به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛شاعران آیینی کشورمان درباره امام رضا (ع ) شعر سرودند.در اینجا به برخی از این اشعار اشاره می کنیم
شعر قاسم صرافان
چون ماهیان برکهام، بیتاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
من خوب میدانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
به به! چه میآید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
وقت نظر بر گنبد و گلدستههای عرشیت
افتاده با عمامهها از سر کلاهم یا رضا !
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطهخواه»م یا رضا !
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
یادم نمیآید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانهات
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمندهی آن اشتباهم یا رضا !
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
از آب سقا خانهات یک جرعه نوشیدم ببین
«رَستم از این بیت و غزل» من مست مستم یا رضا !
شعر مهدی رحیمی:
چشم در تاثیر زیبایی از ابرو كمتر است
مستی ابروی یار از گیسوی او كمتر است
اصل زیبایی ست این كه پلك در بالای چشم
شك كند در صحن از امثال جارو كمتر است
یا به وقت بی خودی زائر به دور مرقدت
حس كند كه از خودش هشتاد كیلو كمتر است
بارها در تنگ آغوش ضریحت دیده ام
فاصله بین من و روح من از مو كمتر است
با حساب دنیوی در این حرم سر خم نكن
چون بهای چار زانو از دو زانو كمتر است
بس كه با نیت نخوردی زود باور می كنی
آب سقاخانه از یك مشت دارو كمتر است
از خودت بگذر به ترفندی كه در این بارگاه
عارف بالله هم گاهی از آهو كمتر است
شعر وحید قاسمی:
گلدسته هايِ مرقدتان پايه هايِ عرش
فانوس هايِ ساحل بي انتهايِ عرش
بر ساحت ضريح تو انس وملك دخيل
آيينه كاري حرمت كار جبرئيل
زوار خاكي حرمت كبريايي اند
سرگرم كاروكسب شريف گدايي اند
هرلحظه فطرس آمده پابوسيِ شما
طفلي هميشه مانده پَرش زيردست وپا
لاهوتيان مقلد احكام عشق تان
مِي خوارگان دائميِ جام عشق تان
اي قبله ي نياز سماواتيان رضا
پير مغانِ دير خراباتيان رضا
صدها ستاره مست شراب نگاه تان
بال فرشته هايِ سما فرش راه تان
پيغمبران ز محضرتان فيض مي برند
بهر كبوتران حرم دانه مي خرند
روح الامين به لطف شما دل سپرده است
او با كبوتران حرم دانه خورده است
امشب دخيل پنجره فولاد مي شوم
در بيستون عشق تو فرهاد مي شوم
اي نورلايزال، بگو با دلم سخن
شد بقعه ي مطهرتان كوه طور من
شيرين دهن، حديث تو طعم عسل دهد
زيبا سخن،كلام تو عطر غزل دهد
آقا نگاهتان به گِلم روح داده است
تاثير چشم هايِ شما فوق العاده است
من كافر نگاه اهورايي توام
مجذوب طرز خنده ي زهرايي توام
دربين پيروان تو ملحدترين منم
زنديقيِ رسيده به مرز يقين منم
تا بت پرست كعبه ي خال شما شدم
زاهدترين خليفه ي ملك خدا شدم
از زير قبه ي تو به معراج مي روم
ديوانه وار در پي حلاج مي روم
قرآن مقام شامخ تان را ستوده است
گنجينه ي حقايق خود را گشوده است
با گوشه چشمِ فاطميِ خود چها كني!
سنگ سياه قلبِ مرا ،كهربا كني
من از پل صراط جزا پرت مي شوم
دستم اگر كه روز قيامت رها كني
آقا چه مي شود كه مرا در صف حساب
از لابه لاي آن همه آدم سوا كني
آقا چه مي شود كه شوم مَحرم و شما
من را براي ديدن زهرا صدا كني
آقا سعادت دو جهان قسمتم شود
يكبار اگر براي غلامت دعا كني
شعر غلامرضا سازگار:
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعة آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن
میلاد پارة تن زهرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهر جمال خداوند اکبر است
آیینة تمام نمای پیمبر است
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هزار سینة سینا به نور او
چشم هزار موسی عمران به طور او
صف بسته اند خیل رسل در حضور او
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او
ریزد برات عفو خدا از نظاره اش
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش
هر قامتی که سرو لب جو نمی شود
هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود
هر پادشه که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
در طوس پارة تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی
ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست
گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو
خود را شمرده اند گدایان رفیق تو
دستی که دست لطف خدا می شود تویی
شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسة امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
شعر یوسف رحیمی:
حس ميکنم در مرقدت عطر دعا را
عطر توسل هاي در باران رها را
غرق اجابت مي شود دست نيازش
هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را
اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است
خالي ببيني دست محتاج و گدا را
آهم کبوتر ميشود تا گنبد تو
ميآورد فريادهاي يا رضا را
آئينه هاي لطف تو تکثير کردند
در چشمة دل اشک هاي بي صدا را
آقا کنار پنجره فولادت آخر
ميگيرم از دستت برات کربلا را
اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد
بر آستانش ندبهی «آقا بيا» را
پائين پاي تو غباري مي سرايد
شعر کرامات نگاه کيميا را
انتهای پیام/