نتوانسته ‎است نقشِ قصه خوب را در علاقه‌‎مند کردن بچه‎ها به کتاب، منکر شود. من در همه این سال‎ها هیچ بچه‎ای را ندیدم که قصه دوست نداشته‎ باشد. کودک، وقتی با داستان همراه شود و چیزی در آن کشف کند، از آن لذت می‎برد و به خواندن ترغیب می‎شود. چنین داستان‎هایی هم که کم نیستند.

بعضی پدرومادر‌ها می‎گویند که نمی‎دانند چطور باید کتاب کودک خوب را از بد تشخیص بدهند. پیشنهادتان چیست؟
سایتی داریم به اسم «کتابک» که تمام کتاب‎های خوب کودک را به ترتیب گروه سنی معرفی می‎کند. شهر کتاب مرکزی، جشنی دارد به اسم «لاک‎پشت پرنده» که هر دو، سه ماه یک‎بار فهرستی از بهترین آثار کودک تهیه می‎کند و روی اینترنت به‎راحتی دردسترس است.

فهرست شورای کتاب کودک هم یکی دیگر از گزینه‎های قابل اطمینانی است که به والدین کمک می‎کند. همچنین مقالات زیادی نوشته شده ‎است درباره این‎که چطور می‎شود کتاب کودک مناسب را تشخیص داد، حتی از روی ظاهر. مثلا همه‎جا گفته‎اند تصویرسازی‎های کارتونی (پویانمایی) خوب نیست یا کتاب حتما باید شناسنامه (که پشت صفحه عنوان می‎آید) داشته ‎باشد. با کمی جست وجو و ورق زدن صفحات ابتدایی کتاب، کار پدر و مادر‌ها برای انتخاب کتاب خوب راحت می‎شود.

بچه‌های طلبکار و والدینی که فقط سرویس می‌دهند/رضا موسوی راد
ماجرای چاپ کتاب اختصاصی برای کودکان، با قیمت آن‌چنانی با محوریت اسم و چهره بچه‌هایی که توانایی خواندن ندارند یا نوزادانی که هیچ درکی از محتوای کتاب ندارند، حتی اگر خوب و مفید باشد غیر از جنبه‌هایی مثل محتوای کتاب، اختصاصی نبودن اش و شگرد‌هایی که باعث می‌شود به‌جای محصولی فرهنگی با یک ابزار درآمدزایی طرف باشیم از منظر انگیزه‌های والدین هم قابل بررسی است.

این‌که چرا پدرمادر‌های امروزی که گاهی حوصله بازی با بچه، آموختن درس زندگی هنگام تفریح و شادی و گفتن قصه و خاطره برای بچه را ندارند و حتی رفتارشان هم الگوی خوبی برای بچه نیست، دست به چنین کاری می‌زنند، می‌تواند ناشی از میل عجیب مادر و پدر‌های متولد اواخر دهه ۵۰ و ۶۰ به فراهم کردن همه چیز برای کودکان باشد. کسانی‌که در روز‌های کودکی در خانواده‌های پرجمعیت بزرگ شده و طعم محرومیت‌ها را چشیده‌اند حالا هرچیزی را که مد روز باشد بدون درنظر گرفتن جنبه‌های مختلف برای فرزندشان فراهم و به جای محبت و توجه فقط هزینه می‌کنند.

روزی پدر و مادر‌ها با این‌که بچه‌شان اسم پایتخت کشور‌ها را حفظ کند، پز می‌دادند؛ بعد‌ها شعر و سرود مهدکودکی خواندن بچه‌ها مد شد؛ بعد کار رسید به عکس آتلیه‌ای گرفتن از بچه‌ها. حالا هم اگر بچه یکی از فامیل کتاب اختصاصی داشته باشد مادر و پدر، آینده بچه خودشان را در خطر نابودی می‌بینند. بهترین بسته‌های آموزشی، بهترین حمایت‌ها، بدون آن‌که نیاز واقعی بچه‌ها باشد و بدون این‌که مهارت حل مسئله، خوداتکایی و توانمندی را درآن‌ها پرورش دهد برای بچه‌ها فراهم می‌شود.

پدر و مادر‌ها سرویس دهنده‌های محض هستند و بچه‌ها طلبکار همیشگی. این‌چنین بچه‌هایی چطور می‌خواهند وارد جامعه شوند وقتی حتی کتابی به نام آن‌ها و با شخصیت آن‌ها چاپ و از کودکی به آن‌ها آموزش داده شده است که تو مرکز زندگی هستی و همه باید در خدمت تو باشند. بدون تلاش قهرمان زندگی پدر و مادرت هستی و هرچیزی برایت فراهم است.

منبع: خراسان

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۳۲ ۰۴ دی ۱۳۹۸
مطالب خوبی بود اما اینقدر کلمات را بهم چسبانده بودید که انگیزه برای خواندن خبر تا انتها پایین می آمد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۳۲ ۰۴ دی ۱۳۹۸
مطالب خوبی بود اما اینقدر کلمات را بهم چسبانده بودید که انگیزه برای خواندن خبر تا انتها پایین می آمد