به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «حمید داودآبادی» رزمنده، جانباز و پژوهشگر دوران دفاع مقدس، در صفحه مجازی خود به بیان خاطره یکی از دوستان خود پرداخت و نوشت: «امروز عصر که خواستم بروم خانه، همین که موتور را روشن کردم، منوجه شدم پیرمردی عصا به دست و خسته، صدایم میکند. جلو که رفتم، نشناختمش. خودش را که معرفی کرد، جا خوردم.
خوب میشناختمش. یکی از اساتید شهید عماد مغنیه در دهه ۶۰ در پادگان امام حسین (ع) تهران بود.
برگشتم دفتر و نشستم پای صحبتهای نابش که حتی ۱۱ سال پیش که رفتیم پیش او و خاطراتش را از «عماد» گرفتیم، برایمان نگفته بود.
اصلا نمیدانم چی شد که روز اول ماه محرم، این عزیز به یکباره سر راهم سبز شد و آمد که دو سه خاطره ناب را بگوید و برود!
آن عزیز تعریف کرد: اولین روزهای ماه محرم ۱۳۶۲ بود که در پادگان امام حسین (ع) در دفترم نشسته بودم، ناگهان متوجه شدم عماد مغنیه (که آن روزها او را به نام مستعار «احمد» صدا میکردیم) به همراه دو جوان لبنانی وارد اتاق شدند.
برخاستم و با آنها روبوسی کردم. دم غروب بود که «عماد» با فارسی دست و پا شکسته، درخواست کرد تا به یک هیئت روضهخوانی برویم. آن شبها، حاج شیخ حسین انصاریان در حسینیه «زیبا» در خیابان «زیبا» نزدیک میدان خراسان، هیئت داشت که رزمندههای اهل تهران، قرارشان آنجا بود.
سوار ماشین شدیم و همراه دو جوان که اتفاقا آنها را طی ماههای گذشته در دوره آموزشی دیده بودم و میشناختم، به حسینیه «زیبا» رفتیم. دم در همه را بازرسی بدنی میکردند. عماد و آن دو نفر اسلحههای کمری خود را تحویل دادند و رفتیم یک گوشه نشستیم به عزاداری برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع).
یک ماه بیشتر نگذشت که «عماد» از لبنان آمد تهران و یک راست آمد سراغ من در پادگان؛ اما اینبار تنها بود. از آن دو جوان خبری نبود. وقتی از او پرسیدم از (.) و (.) چه خبر؟! ناگهان بغضش ترکید و زد زیر گریه. کمی که آرام شد، گفت: (.) و (.) در عملیات شهادتطلبانه علیه دشمن اشغالگر به شهادت رسیدند.
آن دو جوان شهید لبنانی، همچنان گمنامند و نام و ذکری ازشان نیست! و طراح آن عملیاتها، خود «عماد» بود.
منبع: دفاع پرس
انتهای پیام/