جواد خیابانی اهل حاشیه‌ رفتن نیست و یکراست می‌رود سراغ اصل مطلب. حتی در گفت‌وگو با ما جمله همیشگی‌اش را تکرار می‌کند؛ چاردیواری اختیاری! تا به ما یادآوری کند پرسش‌هایی که درباره خانواده خیابانی است را با او در میان نگذاریم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  در این گفت‌وگو ما هم مثل آقاجواد شدیم؛ یعنی یکراست رفتیم سراغ اصل مطلب.
 
با همین مقدمه کوتاه از یک گزارشگر قدیمی فوتبال.
 
معرفی؟
 
متولد 27 آبان 1345 در کرج. زاده ایرانم و عاشق سرزمینی که در طول تاریخ رنج بسیار کشیده و غم بسیار دیده.
 
از ریخته‌گری تا گزارشگری فوتبال؟
 
یکی از مواد درسی من ریخته‌گری است. مدیریت امور رسانه هم خوانده‌ام. معلم هم بوده‌ام. اما احساس علاقه است که باید به کارمان داشته باشیم و من از همان ابتدا به این کار علاقه داشتم.
 
گزارشگر حماسی؟
 
هیچ‌کس نباید از خودش بگوید. مردم هستند که نظر می‌دهند و بهترین داور، آنها هستند.
 
حماسه ملبورن؟
 
ملبورن، بخشی از تاریخ فوتبال ایران بود که دیگر تکرار نخواهد شد.
 
اگر دوباره ایران – استرالیا 98 را گزارش کنید؟
 
باز هم همان احساس خواهد بود. ربطی به حماسه و اسطوره و بنیادهای تاریخی ندارد. آن مسابقه همان نوع گزارش را لازم داشته و دارد.
 
گزارشگری در ایران؟
 
گزارشگری در ایران قبل از این‌که یک شغل باشد. یک عشق است. عشق به مردمی که رنج دیده‌ و زخم خورده‌اند. دوران تلخ و پرغمی را پشت سر گذاشته‌اند. شاد کردن مردم با گزارش یک صحنه که به گل منجر می‌شود تا آنها فریاد بزنند و خوشحال شوند یک شغل نیست؛ یک احساس است. یک افتخار است.
 
رشته‌های دیگر هم گزارش کردید؟
 
در سال 1370 برخی از مسابقات بسکتبال NBA و دوچرخه‌سواری تور دو فرانس را هم گزارش کردم. تیراندازی باکمان، وزنه‌برداری و قایقرانی و ... را هم بنابر موقعیتی که در مسابقات داریم بله گزارش کرده‌ام.
 
گزارشگری و پول؟
 
گزارشگری شغل نیست که به دنبال پول باشیم. گزارشگری یک عشق است به سرزمین خودت.
 
گزارش گزارشگران قبل از خودتان؟
 
در آرشیو خودم از همه آنها گزارش‌های مختلف دارم و همه را می‌شنوم و یاد می‌گیرم.
 
گزارشگر خوب؟
 
کسی که صدای خوب داشته باشد، ادبیات خوب داشته باشد، فن بیان را بداند و به کار خود مسلط باشد، در بسیاری از شبکه‌های دنیا گزارشگران بالای 60 سال سن دارند. این کار به پیری و جوانی نیست که یک نفر چون سن بالایی دارد، بازنشسته شود. این کار به تجربه و دانش است. وقتی تجربه داشته باشی، حتما ارتباط بهتری با مردم خواهی داشت. جوان‌های بااستعداد باید تجربه کسب کنند.
 
رقابت با گزارشگران دیگر؟
 
معنای رقابت، معنای خوبی نیست. ما همه با هم همکاریم و من از حواشی این سوالات زرد همیشه دور هستم. شما هم به عنوان یک خبرنگار با ادبیاتی سالم و اندیشه‌ای بهتر به سلامت جامعه‌ای فکر کنید که به خاطر همین جنجال‌ها و حاشیه‌ها رو به خشونت رفته است. ما نیاز به مهربانی در جامعه داریم. نه این همه حس جنگجویی و رقابت. ما ‌نیاز به رفاقت و دوستی داریم.
 
ساختن برخی ترکیب‌ها؟
 
بداهه‌سازی، کار اصلی یک گزارشگر نیست، اما می‌تواند هنر او باشد، اگر با کلام و بیان و ادبیات آشنا باشد. ادبیات غنی ایران سرشار از واژه‌های فاخر و زیباست. بهتر است که از این خزانه بهره ببریم.
 
گزارشی را دوست داشتید که به شما نداده باشند؟
 
‌ من عقده هیچ گزارشی را ندارم. تا حالا نشده که از تهیه‌کننده بخواهم فلان بازی را به من بدهند. هر نوع گزارشی که فکر کنید، داشته‌ام. فینال جام‌جهانی در پاریس، فینال المپیک در آتن، داغ‌ترین رقابت‌ در هر جا. آنقدر مسابقه فوتبال هست که به همه ما می‌رسد. به همه ما.
 
سرازیر شدن اشک؟
 
آیا واقعا نباید به خاطر مهربانی مردم رنج‌دیده‌ای که از یک باخت می‌گریند، غمگین شد و از شادمانی آنها به شادی نرسید؟ ما نمونه‌های بارزی هستیم از دردمندی ملتی که در عین فشارهای اجتماعی و اقتصادی، نجیب مانده‌اند و با نجابت و شرافت خود زندگی می‌کنند. همراه نبودن با این مردم نانجیبی و نامردی است. باید با مردم همراه بود و در کنار آنها زندگی کرد.
 
تدریس یا گزارشگری؟
 
‌ گزارشگری هم نوعی تدریس است. یک معلم هم درس می‌خواند و هم درس می‌دهد. من در کلاسی به وسعت ایران، خیلی یاد می‌گیرم. خیلی زیاد.
 
خط قرمز در گزارشگری؟
 
خط قرمز یعنی این‌که برای آسایش مردم از خودت بگذری. معنای آزادی این نیست که هرکاری دلت خواست انجام بدهی. آزادی، محدود شدن انسان است برای رفاه و آسایش جامعه.
 
گزارش بدون سرچ کردن؟
 
نمی‌شود برای این مردم وقت نگذاشت و همیشه باید سرچ کرد. همیشه باید خواند. همیشه باید یاد گرفت.
 
دستور زبان فارسی؟
 
دستور زبان فارسی، یکی از غنی‌ترین ادبیات در تاریخ مکالمه، محاوره و مکاتبه در جهان است. کتاب‌های دستور زبان زیادی را خوانده‌ام. کتاب‌های بیوگرافی، رمان، تاریخ، روان‌شناسی، فلسفه، جامعه‌شناسی، جمعیت‌شناسی و... و هر یک به من یاد داد که فن بیان و شیوایی در کلام و نوشتار چیست. اگر رعایت نمی‌کنم از این نیست که دستور زبان ما ناقص است. از این است که من بی‌سواد و بی‌دانش هستم.
 
درست کردن اشتباه حین گزارش؟
 
اگر در حین گزارش متوجه اشتباهم بشوم در همان لحظه با یک جمله «معذرت می‌خواهم» عذرخواهی می‌کنم و اگر هم متوجه نشوم حتما در زمان خودش عذرخواهی می‌کنم.
 
سخت‌ترین روز گزارش؟
 
بی‌شک روز 13 دی 1393 تلخ‌ترین گزارش من و سخت‌ترین بود. مسابقه پرسپولیس با نفت، روزی که مادرم از دنیا رفت. امیدوارم مادران همه دنیا زنده باشند و سلامت.
 
دابسمش‌هایی که برایتان می‌سازند؟
 
به همه احترام می‌گذارم و همه آنها را ـ دوست دارم و خودم هم می‌بینیم.
 
فکری برای جمع‌آوری سوتی‌های‌تان؟!
 
از سوتی‌هایم کتاب خواهم نوشت.
 
رها کردن گزارشگری؟
 
من تازه به دورانی رسیده‌ام که حس می‌کنم تازه کار گزارشگری را شروع کرده‌ام. سن من الان منطبق با سن واقعی گزارشگری است. در جهان رسانه در همین سن است که تازه این کار را شروع می‌کنند نه این‌که رها کنند.
 
