به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛حسین بیگلری سال 1344 در بخش سیهچشمه در یك خانواده مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را به اتمام رسانید و از 9 سالگی نماز خواندن را شروع نمود و هیچ وقت آن را ترك نكرد.ایشان به خوبی درس میخواند و آن را یك تكلیف و وظیفهی جدی میدانست و بینهایت به درس و نماز توأماً اهمیت قایل بود.
از نظر اخلاق در خانواده نمونه، بارز یك انسان مخلص و با صداقت و امین و تلاشگر بود. به جرأت میتوان گفت هیچ كس را نمیتوان یافت كه از ایشان گله و یا ناراحتی داشته باشد. مقید به امور بود و درك بالایی داشت. در ایام تعطیلات كارگری میكرد تا کمک خرجی پدرش باشد.
در دوران انقلاب ایشان محصل بود، در خانواده اولین كسی بود كه انقلاب و امام را شناخت و تا آخر عمر پر بركت خود به آرمانهای انقلاب و امام وفادار ماند. در كلیهی و مراسم و راهپیماییها نیز شركت میکرد. در مدرسه از اعضای دایمی و فعال انجمنهای اسلامی بود و از هیچ تلاشی در این منطقه نسبت به انقلاب دریغ نمیكرد.
به ولایتفقیه، تمام و كمال اعتقاد داشت. امام را با جان و دل دوست میداشت و میگفت: او نماینده امامان است و ما را از جهالت رهانیده و استقلال را به كشور بازگردانید و همیشه شكرگزار این نعمت بزرگ الهی بود.
شهید بعد از اتمام دورهی متوسطه در آزمون تربیت معلم شرکت نمود و در تربیت معلم علامه طباطبایی ارومیه قبولی شد. یك سال در آن مرکز درس خواند و در این مدت به قدری با تقوا و عالم شده بود كه دانشجویان او را به اصرار به امام جماعت انتخاب كردند و او عاقبت پذیرفت.
حسین بیگلری با سری دوم سپاهیان حضرت محمد(ص) از طریق مرکز تربیت معلم علامه طباطبایی ارومیه به جبهه اعزام شد و سرانجام در تاریخ 5/12/1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه، بوی خوش وصل به مشامش خورد و عارفانه با جمع مستان، مستانه به سوی معبودش شتافت.
فرازی از زندگی نامه شهید بیگلری
بسمه تعالی
بنده با گناهان بسیاری كه دارم همراه با بار عظیم گناه رو به سوی جبهه نموده ام و براساس تفكرات زیادی كه كردم، امروز می خواهم از روی حكم عقل و قلب به حكم و دستور رهبر پیری كه خداوند به وسیله ایشان درهای عزت و شرف و بزرگواری را به روی ما روسیاهان گشود، آری رهبری كه ندایش، ندای اسلام و آوایش آوای دین است و حق با قبول همه مشكلات و سختی ها و با كمال قدرت در این ره قدم نهادم و امیدوارم كه در این راه آنكه ما و آسمان و زمین را آفرید مرا و دیگران را ثابت قدم و بردبار و صبور گرداند، [خداوندی] كه حیات و مرگ را آفرید. مرگی كه حیاتی دیگر است. حیاتی توأم با تعیین و بصیرت.
آری، اوست آن كه عزت و شرف و بزرگواری برای او در دست اوست. خدایا، من گنهكار درگهت را ببخش. مگر این گناهان توسط غیر تو بخشیده می شود؟ تویی كه اگر كسی شفاعت می كند، به فرمان توست و اگر كسی نجات می یابد، به امر توست.
خدایا امروز این بندهی ناچیز با استغفار و توبه به درگاه تو آمده و برای رضای تو و پیامبر تو و برای رضای صاحبزمان(عج) فرمان رهبر عالیقدر و بزرگوارم را لبیك و به سوی جبههها روانه می شوم. خدایا مگر میشود فرمان كسی را كه فرمان او به فرمان رهبر عالیقدر، آن كه جهان را به اذن تو پر از عدل و داد می كند، با ظهور خود به اذن تو كفر را ریشه كن می کند، لبیك نگفت. مگر ما را چه شده كه او را تنها بگذاریم و همانند كوفیان از دور و بر ایشان پراكنده شویم؟ مگر این قباحت و پستی و ذلت را میتوان نادیده گرفت و حل نمود؟ بنده با كمال اختیار و بدون هیچ زور و جبری به سوی جبهه میروم و از اسلام دفاع میكنم و از آنجا به كربلا و از آنجا به قدس شریف [خواهیم] رفت.
امام فرمودند: «رفتن به جبهه از اهم واجبات است.» آیا می شود در برابر سخن رهبرم حرفی بزنم و لب به اعتراض بگشایم؟
[مادرم] میدانم كه با رفتن من شما ناراحت میشوید، ولی باید بدانید كه این آقا و عزیز ما و رهبر ماست. من این آرزو را دارم كه مادرم همانند مادرانی كه چندین فرزند خود را در راه حق داده اند باشند و هماره او را، او كه همه ما را آفریده است، در نظر بگیرید.
مادرم خداوند به ما زندگی داده است و یك روز نیز از این جهان به سوی جهانی دیگر خواهیم هم رفت. من از شما مادر عزیزم كه بسیار دوستش دارم و او را بسیار ناراحت كرده ام و ایشان در راه ما زحمات بسیاری را متحمل شده اند، می خواهم برای من گریه میكند، به آن بگرید كه همه چیزش را در راه خدا داد ولی لب به شكایت نگشود. همواره شادمان بود و لحظه ای از فكر و یاد خداوند غافل نبود، اگر برای او گریه میكند. گریهای كند كه توأم با عزت و شرف باشد. به خاطر این گریه نكنید كه جوانش عروسی نكرد و كشته شد. نه! این فكر، فكر غلطی است. چرا که [حضرت] علیاكبر(ع) خودشان فرمودند كه مرگ برای من از عسل هم شیرین تر است. برای این گریه كند كه او حجت خدا بود بر مردم و این مردم نادان و جاهل بودند كه او را شهید كردند. انسان چه قدر باید احمق و پست باشد كه حجت خدا را بكشد؟ بگویید ای كسی كه برای نجات مردم از جهالت شهید شده ای و ای كسی كه برای زنده كردن نماز و زكات و برای اینكه امر به معروف و نهی از منكر بكنید، قیام كرده اید. ای كسی كه پیامبر گرامی تو را بوسید و فرمود: «حسین(ع) از من است و من از حسین.» تو قرآن ناطق بودی و هستی. ای كسی كه عین عزت و شرف و بزرگواری و عظمت بودی.
امیدوارم كه مرا ببخشید. می دانم كه كوتاهی های زیادی در راه تو كرده ام. ای مادرم، ای نور چشم من، ای عزیزترین عزیزم و گرامی ترین گرامم. ای مادر مهربانم و [پرلطفم]، خواهران عزیزم، خواهران مهربان و پر مهر و محبتم. ای نور چشمانم. ای كسانی كه شما را بیشتر دوست می دارم! امیدوارم كه با رفتن من به جبهه ناراحت [نباشید]، استوار باشید و ثابت قدم در راه خدا. خواهران عزیزم، مرا حلال كنید. اذیتم بیشتر به شما رسیده. امیدوارم كه هماره در راه رضای خدا عمل كنید و فرزندانتان به بهترین وجه اشخاصی با كرامت و با شخصیت و الگو تربیت كنید. خواهر زاده های عزیز و نور چشم من. بنده حقیر دایی خوب بودن را كه در مورد شما [وظیفه داشتم] نتوانستم آن را به بهترین وجه، به جا آورم. بنده از همه تان خجالت می كشم. وصیت من به شماها این است كه درسهایتان را به خوبی بخوانید و هماره او را در نظر [بگیرید كه] به همه شما و ما قدرت خواندن و نوشتن و قوه درك و فهمیدن بخشید. آرزوی من این است كه شما عزیزان در آینده و حال افرادی ارزنده و نیرومند برای اسلام و انقلاب اسلامی باشید و گول افراد نادان را نخورید و همواره عقل و قرآن را معیار سنجش اعمال برگزینید.
انتهای پیام/