باشگاه خبرنگاران اراک از مردان انقلابی گزارش می‌دهد؛

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

مبارز انقلابی اراکی با آن با بیان مشتی و شیرین با اشاره ای به خاطرات خود در زمان انقلاب گفت: پس از دستگیری ام به دست ساواکی‌ها، ماشین ژاندار مری را باز گذاشتند تا من را به فکر فرار بیندازند.

 به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اراک، با بیان گرمش که  مشتی و شیرین  بود،گفت: ساواکی‌ها مرا دستگیر و داخل ماشین ژاندار مری انداختند و درب ماشین را باز گذاشتند تا وسوسه  شوم  فرار کنم و از پشت  من را  با تیر بزنند، اما دست آنها را خواندم و فرار نکردم.

برای تهیه بخش دوم مجموعه گزارش‌های مردان انقلابی به گپ و گفتی با آقای احمدی از مبارزان انقلابی شهر اراک پرداختیم.

ولی الله احمدی که حالا پا به سن گذاشته، نقاش ماشین است و به همین دلیل  کاسب ها  "ولی نقاش"  صدایش می‌کنند.وی متولد سال ۱۳۲۲ و بزرگ شده اراک و تهران است و  اکنون ۳ پسرو ۵ دختر دارد. می‌گفت: والیبالیست بوده  وحرفش  خریدار داشته.

استادم آملا (آقا ملا)نرجس یک عالمه بود

این مبارز انقلابی می گوید: مادرم مومنه بود وپدرم زحمتکش؛ البته من یک استادی داشتم به نام آملا (آقا ملا)نرجس که مادر پدرم و عالمه بود به طوری که بسیاری از علما می‌آمدند با ایشان صلاح و مصلحت می‌کردند. من تا ۱۴ سالگی زیر پوشش تربیتی ایشان بودم و روشی که  در زندگی به من یاد دادند روش زهرایی بود و ما غرق مسائل مذهبی شدیم.

مبارز باهوشی که دست ماموران خواند و فرار نکرد

وقتی شنیدم شخصی به نام آقا روح الله با ظلم مبارزه می‌کند همه وجودم شد آقا

رنج و مشقت بسیار کشیدم و ادامه راه تشیع  و مکتبم را در انقلاب دیدم. چون مکتبم ستم سوز ،ضد ظلم و بیداد گر است و من نیز به این جمله یقیین داشتم.انقلابی بودن یعنی مسلمان بودن و ما لحظه‌ای از انقلاب غافل نشدیم.  مکتب شیعه مکتب انقلابی است. هرچیزی را که می دیدیم خلاف مسائل دین است از آن فاصله می گرفتیم.وقتی شنیدم شخصی به نام آقا روح الله با طاغوت و ظلم مبارزه می کند زیر پرچم آقا امام زمان هستند و همه دستوراتشان از ایشان است همه وجود من شد آقا (امام خمینی (ره)) . امام در آن زمان کمبود‌ها و زجر‌های مردم را دیدند و مردم را به بیداری دعوت کردند.

شعار نویسی‌های شهر اراک را به عهده گرفتم

تمام افراد من را به حساب هیئت عشاق الحسین می شناختند. پایگاه ما هیئت بود و من بداهه شعار‌های زیادی می گفتم. سخنرانی های من معروف بود و همه مرا به واسطه حرف هایم می شناختند.همه بچه‌های شهر اراک می دانند هرجا چهار نفر جمع می شدند و یه جمعیتی بود من آنجا با استعانت به کلام معصومین سخنرانی می کردم و این فرمایشات را به زبان عامه فهم وفارسی می گفتم.همچنین به واسته شغلم که نقاش ماشین بودم شعار نویسی‌های شهر اراک را به عهده گرفتم، پول رنگ از کسی نمی گرفتم و هر روز رنگ شعار‌های شهر تغییر می‌کرد.