چاردیواری اختیاری
 
از زندگی‌تان راضی هستید؟
 
درباره زندگی خصوصی، راستش هم مشخص است. زندگی خصوصی. همین. چهاردیواری اختیاری.
 
خانوادگی شدن فضای ورزشگاه‌ها؟
 
دوست دارم فضای ورزشگاه‌ها خانوادگی شود. امیدوارم مهربانی در کشور آن‌قدر زیاد شود تا همه بدانند که جای خانواده‌ها در ورزشگاه‌ها خالی است، اما با الفاظی که این روزها در ورزشگاه‌ها می‌شنویم آیا واقعا جای خانواده‌ها خالی است؟
 
کتاب؟
 
من در زندگی خودم یا فیلم دیده‌ام، یا گزارش فوتبال کرده‌ام یا کتاب خوانده‌ام. بیشتر از هر کتابی کتاب‌های تاریخ، فلسفه، اصول دنیاشناختی فیلسوفانی مانند مارکس، هگل، دکارت، کگارد، دورکیم و... را دوست دارم اما بیش از همه نوشته‌های مارسل پروست را دوست دارم زیرا با نگرش جادویی خود به فلسفه و ادبیات، شکوهی از جملات زیبا و متفکرانه را خلق کرد.
 
فرهنگ؟
 
امیدوارم جایی که تاریخ قدیم و پرافت و خیزی داشته‌ایم، بتوانیم از خرده‌فرهنگ‌هایی که تبدیل به فرهنگ می‌شود و بسیاری از آنها که خوب نیست، دست برداریم و ضدفرهنگ را دور انداخته و با فرهنگ و تمدن ایران آشناتر بشویم و مهربانی و دوست داشتن را بیشتر درک کنیم.
 
تاریخ؟
 
عبرتی است برای ما که بدانیم هیچ زورگویی و هیچ دیکتاتوری در دنیا بر مسند قدرت نخواهد ماند. به قول سعدی‌ «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند». در جهان دیکتاتوری، همه رفته و مرده‌اند، از دژخیمی چون نمرود تا آتیلا و هیتلر و موسولینی، همه مرده‌اند. نام نیک است که می‌ماند، نه قدرت و زور.
 
عشق؟
 
فقط دروغ است و بازی با کلمات. عشق فقط یعنی همدیگر را درست بشناسیم و به همه احترام بگذاریم. عشق آن زمان بود که مادر من نگرانم بود که دیر به خانه نرسم. عشق آنجایی که بود مادر من خودش گرسنه می‌ماند تا فرزندانش به سفره برسند.
 
بی مادر باید مُرد
 
پدر و مادر؟
 
مادر من یکی از مادران خوب دنیا بود. مادرها بهترین موجودات دنیایند. آنها خالق زیبایی‌های جهانند. تصور کنید که در این دنیا، مادر وجود نداشته باشد. دنیای بی‌مادر فقط سکوت است و تنهایی و غم. بی‌مادر نمی‌توان زندگی کرد. بی‌مادر باید مُرد. پدرها مثل خودکار هستند. می‌نویسند و می‌نویسند و می‌نویسند، اما یکباره جوهرشان تمام می‌شود و از کار می‌افتند و دیگر نمی‌نویسند، اما مادرها مثل مداد هستند. برای این‌که بتوانند بنویسند، هی تراشیده می‌شوند و می‌نویسند، هی کوچک می‌شوند و می‌نویسند و هی ضعیف و ضعیف‌تر می‌شوند و می‌نویسند و ما شاهد ذره ذره مردن آنها و ذره ذره آب شدن و زجر کشیدن آنها هستیم.
 
بهترین دعای مادر؟
 
خدایا، نگذار مریض در دنیا بماند که شفا نیافته باشد. نگذار فقیری بماند که ثروتمند نشده باشد و نگذار مردی باشد که نتواند زندگی خانواده‌اش را تامین کند. به مریضان شفا، به فقرا ثروت و به مردان و زنان هیبت و نجابت عطا کن.
 
منبع:جام جم
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار