سعید حنایی، مجرمی که نامش در تاریخ جنایی ایران بهعنوان قاتلی مخوف ثبت شده است. او 16 زن را به قتل رساند و در نهایت به دار آویخته شد.
سعید کارگری ساده بود که همراه همسر و دو پسرش در خانهای در منطقه فقیرنشین مشهد زندگی میکرد.
یک روز وقتی همسر سعید به مدرسه پسرش رفته بود تا درباره اوضاع تحصیلی او پرسوجو کند ،واقعهای رخ داد که شوهرش را به جنایتکاری مخوف تبدیل کرد. آن شب وقتی سعید از محل کارش که کارگاهی ساختمانی بود به منزل بازگشت متوجه خراشی روی صورت همسرش شد.
چی شده؟
زن ماجرا را تعریف کرد؛ موقع بازگشت به خانه سوار خودرویی شخصی شده بود و راننده با این تصور که مسافرش زنی خیابانی است پیشنهادی غیراخلاقی داده بود. زن برآشفته شده و در درگیری با راننده صورتش زخم برداشته بود.
سعید از سالها قبل مشکل روانی داشت، زیرنظر پزشک بود و دارو مصرف میکرد. یکبار به خاطر درگیری در محل کار و شکستن شیشه اخراج شده بود و رفتارهای پرخاشگرایانهاش به عادتی دیرینه تبدیل شده بود.
سعید بعد از ساعتها اندیشیدن به واقعهای که برای همسرش رخ داده بود به این نتیجه رسید که دلیل اصلی، فساد در جامعه این زنان خیابانی هستند که فساد را رواج میدهند.
آن زمان بسیاری از زنان خیابانی که از طبقه محروم جامعه بودند در جاده "خین عرب" در مسیر رانندگان کامیون میایستادند. سعید این محل را به خوبی میشناخت. او روز هفتم مرداد سال 79 هنگامی که همسر و فرزندانش خانه نبودند سوار بر موتور به "خین عرب" رفت، زنی 30 ساله به نام "افسانه" را با خود به خانه برد و با روسری خفه و سپس جسدش را در جاده رها کرد.
او سه روز بعد دومین زن را به همین شیوه به قتل رساند. مقتول "لیلا" نام داشت و جنازه او در بوتهزارهای گوجه فرنگی در حوالی جاده خینعرب مشهد پیدا شد.
یک روز بعد سومین زن به نام "فریبا " در تارهای قاتل عنکبوتی گرفتار و جنازه او در حالیکه در گونی زرد رنگ گذاشته شده بود در محله سجادشهر مشهد کشف شد.
کارآگاهان بعد از قتل سوم خطر حضور قاتلی سریالی را احساس کردند اما بعد از کشف جنازه فریبا قتلها متوقف شد و این پرونده نیز مسکوت ماند تا اینکه ساعت ۹ صبح جمعه دوم دیماه سال ۷۹ جسد یک زن خیابانی دیگر در بزرگراه صدمتری روبروی میدان پارسپاد در حوالی جاده خین عرب کشف شد.
این جسد که به پزشکی قانونی انتقال یافته بود، تحت کالبد شکافی قرار گرفت و مشخص شد جسد متعلق به زن ۳۰ ساله ای است که او نیز با انسداد مجرای تنفس با فشار روسری دور گردن و گلو از پای درآمده است.
این زن نیز مانند مقتولان مرداد ماه زنی خیابانی بود که دو فقره سابقه حمل مواد مخدر و یک فقره اعتیاد در پروندهاش وجود داشت.
آیا قتل این زن که معصومه نام داشت با کشته شدن سه زن دیگر در ارتباط بود؟ پلیس قبل از آنکه بتواند جواب قاطعی برای این سوال پیدا کند خود را در برابر پیکر بیجان زنی دیگر دید. ساعت ۲۲ و۳۰ دقیقه روز دوشنبه ۱۷ بهمن ماه سال ۷۹ در بزرگراه صدمتری روبروی میدان پارسپاد جسد دیگری کشف شد که بعد از تحقیقات پزشکی و پلیسی مشخص شد، قربانی ۲۷ ساله «سارا» نام دارد که سه سابقه منکراتی، مواد مخدر، قاچاق، و اعتیاد در پرونده کیفریاش است و او نیز بدون هرگونه آزار جنسی به علت انسداد مجرای تنفس از ناحیه گلوو گردن با روسری به قتل رسیده است.
حالا دیگر شکی باقی نمانده بود که آدمکش دیوانه دوباره دست به کار شده است و حریصانه میکوشد تا بر تعداد قربانیان خود بیفزاید. قربانی بعدی زنی 45 ساله به نام اعظم بود که جسدش ساعت ۸ صبح یکشنبه ۲۳ بهمن ماه سال ۷۹ جسدش در منطقه مسکونی بلوار مجد واقع در مرکز شهر کشف شد.
پس از آن تعداد قربانیان مرتب افزایش پیدا میکرد تا اینکه بالاخره در ساعت ۲۳ و ۵۰ دقیقه ۱۵ فروردین ماه سال ۸۰ جسد یک زن خیابانی دیگر به نام «طوبی» کشف شد.
این قربانی که ۳۵ ساله است دارای یک فقره سابقه فروش مواد مخدر بود که با انسداد مجاری تنفسی در ناحیه گلو با فشار روسری با روش مشابهی به قتل رسیده بود.
طوبی آخرین مقتول این پرونده بود و سعید حنایی بعد از آن دستگیر شد.
تشابهات زیادی در پرونده قتل 11 زن وجود داشت. نحوه مرگ آنها، سرگذشتشان، سوابق کیفریشان و ادله دیگر نشان میداد تمام قتلها توسط یک نفر انجام شده است. تمام توان پلیس به این معطوف شده بود که این فرد را شناسایی کند تا اینکه بالاخره فردی با ماموران تماس گرفت و گفت قتلها کار او است.
این مرد خودش را به نام صیاد سیمرغ معرفی کرد. او بازداشت شد اما وقتی تحت بازجویی قرار گرفت معلوم شد صرفا برای رسیدن به شهرت چنین ادعایی را مطرح کرده و چیزی از قتلها نمیداند. به این ترتیب راز پرونده همچنان ناگشوده باقی ماند تا اینکه قاتل سریالی بار دیگر دست به کار شد اما این آخرین طعمه موفق شد از دست او فرار کند.
مژگان یک هفته بعد از فرار از دست قاتل سریالی در طرح ویژه پلیس دستگیر شد و وقتی تحت بازجویی قرار گرفت ماجرای شب وحشت را برای ماموران تعریف کرد.
او چنین گفت: یک روز عصر حوالی میدان شهید فهمیده منتظر راننده کامیونها بودم تا به آنها موادمخدر بفروشم. خسته و گرسنه بودم.
مردی با موتور جلوی پایم توقف کرد و از من خواست همراهش به خانهاش بروم. اول نمیخواستم قبول کنم اما در نهایت سوار موتور شدم. آن مرد ساکت بود و در طول راه حرفی نزد. فقط وقتی به نزدیکی خانهاش رسیدیم از من خواست با چادر صورتم را بپوشانم تا کسی متوجه نشود من زنی غریبه هستم و اگر همسایهها ما را دیدند خیال کنند من از اقوام او هستم. وقتی وارد خانه شدیم او درها را قفل کرد اول ترسیدم و فکر کردم میخواهد بلایی سرم بیاورد ولی وقتی دیدم هیچ وسیلهای دستش نیست خیالم راحت شد.
وی ادامه داد: داشتم روسریام را درمیاوردم که آن مرد از پشت سر به من حمله کرد و شال گردنی را دور گلویم انداخت. آن را با تمام زورش فشار میداد. من با ناخنهایم او را چنگ زدم و بعد با مشت محکم به شکمش کوبیدم. بعد خواستم فرار کنم ولی در قفل بود به همین دلیل شیشه داخل ساختمان را شکستم. مرد خیلی ترسیده بود. التماس میکرد و میگفت آرام باشم تا اجازه بدهد بروم. میدانستم باز هم نقشهای در سر دارد. به اتاق عقبی دویدم و با صدای بلند گفتم اگر در را باز نکند شیشههای اتاقی که به کوچه مشرف بود را میشکنم. بالاخره او در را باز کرد و من پا به فرار گذاشتم. آنقدر ترسیده بودم که کفش هایم را جا گذاشتم.
بر اساس مستندات به دست آمده سعید حنایی در فاصله مرداد ماه سال 79 تا 15 فروردین ماه سال 80 در مشهد 16 زن را سوار موتور یا ماشین خود کرده و به قتل رسانده بود.
البته پلیس تا زمان دستگیری متهم از 11 قتل مطلع شده بود و قاتل سریالی ماجرای 5 قتل دیگر را خودش برای کارآگاهان تعریف کرد. سعید حنایی نه تنها خودش از قتلهایی که مرتکب شده بود پشیمان نشد بلکه از سوی عدهای از اطرافیانش نیز مورد حمایت شدید قرار گرفت.
او در نهایت 28 فروردین ماه سال 81 در محوطه زندان مشهد به دار آویخته شد. او وصیت کرده بود اعضای بدنش به نیازمندان بخشیده شود البته اجرای چنین وصیتی ممکن نبود.
وی افزود: یکی از پرتلاطم ترین دوران بعد از پیروزی انقلاب در سال های 70 تا 80 همین قتل های عنکبوتی بودند که در خراسان رخ داد. اگر بخواهیم ماجرا را تعریف کنیم که باچه شیوه و تدابیری او را دستگیر کردیم یک کتاب می شود . این پرونده بسیار پیچیده بود چرا که قاتل تنهای تنها بود به همین دلیل دیر دستگیر شد. سعید حنایی فرد بسیار باهوشی بود. من خودم با او صحبت کردم. از هوش خیلی بالایی برخوردار بود.
وی ادامه داد: زمانی که فرمانده انتظامی خراسان شدم حدود 12 قتل انجام داده بود. ما با تمهیدات و کمک خداوند شیوه گذشته را تغییر دادیم و تکنیک ها و روش های جدیدی پیش گرفتیم تا توانستیم او را دستگیر کنیم.
سردار مومنی در پاسخ به این سوال که آیا یک اتفاق ویژه سبب لو رفتن قاتل شد یا اینکه دقیقا برنامه ریزی شده موفق به دستگیری شدید گفت: دقیقا برنامه ریزی کرده بودیم. ایشون سر همه صحنه های قتل خود، حاضر می شد حتی در برخی از مواقع به جا به جایی جنازه ها کمک می کرد. یک بار نیز دستگیر شده بود اما با رد گم کردن توانست از دست پلیس خلاص شود. ولی نهایتا با طراحی که صورت گرفت و تمام نیروهای انتظامی منطقه را برای دستگیری بسیج کردیم دستگیر شد.
انتهای پیام/
دلیل نمیشه آدم خودش بیاد کسی رو بکشه
امیدوارم اطرافیانش فکر کنن در این مورد همونایی که تشویقش می کردن
دختراش ۸-۹ سالشون بیشتر نبود،
میگفت که مامانم با تلفن عمومی زنگ زد خونه و گفت دارم میام پیشتون،
میگفت اون آخرین باری بوده که صدای مادرشو شنیده،
میگفت دفعه بعدی توی سردخونه مادرشو دیده،
میگفت مادرش آدم خوبی بوده،
میگفت هیچ غذایی برای خوردن نداشتن،
میگفت مادرش میرفته سرکار تا بتونه براشون یه تیکه نون بخره،
میگفت،
قاتل هم یه پسر ۱۳-۱۴ ساله داشت،
پسرش میگفت به بابام افتخار میکنم،
شاید اون زنها خائن و حیله گر و دزد و ... بودن
در این صورت کارش درست بوده
اینکه به بهانه های واهی هر کسی شرایطش رو تقصیر زمین و زمان بندازه درست نیست
مادر من با کارگری بدون همسر، من و برادرانم رو بزرگ کرد و الان همه مون خدا رو شکر بهترین زندگی رو بین اطرفیانمون داریم
دختراش ۸-۹ سالشون بیشتر نبود،
میگفت که مامانم با تلفن عمومی زنگ زد خونه و گفت دارم میام پیشتون،
میگفت اون آخرین باری بوده که صدای مادرشو شنیده،
میگفت دفعه بعدی توی سردخونه مادرشو دیده،
میگفت مادرش آدم خوبی بوده،
میگفت از وقتی باباش ولشون کرده هیچ غذایی برای خوردن نداشتن،
میگفت مادرش فقط میخواسته یه تیکه نون بخره تا از گشنگی طلف نشن،
میگفت،
قاتل هم یه پسر ۱۳-۱۴ ساله داشت،
پسرش میگفت به بابام افتخار میکنم،
هرچند کارشو قبول ندارم ولی خدا رحمتش کنه
دوربين = امنيت
حالا بگذريم كه اون موقع دوربين بود يا نبود ولى اگر ميدونستن محل جنايت كجاست كه ديگه نيازى به دروبين نبود عزيز دل برادر
ميگم شما مراغب خودت باش حيفى