به گزارش خبرنگار
گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب؛ "در آن روزها ما در یک حالت بُهت بودیم. در حالی که در همهی فعالیتهای آن روزها ما طبعاً داخل بودیم. همانطور که میدانید ما عضو شورای انقلاب بودیم و یک حضور دائمی تقریباً وجود داشت. لکن یک حالت ناباوری و بهت بر همهی ما حاکم بود. من یک چیزی بگویم که شاید شما تعجب بکنید."
این بخشی از خاطرات دوره مبارزات و فعالیتهای انقلابی مقام معظم رهبری در پیروزی انقلاب اسلامی است که در ادامه خاطرات بیشتری را از ایشان میخوانید:
مبارزهای با آهنگ تند
سال ۱۳۵۶ مبارزات مردم علیه رژیم شاه آهنگ تندتری گرفته بود، اما شهادت حجتالاسلام والمسلمین حاجآقا مصطفی خمینی در مهرماه همان سال شتاب بیشتری به مبارزات بخشید. فرزند رهبر نهضت در تبعید شهید شده بود و برگزاری مراسم مختلف به مناسبت شهادت حاجآقا مصطفی از طرف علمای شهرها و مردم هوادار حضرت امام رحمهالله موج جدید و عظیمی را ایجاد کرده بود. رژیم شاه در عکسالعمل به تجلیل مردم و حوزههای علمیه از فرزند امام رحمهالله، جمعی از روحانیون بلاد را دستگیر و عدهای را تبعید کرد.
حضرت آیتالله خامنهای نیز در ۲۳ آذرماه در خانهشان دستگیر و به ایرانشهر تبعید شدند. پس از نقش پررنگ روحانیون در کمکرسانی به مردم در سیل ایرانشهر، ساواک تصمیم گرفت محل تبعید تعدادی از آنها را تغییر دهد و آیتالله خامنهای به جیرفت منتقل شدند. دوران ۲۸۵ روزهی تبعید در یکم مهرماه ۵۷ به پایان رسید. طی این مدت خبرهای خوب و بدی از شهرهای مختلف به آیتالله خامنهای میرسید. از انتشار مقالهی توهین آمیز به حضرت امام رحمهالله و قیام مردم قم در ۱۹ دی و چهلمهای سلسلهای پس از آن تا تعطیلی بازارها در اعتراض به سرکوب تجمعات مردم توسط رژیم شاه. آخرین خبر همان روز یکم مهر میرسد: «خانهی امام خمینی در نجف توسط رژیم صدام محاصره شده است»؛ مردم و کسبهی بازار در اعتراض به این اقدام رژیم صدام، همهی مغازهها و بازارها را تعطیل کردند. آیتالله خامنهای نیز پس از توقفی چند روزه در کرمان، یزد و تهران راهی مشهد شدند.
فضای مبارزاتی سراسر کشور و مشهد پس از شهادت حاجآقا مصطفی در مهرماه ۵۶ تغییر زیادی کرده بود. انتشار مقالهی توهینآمیز به حضرت امام رحمهالله در روزنامهی اطلاعات و آفتاب شرق –چاپ مشهد- با اعتراض شدید مردم و روحانیون شهرها مواجه شده بود. آنچه در ادامه میآید مروری بر فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای پس از رهایی از تبعید تا روز پیروزی انقلاب اسلامی است. (آرشیو خاطرات مقام معظم رهبری ۱۳۹۳/۱۱/۲۶)
ورود امام!
روز ورود امام البته آن روزِ ورود ایشان که ما از دانشگاه، میدانید که متحصن بودیم در دانشگاه دیگر، میرفتیم خدمت امام، توی ماشین من یک وقتی خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، میخندیدند، بنده از نگرانیِ بر آنچه که برای امام ممکن است پیش بیاید بیاختیار اشک میریختم و نمیدانستم که برای امام چی ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایی هم وجود داشت.
بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد نگرانیها و اضطراب ما به کلی برطرف شد. یعنی امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلیهای دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند.