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

ساواکی‌ها تا من را دیدند گفتند او را بگیرید

با دوستانم سر بازار که رسیدیم (بچه‌ها از جمله شهید ابوالفضل عابدی، شهید محمد مسافر و سردار محسن کریمی) با ماموران درگیر شدند ودر همین حوالی ماموران اطلاعات شهربانی دو سه نفری را گرفته بودند وساواکی‌ها تا من را دیدند گفتند او را بگیرید. با بچه فردار کردیم و آمدیم تا رسیدیم به باغ "نظام لشکریک" دیدیم در باغ باز است گفتیم اگه از آنجا برویم می پیچند جلویمان و ما را دستگیر می‌کنند از بالای باغ رفتیم ماشین را سد راه کرده و فرار کردیم . رفتیم درب منزل آقای پاکباز، حاج محسن کریمی با گرفتن یک خروار نان و چند صندوق گوجه تا سه تا چهار روز با این وضعیت مخفی شدیم.

دست ماموران را خواندم و فرار نکردم

 در حمام عمومی خیابان راهزان (آیت الله راهزانی) بودم که ماموران وارد حمام شدند تا مرا با خود ببرند سپس یکی از ماموران وارد حمام شد و مرا برهنه دستگیر و به داخل ماشین ژاندار مری انداختند و در ماشین را باز گذاشتند که من وسوسه فرار شوم و از پشت مرا با تیر بزنند، اما دست آنها را خواندم و فرار نکردم. آنها مرا به باغ ملی (میدان شهدا) بردند وگفتند پیاده شو، من چون می‌دانستم اگر اینجا پیدا شوم به دلیل ازدحام جمعیت نمی توانند من را با تیر بزنند پیاده شدم و ماموران مرا به اطلاعات شهربانی بردند که مسئول شهربانی سروان بهادری بود و من را می شناخت، سپس مرا به برج شیشه ای برده و شکنجه کردند.

هم در زندان‌ اراک شکنجه شدم و هم در زندان‌های تهران

یک ماشین پیکان سواری سبزی داشتم که آهن کشی کرده و بلندگویی را در زیر ماشین نصب کرده بودم و به وسیله آن شعار می‌دادم. ما معتقد بودیم به واسطه مبارزه، شعار‌ها و پخش اعلامیه داریم راه امام حسین و شهدا را ادامه می‌دهیم.هم در زندان‌های تهران و هم در زندان‌ اراک  شکنجه و بازجویی شدم.

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

در زندان کمیته مشترک خدمت امام (ره) رسیدم

در تهران به دنبال جریان تظاهرات من را گرفته و بردند طبقه سوم زندان کمیته مشترک (کمیته مشترک ضد خرابکاری)، امام طبقه چهارم بود و من هم به شدت شکنجه شده بودم و توان راه رفتن نداشتم در همین حال فردی نزد من آمد و گفت: ناراحت نباش یک آقا به نام «روح الله» نامی طبقه بالا است که همه شکنجه‌ها را به جان و دل خریده، من هفت تومان پول به آژان دادم که مرا پنهانی نزد آقا روح الله ببرد من به سختی ومشقت تمام خود را به طبقه بالا رساندم دیدم آقا دو زانو نشسته جلوی در سلولش من دست روی زانو‌های آقا گذاشتم، گفتم آقا من مقلد آیت الله بروجردی بودم اگر اجازه دهید می‌خواهم از الان از شما تقلید کنم و آقا گفتند مبارکت باشد خدا قبول کند و من به اجازه ایشان عمل کردم و به مبارزه ادامه دادیم تا به لطف خدا انقلاب پیروز شد.

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

در خدمت به جبهه‌های جنگ کاری کردیم درحد معجزه

هنوز شیرینی انقلاب را نچشیده بودیم که جنگ را به ما تحمیل کردند با شروع جنگ اولین بار شخصی به نام «مهندس شادمند» از من خواهش کرد که ماشین آلات مستهلک شده جهاد سازندگی را تعمیر کنم و من تمام بچه‌های فنی شهر را بسیج کردم ودر عرض یک ماه رمضان به وسیله یکی از دوستان به نام ذبیح الله ربیعی که مداح اهل بیت بود و هم اکنون در ساخت و ساز حرمین فعالیت می کند، کلیه وسایل جهاد را تعمیر و رنگ کرده و تحویل دادیم که به قول خود مهندس شادمند یک معجزه بود، چون به انقلاب خیلی علاقمند بودیم از آن کانال توسط یک شخصی به اسم ابوالقاسم حاجیان به جهاد سازندگی کردستان معرفی و چند مرحله ایی به جبهه اعزام شدیم و کارمان مفید و موثر واقع شد، من مدتی در کردستان و مدتی درجبهه در عملیات رمضان  کار تبلیغاتی انجام می دادم.

