گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان - عینک خوش بینی بر چشم داشت و بدون شعار به جوانان اعتماد میکرد. معتقد بود: «جوانان سرمایههای کشور هستند؛ اگر به آنها اعتماد کنیم، راهشان را پیدا خواهند کرد». او مسئول حفاظت اطلاعات حوزه 26 مرصاد بود و ماموریت حفظ امنیت مناطقی که در آن فساد به چشم میخورد؛ همچونلالهزار، ناصر خسرو و میدان توپخانه را بر عهده داشت. مهدی روزی متوجه جوانی شد که تیپ و مدل ماشینش به منطقه لاله زار نمیخورد. به سمت او رفت و متوجه شد که برای خرید موادمخدر آمده است. جوان با دیدن مهدی ترسیده بود و سخن نمیگفت. او را با خود به مسجد برد و دقایقی با او به صحبت نشست. جوان پس از گوش کردن سخنان مهدی، سکوت را شکست و گفت که من تک فرزند خانواده هستم. پدر و مادرم پزشک هستند و از روی تنهایی به موادمخدر روی آوردم. از آنجا که مکالمه مهدی با پسرجوان به طول انجامید، مهدی او را تا درب منزلش همراهی کرد و به پدر و مادرش گفت که پسر شما برای ثبت نام در بسیج نزد ما آمده بود، به دلیل دور بودن مسیر او را تا منزل همراهی کردم.
این رفتار و منش مهدی موجب شد که این جوان عضو پایگاه بسیج آن مسجد شود و همچنان از اعضای فعال بسیج بماند. مهدی از 13 سالگی وارد بسیج شد و از بنیان گذاران بسیج «شهید آیت الله کاشانی» در خیابان پامنار است. او علاوه بر یگان موشکی سپاه در بسیج مرصاد هم فعالیت میکرد.
سخنان بالا گزیدهای از گفتوگو با «آزاده سیف» همسر شهید «مهدی نواب» است. ماحصل گفتوگو را در ادامه میخوانید.
نواختن سیلی بر گوش یک معتاد
مهدی در اکثر ماموریتهایش به مناطقی که فساد در آن زیاد به چشم میخورد، میرفت. مسئولیت حفظ امنیت اینگونه مناطق بر عهده مهدی و گروهش بود. برایم روایت کرد که روزی از صبح تا بعد از ظهر خانم جوانی به همراه فرزند دو ساله اش در خیابان لاله زار منتظر شخصی ایستاده بود. توقف زیاد خانم باعث جلب توجه مهدی میشود. او میگوید «همسرم به تازگی از زندان آزاده شده و منتظر هستم پولی قرض کند تا به بیمارستان برویم».
آقا مهدی وقتی همسر آن خانم را در حین مصرف موادمخدر مییابد، برای اولین بار به خاطر بیغیرتی آن مرد سیلی به صورتش میزند. مهدی علاوه بر بسیج برای توپخانه سپاه نیز زحمات زیادی کشید.
آبروی یک الگو به آبروی مملکت گره خورده است
دوست مهدی روایت میکرد که روزی در حال پاسبانی شب متوجه رفتارهای نابهنجار افرادی در داخل یک ماشین شدم. پس از توقف ماشین، افراد داخل اتومبیل خارج شدند. آنها مست بودند و فحاشی میکردند. به یکی از آنها سیلی زدم تا متوجه اطرافش شود. مهدی شاهد صحنه بود. خودش را به من رساند و با عصبانیت گفت «برای چی سیلی زدی؟» ماجرا را برایش تعریف کردم. گفت «حتی اگر مست هم باشد تو اجازه نداشتی به آن فرد سیلی بزنی». با عصبانیت اخطار داد که دیگر این نوع رفتار تکرار نشود. مهدی از صندوق عقب ماشین چند شیشه مشروبات الکی را خارج کرد و در کنار جوی آب شکست.
مطلع شدیم که این چند نفر از اعضای تیم ورزشی کشور هستند. مهدی آنها را آزاد کرد زیرا معتقد بود که آنها الگوی جوانان هستند و تخریب آنها عواقب بدی به همراه دارد.
یک هفته بعد مربی آنها با بسیج مرصاد تماس گرفت و پس از تشکر گفت «آن ورزشکاران از کار خود پشیمان هستند. حفظ آبروی این ورزشکاران، همچون حفظ آبروی یک ملت است. این افراد در ازای اشتباهی که از آنها سرزده قصد دارند به طور رایگان اعضای بسیج را آموزش دهند».
«مطهره» آینه رفتار پدرش است
همسرم در طی نه ماه بارداری به من اجازه نمیداد لقمه ای از شخصی بگیرم الا کسانی که یقین داشت از راه حلال روزی کسب می کنند. میگفت نمیخواهم یک عمر مدیون این بچه باشم.
به خاطر ندارم که به من یا دخترمان مطهره چیزی را تحمیل کرده باشد. معتقد بود اگر ما به عنوان والدین این کودک احکام و حجاب را رعایت کنیم، مطهره هم الگو میگیرد. مطهره از شش سالگی علاقمند شد که چادر سر کند، پدرش چادری برایش تهیه کرد و گفت «این چادر امانت حضرت زهرا (س) به شما است. اگر میخواهی چادر به سر کنی باید برای همیشه حرمت آن را نگه داری». مطهره از آن روز بدون چادر در اذهان عمومی ظاهر نشد.
آقا مهدی بر روی بیت المال و حلال و حرام بسیار حساس بود. جیرهای که در ماموریت به او میدادند حقش بود اما اجازه نمیداد مطهره از آن استفاده کند. زمانی که میگفت این خوراکی برای سپاه است، مطهره میدانست که نباید به آن دست بزند. مطهره با وجود سن کمش بیت المال را خوب میشناخت.
همسرم الگوی خوبی برای فرزندش بود؛ زیرا او هم همچون پدرش به مسائل دینی، حجاب و اخلاق اهمیت میدهد. افتخار میکنم که همسر چنین مردی هستم. برادر همیشه میگوید «مهدی یک رویا است».
هدفش قدرتمند شدن شیعه و دیدن لبخند آقا بود
مهدی توقعی در قبال کاری که انجام میداد، نداشت. گاهی ساعت اضافه کاری او به 280 ساعت میرسید، اما او به میزان 80 ساعت حقوق دریافت میکرد و میگفت «غیر از این ساعت حق من نیست؛ زیرا برای آن عرق نریختم. ممکن است که در آن ساعت استراحت کرده یا در مسیر رفت و آمد باشم.»
زمانی که کارش سخت بود و شهید طهرانی مقدم برایش پاداش مینوشت، آن پول را در خرید لوازم دوربین و ... برای سازمان سمعی و بصری سپاه خرج میکرد.
در فیلمها و عکسهای اداری مهدی حضور نداشت. وقتی دلیلش را جویا شدم، گفت «هدف ما این است که شیعه و کشورمان قدرتمند شود و هیچ چشم بدی دنبال کشور ما نباشد. معامله من هم با آدمهای زمینی نیست، با خداست.»
تمام هدفش آمدن لبخند بر لبان رهبر معظم انقلاب بود. روزی که آقا در نمایشگاه خطاب به شهید طهرانی مقدم و گروه موشکی فرمودند: «من از شما راضی هستم.» وقتی مهدی به خانه آمد، گفت: «با لبخند و سخن آقا تمام خستگی از تنم بیرون رفت.»
مهدی اگر میدید جایی برای پست و مقام کاری انجام میشود، مشارکت نمی کرد. آنجا که باید خودش را نشان میداد، گوشهای میایستاد تا خودنمایی نشود.
میگفت «اسرائیل دست از پا خطا کند، با خاک یکسان میشود»/ مهدی تاریخچه موشکی را به یادگار گذاشت
هر بار که از مهدی در خصوص قدرت موشکی میپرسیدم، میگفت: «قدرت موشکی ما به گونهای است که دشمن به خود اجازه نمیدهد به ایران نگاه چپ کند.» همچنین در خصوص پیشرفت موشکی نیز میگفت: «آمریکا و اسرائیل هیچ غلطی نمیتوانند، بکنند، خودشان میدانند که حرفهایشان در حد تهدید است. اگر اسرائیل دست از پا خطا کند، با خاک یکسان میشود.»
مهدی خیلی برایش مهم بود که زحمات دوستان در کار نشان داده شود. از آنجایی که به مسائل موشکی نیز واقف بود، در فیلم برداری بهترین زاویه را انتخاب میکرد. او به خاطر حساسیت کار تست موشکی، فیلمبرداری را آغاز کرد و تبدیل به بهترین فیلمبردار در عرصه موشکی شد.» یکی از دوستان شهید نواب وقتی به منزل ما آمد، گفت: «مهدی تاریخچه موشکی ایران را به یادگار گذاشت.» در حال حاضر تیتر اخبار سراسری فیلمهای موشکی آقای نواب است.
شهادت مزد زحمات مهدی بود
چند ماه قبل از شهادت مهدی بخاطر استرس، به بیماری دیابت مبتلا شدم. روزهایی که میدانستم تست موشک دارند، خواب و خوراک نداشتم. او هم زانوهایش آب آورده بود. از او خواستم که استعفا بدهد. برای آرام کردنم، میگفت: «کار من بهمن ماه تمام میشود.»
مهر ماه بود که با دست خط خودم استعفایش را نوشتم. شهید طهرانی مقدم وقتی نامه استعفا را خوانده بود اما به احترام اینکه من نوشتهام آن را پاره نکرد؛ ولی فردای آن روز وقتی که مهدی در خانه نبود با من تماس گرفت و با جدیت گفت که اگر من مغازه باقالی فروشی هم باز کنم، مهدی را با خودم میبرم. دیگر برایش استعفا ننویس. چهل روز بعد هر دو به همراه سلگی پسرعمه و شوهرخواهرم به شهادت رسیدند.
شهید طهرانی مقدم میگفت «مهدی نکته سنج، تیز بین، با هوش است و حس ششم بسیار قوی دارد. همچنین مقررات ایمنی را در کار حفظ میکند.» از این رو مهدی مسئول آزمایشگاه و سوخت پادگان مدرس بود.
مهدی مزد زحماتش را با شهادتش گرفت. پنج سال از شهادت مهدی میگذرد و من و مطهره هر روز دلتنگتر از دیروز هستیم. 27 عکس از مهدی بر دیوار پذیرایی خانه نصب شده است. مطهره نیز در اتاق خود کمدی را به نام «یادواره» تهیه کرده که یادگاریهای پدرش را در آن قرار داده است.
منبع: دفاع پرس
انتهای پیام/