به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جوان ۳۳ ساله که همه اموال و سرمایه اش را بربادرفته میدید درحالی که بیان میکرد در دام دختری شیاد افتادم و با یک عشق پوشالی زندگی ام را تباه کردم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت:هنوز درگیر بازی و شیطنتهای کودکانه بودم که پدرم به خاطر ابتلا به یک بیماری سخت، دار فانی را وداع گفت و این گونه مادرم من و چهار خواهر و برادرم را زیر بال و پر خودش گرفت. پدرم کارگر ساده یک شرکت بود و اوضاع اقتصادی خوبی نداشت. آن زمان در کلاس سوم راهنمایی تحصیل میکردم، اما تامین مخارج زندگی برای مادرم بسیار سخت بود و نمیتوانست هزینههای تحصیل مرا فراهم کند به همین دلیل درس و مدرسه را رها کردم و با نظر مدیر شرکت جایگزین پدرم شدم چرا که مدیر آن شرکت خصوصی مردی خیراندیش و خیرخواه بود. او میگفت: به طور موقت در شرکت کار کن تا هزینههای خانواده ات تامین شود هرگاه نیز شغل بهتری پیدا کردی شرکت را رها کن!
خلاصه درحالی مشغول کار شدم که پدر بزرگ و مادربزرگم نیز در منزل ما ساکن شدند. آنها اعتیاد داشتند و نمیتوانستند منزل جداگانهای را اجاره کنند در این میان با درآمدی که مادرم داشت من فرصتی پیدا کردم تا به صورت شبانه به تحصیلاتم ادامه بدهم. وقتی مقطع دبیرستان را به پایان رساندم و دیپلم گرفتم به درخواست مادرم با دختردایی ام ازدواج کردم در واقع همه اینها خیلی سریع رخ داد به طوری که رشته امور از دست من خارج شده بود مادرم میگفت: حالا که ازدواج کردهای به دنبال زندگی مستقل خودت برو تا پاسوز ما نشوی از سوی دیگر نیز دختردایی ام دختری مهربان و کدبانو بود و میتوانست امور خانه داری را به خوبی مدیریت کند. در همین اثنا از شرکت پدرم بیرون آمدم و مدیریت یک شرکت برگزاری مراسم جشن و عزا و تشریفات را به عهده گرفتم. خیلی زود اوضاع مالی ام سروسامان گرفت و روز به روز بهتر شد به طوری که دیگر همه نوع امکانات رفاهی را برای خانواده ام فراهم کردم، اما در محیط کاری ام دختری جوان و زیبا فعالیت میکرد که تقریبا شرایط زندگی اش همانند سرگذشت من بود او نیز سرپرستی خانواده اش را به عهده داشت و برای آسایش آنها تلاش میکرد. به همین دلیل من بیشتر از دیگران به او توجه میکردم از سوی دیگر «فروزان» دختری با استعداد بود و از عهده همه امور شرکت به خوبی برمی آمد، ولی خودم نیز با داشتن همسر و دو فرزند نفهمیدم چگونه در دام این دختر زیرک گرفتار شدم. او که ترحم و توجه بیش از حد مرا میدید خیلی آرام درون زندگی ام خزید به طوری که من اورا به عنوان دختری مدیر و مسئولیت پذیر به همسرم معرفی کردم و گفتم که سرگذشت او همانند گذشته من است به همین دلیل همسرم نیز تا حد امکان به او لطف و محبت میکرد. خلاصه فروزان که همه امور شرکت را به دست گرفته بود آن قدر اعتماد مرا جلب کرد که ناخودآگاه عاشقش شدم و روی حرف او هیچ گاه حرف نمیزدم و همه خواسته هایش را برآورده میکردم. حساب بانکی شرکت و همه تصمیمهای درست و نادرست به عهده او بود و من فقط به دنبال رابطه عاشقانه با او بودم.
این ارتباط عاطفی تا آن جا کشید که بالاخره روزی همسرم متوجه ماجرا شد و پس از یک درگیری لفظی خانه و زندگی ام را ترک کرد با وجود این من اهمیتی به رفتن او ندادم و تنها به وعده و وعیدهای فروزان دلخوش بودم. او به من وعده ازدواج میداد و با حرفها و جملات عاشقانه اش قلب و روحم را ربود. فروزان وقتی متوجه شد که همسرم خانه و زندگی اش را ترک کرده است با زیرکی خاصی به من قول داد که فرزندانم را سرپرستی میکند من هم به وعدههای او دلخوش بودم تا این که از چند روز قبل تلفن همراهش را خاموش کرد و به تماس هایم پاسخ نداد نگران و مضطرب به منزل مادرش رفتم و سراغ فروزان را گرفتم. مادرش حیران و متعجب گفت مگر شما با فروزان به خارج از کشور نرفته اید؟! با این پرسش تازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده است. بلافاصله با بانک تماس گرفتم، اما همه حسابها خالی بود. فروزان همه سرمایه و حسابهای شرکت را برداشت کرده و به خارج از کشور گریخته بود. حالا من مانده ام و ... شایان ذکر است به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده در مسیر رسیدگی قضایی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان
انتهای پیام/
زن به اون خوبی رو ول کردی که چی بشه
ثابت کردی به لعنت خدا هم نمی ارزی
زن به اون خوبی رو ول کردی که چی بشه
ثابت کردی به لعنت خدا هم نمی ارزی
تو می خواستی به زن بچه خودت خیانت کنی
این دختره خیلی خوب گذاشته تو کاسه تو
به نظر من بهترین کار را انجام داده تا توباشی که به خاطر نفس خودت زندگی خانواده را تباه نکنی