وقتی که بعد از سالهای متمادی امام را من زیارت میکردم آنجا، ناگهان خستگی این چند ساله مثل اینکه از تن آدم خارج میشد. احساس میشد که همهی آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعی و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.
وقتی که آمدیم وارد شهر شدیم از فرودگاه و با آن تفاصیلی که خب همهی شماها شاهد بودید و بحمداللَّه هنوز در ذهن همهی مردم شاید آن قضایا زنده است، همانطور که میدانید امام عصری از بهشت زهرا رفتند به یک نقطهی نامعلومی و برادرانمان حالا به طور مشخص، آقای ناطق نوری امام را در حقیقت ربودند و به یک مأمنی بردند که از احساسات مردم که میخواستند همه ابراز احساسات بکنند و امام از شب قبلش که از پاریس حرکت کرده بودند تا دم غروب، تقریباً دمادم غروب دائماً در حال فشار کار و حضور بودند و هیچ یک لحظه استراحت نکرده بودند یک مقداری استراحت بدهند به امام.(خاطرات آیتالله خامنهای از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی۱۳۶۲/۱۰/۲۴)
فتنه کارخانه جنرال
پس از تشکیل دولت موقت به دستور حضرت امام رحمهالله، آخرین سنگرهای رژیم شاه نیز در حال فروریختن بود. در این ایام جریانات کمونیستی نیز با به راهانداختن اعتصابهایی در برخی کارخانهها میکوشیدند خود را احیا کنند. مسأله آنقدر بالا گرفته بود که ستاد تبلیغات مستقر در مدرسهی علوی اعزام سخنران به این کارخانهها را در دسور کار قرار میدهد. کارخانهی جنرال یکی از همین کارخانهها بود. چند سخنران به آنجا رفته بودند ولی موفق نشدند غائله را خاتمه دهند. در نهایت آیتالله خامنهای راهی آنجا میشود.
اسدالله بادامچیان در اینباره میگوید: "من در آنجا پیشنهاد کردم کسی که میتواند این کار را انجام دهد، آقاسیدعلی آقای خامنهای است. اگر ایشان بروند میتوانند از عهدهی آن بربیایند. از طرفی دیدیم که هیچ راهی نیست و فتنهی آنجا در حال گسترش است. در نهایت گویا آقای باهنر یا روحانی دیگری خواهش کردند که آیتالله خامنهای به آنجا بروند. همراه با ایشان شهید حسن اجارهدار و شهید اسلامی و همینطور یک گروه برای پشتیبانی آنها فرستادیم؛ چون احتمال درگیری بود و میبایست از آقا حفاظت شود".("فتنه کارخانه جنرال!" گفتاری از آقای اسدالله بادامچیان، فعال و مبارز انقلابی دربارهی نقش حضرت آیتالله خامنهای در برهم خوردن غائلهی کمونیستها در کارخانهی جنرال که در پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.)
حضرت آیتالله خامنهای روزهای ۱۸ تا ۲۱ بهمن هر روز چند ساعت به کارخانهی جنرال رفته و ضمن سخنرانی به پرسشها و ابهامات حاضران پاسخ میدهند. اما همهی افراد حاضر در آنجا کارگران نبودند، بلکه کمونیستها، هوادارانشان را بسیج کرده بودند تا در قالب کارگران معترض، جمعیت را تحریک کنند: "ما یک ستاد جدید هم تشکیل دادیم در دبیرستان علوى اسلامى براى کارهاى تبلیغات و مسائل همین اعزام افرادى به کارخانهها براى اینکه کارگرها را توجیه بکنند و از نفوذ بعضى از عناصر در کارخانهها که داشت انجام مىگرفت جلوگیرى کنند و کارهاى تبلیغاتى گوناگون دیگر -که آن مادر دفتر تبلیغات امام هست- که سازمان تبلیغات اسلامى و مدرسهى شهید مطهرى و دفتر تبلیغات امام همه از همان تشکیلات کوچولوى آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد. یک روز من داشتم بین این دو سه تا مقر را براى یک کارى با سرعت با عجله مىرفتم؛ یکى از دوستان من را نگه داشت گفت شماها اینجا مشغول کارهاى خودتان هستید توى این کارخانهها عوامل کمونیست رفتند دارند کارگرها را تحریک مىکنند، دارند تخریب مىکنند.
من خیلى به نظرم جدى نیامد، اصلاً حساس نشدم نسبت به این مسأله از بس کار زیاد بود. مىدانید آن روزها لحظات آنقدر پرحادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود که همهى این حوادث را ببیند، تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازههاى کشور در این محدودهى مکانى کوچک و در آن چند روز داشت خودش را نشان مىداد و بر یک عدهى معدودى تحمیل مىشد که اینها باید اینها را حل و فصل مىکردند، لااقل مىدیدند و واقعاً چنین قدرتى وجود نداشت براى هیچ کس. خیلى مشکل بود، خیلى روزهاى دشوار و پرحادثهاى بود. من خیلى برایم این مطلب حساس نیامد، رفتم در آن محلى که داشتیم توى همان دبیرستان علوى، یک نفر دیگر یا همان برادر آمد یک گزارش مفصلترى داد. من احساس کردم که یک حادثهاى است و بروم ببینم، پرسیدیم کجا بیشتر حساس است، یک کارخانهاى را اسم آوردند گفتند توى این کارخانه عدهاى هستند و اینها، من گفتم من خودم بروم ببینم که چه خبر است. رفتم توى کارخانه دیدم بله کارگران این کارخانه ۸۰۰ نفر بودند، ۵۰۰ دختر و پسر کمونیست بر اینها اضافه شده بودند". (مصاحبهی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱)
روز آخر با فرارسیدن وقت نماز مغرب، حضرت آیتالله خامنهای اقدام به برگزاری نماز جماعت میکنند. جمعی از کارگران مسلمان نیز به ایشان اقتدا میکنند. "نماز و تقید به اسلام» جبههی جدیدی بین کارگران و کمونیستها بهوجود میآورد که در نهایت به اخراج کمونیستها توسط کارگران از کارخانه میانجامد. «وقتی نماز ایشان شروع شد، کارگرهای مسلمان آمدند و پشتسر آقا نماز خواندند اما طرفداران کمونیستها نیامدند که نماز بخوانند. این دو موج با هم دعوا کردند. همین دعوای آنها با کارگرهای نمازخوان و اقامهی نماز جماعت به امامت آیتالله خامنهای موجب شد که جمع آنها بههم بخورد. بعد از نماز، تقریباً دو صف تشکیل شد؛ یکی صف کارگران مسلمان و دیگری صف کمونیستها. همین موضوع باعث ایجاد درگیری در آنجا شد. کمونیستها نتوانستند قضیه را جمع کنند و نیروهای دیگرشان هم که میآمدند دیگر نمیتوانستند با آنها همدل شوند. کارگران مسلمان هم که متوجه حقایق شدند با آنها برخورد کردند و تقریباً توطئهی کمونیستها در آستانهی ۲۲ بهمن در هم شکست."("فتنه کارخانه جنرال!" گفتاری از آقای اسدالله بادامچیان، فعال و مبارز انقلابی دربارهی نقش حضرت آیتالله خامنهای در برهم خوردن غائلهی کمونیستها در کارخانهی جنرال که در پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.)
صدای انفجار و پیروزی انقلابیون
اخبار رادیویی ساعت ۱۴ روز بیستویکم بهمن، اعلامیهی فرمانداری نظامی تهران مبنی بر برقراری حکومت نظامی از ساعت ۱۶:۳۰ به بعد را قرائت کرد. ساعاتی بعد پیام حضرت امام رحمهالله خطاب به مردم مبنی بر نادیدهگرفتن حکومت نظامی و حضور در خیابانها منتشر شد. مردم به خیابانها ریختند. نقاط مختلف شهر درگیری بود. شب بیستودوم بهمن درگیری بین نیروهای گارد و همافران ارتش شدید شده بود و مردم به کمک همافران شتافته بودند. "آن وقت شب ساعت مثلاً شاید ۱۰:۳۰ - ۱۱ بود این لحظهاى که من اَزش یاد مىکنم، وقتى که ما آمدیم از خانه بیرون من دیدم که از همهى این خانهها، توى این کوچه و سر خیابان زنها، جوانها، مردها آمدند بیرون و منتظر هستند ببینند چه کار باید انجام بدهند، آنها انجام بدهند، یک عدهاى هم بلند شدند و رفتند دنبال این کار، البته خب همیشه این احتمال هم وجود داشت که یک عناصرى هم بخواهند شلوغى راه بیاندازند و مردم را بیخود متوحش کنند، با اینکه این احتمالات هم بود، در عینحال کسى به این احتمالات توجه نمىکرد. آن شب تا صبح ... از خیابان پیروزى و از آن ناحیه تا صبح صداى انفجار و شلیک و این حرفها مىآمد که بالاخره به پیروزى انقلابیون بحمداللَّه منتهى شد".(مصاحبه پیرامون خاطرات ۲۲ بهمن، ۱۳۶۱/۱۱/۱۹)
نقش کارگران در پیروزی انقلاب اسلامی
اولاً کارگرها در به ثمر رسیدن مبارزات ملت ایران، یک نقش مهمی ایفاء کردند. اگر جامعهی کارگری - عمدتاً در نفت و در برخی از جاهای حساس و مهم دیگر - وارد میدان نمیشدند، مشکلاتی بر سر راه پیروزی انقلاب باقی میماند. بعد مسئلهی دفاع مقدس پیش آمد.
قبل از دفاع مقدس، همین مسائلِ اوائل انقلاب پیش آمد - که خیلی از شما جوانها یا نبودید، یا یادتان نیست؛ ما از نزدیک شاهد بودیم - و کارگران و جامعهی کارگری کشور نقش ایفاء کردند.
خود من در روزهای بیست و یک و بیست و دوی بهمن توی یکی از همین کارخانجات نزدیک تهران در بین کارگرها بودم و از نزدیک شاهد بودم که چطور عوامل و عناصر تحریک شدهی چپِ آن روز - یعنی کمونیستها و دنبالههاشان - میخواهند از یک جا یک حرکتِ به اصطلاح کارگری را شروع کنند و انقلاب اسلامی را تبدیل کنند به یک انقلاب کمونیستی و مارکسیستی. این کار داشت در تهران انجام میگرفت. آن که در مقابل اینها ایستاد، کارگرها بودند. البته آن کارخانه چند صد نفر بیشتر کارگر نداشت، اما آن را مبدأ کار قرار داده بودند. ما هم رفتیم آنجا در بین کارگرها، کارگرها صدای دین را صدای آشنا شناختند. آنها بنده را هم نمیشناختند - من یک طلبهی معمولی بودم - اما دیدند صدای دین، صدای آشناست؛ صدای ضد دینها، صدای ناآشنا و بیگانه بود؛ برایشان منکَر بود. اگر از کارگرهای آن روزِ آن کارخانه کسانی باشند این حرف را بشنوند و بنشینند شرح بدهند قضایای آن سه چهار شبانهروزی که تقریباً ما آنجا میرفتیم میآمدیم - ساعتها من آنجا میماندم - یک تجربهی عجیب و مهمی در کشور است. کارگرها اینجوری نقش ایفاء کردند. یعنی آن کسانی که میخواستند جامعهی کارگری را در مقابل اسلام و جمهوری اسلامی عَلم کنند، به دست خود کارگرها سیلی و تودهنی خوردند.
در طول این سالها همیشه همین جور بوده، تا امروز هم همین جور است. بعد هم قضیهی دفاع مقدس و آن هشت سال و حضور وسیع و عظیم کارگران در این عرصه پیش آمد. بعد هم حضور در میدان کار بوده است.(بیانات در دیدار هزاران نفر از کارگران سراسرکشور ۱۳۹۰/۰۲/۰۷)
انتهای پیام/