در عملیات کربلای ۴ و ۵ مسئول تبلیغات گردان سیدالشهدا به فرماندهی اسماعیل نادری بودم ایشان ازهم هیئتی‌های عشاق الحسین اراک بود و من زیر نظر ایشان کار می کردم.از ابتدای عملیات حضور داشتم و در آموزش‌ها و رزم شبانه در کنار رزمنده‌ها بودم. حتی یک بار به حاج اسماعیل گفتم اجازه بده بروم جای دیگر خدمت کنم که گفت: من تازه تو را پیدا کردم.

رودخانه ایی بود که در عملیات باید از آن عبور می‌کردیم و بچه‌ها تمرین مبارزه و تیراندازی در آب می کردند، اکثر بچه‌ها شنا کردن بلد نبودند از جمله خود من، که شنا کردن را از آنجا یاد گرفتم.یک شب سالار پارسا یکی از بچه ها آمد و گفت: فردا شب عملیات داریم و بچه‌ها از فرط شادی در پوست خود نمی‌گنجیدند منم آماده جنگ شده و از حاج اسماعیل پرسیدم که من هم می توانم شرکت کنم که گفت: بله همه باید بیاییند منتها چادر‌های اسکانتان را بردارید .

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

عملیات لو رفته بود و با تلی از پیکر شهدا مواجه شدم

عملیات کربلای ۴ شروع شد و این زمانی بود که منافقان  به  خدمت صدام در آمده بودند، من به دستور حاجی برگشتم به عقب که منور بیاورم در راه با فردی برخورد کردم که گفت: عملیات لو رفته برگرد؛ دور زدم دیدم یک تلی از پیکر شهدا آنجاست، اندکی ایستادم و فاتحه ایی نثار شهدا کردم و سریعا چراغ خاموش برگشتیم عقب جبهه کنار کارون که یک مقر آنجا بود دیدم عده‌ای در چادر هستند و عده ایی هم زخمی در بیمارستان صحرائی، هرکسی به نحوی مشکلی داشت و در عملیات کربلای ۴ آسیب زیادی دیدیم.

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

بویی شبیه سبزی آمد و بعد بیهوش شدم

با آن وضعیت بد که بچه‌ها زخمی و داغدار بودند حاج اسماعیل گردان را جمع کرد و به عملیات کربلای ۵ رفتیم و گردان ما در جایی که بیل مکانیکی  به شکل کانال کنده بود مستقر شد که یک دفعه خبر رسید غلام فتحی از فرماندهان اراک شهید شده است.

گردان سپاه حضرت محمد (ص) که رسید فرمانده آن گفت:  چند تا از بچه‌ها  بروند ببینند چه بویی می آید که آمپول مخصوصش را بزنیم همه را فرستادم خودم هم بویی شبیه سبزی را حس کردم که بعد از اطلاع رسانی بیهوش شدم وقتی که چشمهایم را باز کردم دیدم در بهداری بسر می برم.

آرزو مرگ در راه انقلاب دارم

در پایان مصاحبه از او پرسیدم هنوز هم انقلاب را قبول داری در حالی که بقض کرده بود، گفت: آرزو دارم مرگم هم در راه انقلاب باشد و ما حتی اگر یک سر سوزن حافظ منافع انقلاب باشیم همین توشه‌ای است برای آخرتمان و ما باید در مسیر سید الشهدا و رهبری باشیم. من الان درکشور دشمن بیشترمیبینم تا دوست، این‌هایی که امروز می‌گویند نه غزه و نه لبنان زمان شاه که ارتش ما به دستورمستقیم آمریکا به جنگ زفاردر عمان و جنگ ویتنام رفت تا نیرو‌های آزادی بخش مردمی را دراین ۲ کشور سرکوب کند کجا بودند.

مبارز باهوشی که دست ماموران راخواند و فرار نکرد

گزارش از بهنام دلاوری

انتهای پیام / ج

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.