در این گزارش به چندی از اشعار ذاکرین (ع) پیرامون شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س) اشاره شده است.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ همزمان با فرارسیدن شهادت حضرت زهرا (س) و برپایی هیات مذهبی، در این گزارش به بخش‌هایی از گزیده اشعار مداحان اهل بیت (ع) اشاره شده‌است.

 قبر تو مستور ماند
اى حرم خاص خداوندگار
دست خداوند، ترا پرده دار

اُمِّ اَب و، بضعه ى خير الانام
مادر دو رهبر صلح و قيام

خوانده خدا، عصمت كبرى ترا
گفته نبى، اُمِّ ابيها ترا

چيست حيا؟ ريشه ى دامان تو
كيست ادب؟ بنده ى فرمان تو

وقت خوشت، وقت مناجات توست
شاد، پيمبر ز ملاقات توست

كس نبرد راه به سامان تو
جز پدر و همسر و يزدان تو 

هم ز پى عرض ادب، گاه گاه
يافته جبريل در آن خانه، راه

مكتب تو، مكتب صدق و صفا
خانه ى تو، گلشن مهر و وفا 

نيست عجب گر به چنين مكتبى
تربيت آموخته، چون زينبى

اى پدرت رحمةُ للعالمين 
مرحمتى كن به منِ دلْ غمين

منكه ز احسان تو شرمنده ام
دست به دامان تو افكنده ام

قدر تو يا فاطم! نشناختند
بر حرم حرمت تو، تاختند 

تا كه صنم جاى صمد نصب شد
حق تو و همسر تو غصب شد

حاصل آن طرح كه بس شوم بود
تو و محسن مظلوم بود قتل

شد سبب قتل تو بى اختلاف
ضرب در و، ضربت سخت غلاف

اى شده محروم ز ارث پدر
عالم و آدم ز غمت خونْ جگر

عصمت يزدانى و، معصومه يى
زوج تو مظلوم و، تو مظلومه يى

داغ غمت بر دل رنجور ماند
قدر تو و قبر تو، مستور ماند 

فاطمه! اى آنكه خرد مات توست
چشم (مؤيّد) به كرامات توست

(سید رضا مؤید)

***********************
پرستاری ندارم
چه غم گر هر کسی از من بجز غم رو بگرداند
مبادا از سرم رو کاسه‌ی زانو بگرداند

رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم
به بستر، او مرا زین سوی، بر آن سو بگرداند

نگاه شوهر تنهای من این راز می‌گوید
که دیده؛ همسری از همسر خود رو بگرداند

ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من
کمک از فضّه گیرم تا رخم از او بگرداند
دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم
کجا بیمار رو، از کاسه‌ی دارو بگرداند

پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری
مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند

فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد
اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند

(علی انسانی)
***********************
دوبیتی هایی از محسن عرب خالقي

نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل
هجوم قوم هيضم بود و آتش
**
گرفتي از مدينه گفتنت را
دريغ از من نمودي ديدنت را

ولي با من بگو ساعت به ساعت
چرا كردي عوض پيراهنت را
***
كمي از غسل زير پيرهن ماند
كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد
همان طفلي كه آخر بي كفن ماند

***********************
اينها كه بسوي خانه ام تاخته اند
اينها كه مرا به گريه انداخته اند

با چادر و چوبه هاي بيت الاحزان
از بغض تو مشعل همگي ساخته اند

( رضا رسول زاده)

***********************
چو مي اُفتد به چشمم گاهواره
نفس مي گردد از غم پُر شماره

الهي كاش محسن در برم بود
نمي شد قلبم از كين پاره پاره

(كمال مومني)

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار