بین تمام شهدایی که در سوریه به شهادت رسیده‌اند، نام چند شهید خاص به چشم می‌خورد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بین تمام شهدایی که در سوریه به شهادت رسیده‌اند، نام چند شهید خاص به چشم می‌خورد. شهدایی که شغل‌شان حفاظت از شخصیت‌های نظام بود اما خون‌شان در سوریه جاری شد. گرچه پیدا کردن این اسامی و خانواده‌های آنان کار آسانی نبود، اما این تلاش قطعا در مقابل کاری که آن‌ها کردند، نمی‌تواند ارزش چندانی داشته باشد. شهادت یک محافظ تمام‌عیار، رزمی‌کار، عاشق، متخصص و متفاوت در سوریه موضوعی نبود که بشود به‌راحتی از کنار آن گذشت.

هیچ‌کجا؛ فقط سوریه!

امین از ابتدای شروع غائله‌ی سوریه همیشه پیگیر حضور در آن‌جا بود اما به دلیل مسائلی که مربوط به شغلش بود، موفق نمی‌شد. از قبل می‌دانستم که او برای اعزام به سوریه تلاش می‌کند، اما دخالتی نداشتم تا این‌که یک‌شب قبل از اعزام به سوریه و درحالی‌که مهمان خانه‌اش بودیم، حرف اعزام را پیش کشید. حقیقت این بود که من و مادرش نسبت به حضور او در سوریه موافقت چندانی نداشتیم. به او گفتم شغلی که داری به‌اندازه‌ی کافی مهم و اثرگذار هست و همین‌جا می‌توانی به تکالیفی که بر گردن داری عمل کنی، اما نظرش مثبت نبود. گفت که موضوع سوریه کاملا متفاوت است و باید برای دفاع از مسلمانان محروم و مظلوم سوریه که مورد ظلم داعش واقع شده‌اند، کاری انجام دهم. به هر ترتیبی بود، موافقت ما را جلب کرد و نهایتا در مهرماه سال 94 به‌صورت داوطلبانه به سوریه اعزام شد. او ارادت خاصی به حضرت زینب(س) و مسئله‌ی مقاومت داشت و مدام در مورد حمایت از مسلمانان جهان حرف می‌زد




فکرش را نمی‌کردم به سوریه برود

از روزی که وارد سپاه و در خاص‌ترین موقعیت آن مشغول خدمت شد، اصلا فکرش را نمی‌کردم که یک روز برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با داعش عازم سوریه شود، حالا چه برسد به این‌که به ذهنم برسد که یک روز خبر شهادت او را خواهم شنید. نظر ما این است که هم امین و هم دیگر فرزندانم به سنی رسیده‌اند که بخواهند تصمیم بگیرند، قطعا ما هم مخالفتی نداریم. ما همیشه موافق بودیم که فرزندان‌مان در راه اسلام حرکت کنند.

یک محافظ همه‌فن‌حریف

جودو، کنگ‌فو، کاراته، کیک‌بوکسینگ، الکترونیک؛ این‌ها تنها بخشی از فعالیت‌های امین بود. سال‌ها در شعبه‌ی اطلاعات حوزه‌ی مقاومت بسیج 135 فتح‌المبین، سپاه ناحیه‌ی جماران (شمال تهران) فعالیت داشت و به دلیل قرار داشتن امام‌زاده علی‌اکبر در این منطقه،‌ همواره حفاظت فیزیکی از مراسم هیئت رزمندگان شمیرانات را به عهده داشت. او استاد جنگ‌های نامنظم، تله‌های انفجاری، ساخت و خنثی‌سازی بمب هم بود. در سال 88 در جریان وقوع فتنه، بسیار فعال بود و حدود دو ماه به خانه نیامد. تمام این سوابق او در شغلی که داشت، به کارش آمد. یعنی از روزی که در سپاه حفاظت انصارالمهدی مشغول به خدمت شد، به گفته‌ی همکارانش بسیار متخصص و کارآمد نشان می‌داد.

شهادتش را از اینترنت فهمیدم

خبر شهادت امین را برای اولین بار از طریق فضای مجازی باخبر شدم. امین عادت داشت که تقریبا هر روز با ما تماس می‌گرفت و جویای حالمان می‌شد، اما یک هفته گذشت و خبری از تماس او نشد. همگی نگران او بودیم تا این‌که به محل کار او مراجعه کردم، اما جواب خاصی دستگیرم نشد. بعد از حضور در خانه در اینترنت جست‌وجو کردیم و مطلع شدیم که شهید عبدالله باقری و شهید کریمی به شهادت رسیده‌اند؛ چهار روز بعد از طریق یگان محل خدمتش به ما اطلاع‌رسانی کردند و طی مراسمی در امام‌زاده حضرت علی‌اکبر چیذر دفن شد.

شهادت در سحرگاه تاسوعا

این‌طور گفته می‌شد که در سحرگاه هشتم محرم (شب تاسوعا) سال 95 درحالی‌که نماز صبحش را خوانده بود، در عملیات آزادسازی ریف جنوب‌ غربی، در یک درگیری نزدیک با داعش، با اصابت گلوله از ناحیه‌ی پهلوی چپ مجروح و درنهایت شهید شد. یکی از فرماندهان ایشان در سوریه می‌گفت آن‌قدر خون شهید کریمی برکت داشت که در آن عملیات، دیگر نه زخمی دادیم و نه شهید. در عوض وانت وانت جنازه بود که توسط داعش به عقبه‌شان اعزام می‌شد.

تنها آرزوی این روزهای یک پدر

در سال 95 و در حضور حضرت آقا، مراسمی به مناسبت ایام فاطمیه برگزار شد که بسیاری از خانواده‌های شهدای مدافع حرم در آن حضور داشتند، اما هرگز فرصتی به ما دست نداد که به‌صورت خصوصی از نزدیک ایشان را زیارت کنیم. البته این تنها آرزوی این روزهای من و مادر امین و همچنین خانواده‌ی اوست؛ اما تا به امروز چنین توفیقی نداشتیم و امیدوارم به‌زودی زود از نزدیک به خدمت مقام معظم رهبری برسیم و با ایشان هم‌کلام شوم و از ایشان درخواست کنم که ما را دعا کنند. امین بعد از شهادتش ما را فراموش نکرده است. زمانی که برای دیدن چهره‌ی امین به معراج‌الشهدا رفته بودیم، همسرم دستانش را روی گوش‌های امین قرار داد. احساس می‌کرد که گوش‌های امین سرد شده است. در همان شب امین را در خواب دید که می‌گفت زمانی که دستانت را روی گوش‌هایم گذاشتی، احساس سرما نداشتم بلکه داشتم شما را نگاه می‌کردم و زنده بودم.

منبع:همشهری پایداری

 انتهای پیام/

برچسب ها: شهادت ، محافظ ، مدافع حرم
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.