زمانی که فریبا معصومی به‌دنیا می‌آید دچار بیماری راشیتیسم بوده و همین بیماری با او کاری می‌کند که تنها سرش رشد کند؛ اما این موضوع باعث نشد تا فریبا در این ۳۱ سالی که از عمرش گذشته زانوی غم به بغل بگیرد و فکر کند چون نمی‌تواند بدنش را حرکت دهد پس کارایی ندارد.

کارآفرین هفتاد سانتی از اراده بلندش می‌گویدگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان - «من با همه وجودم به تو که اسم معلول را یدک می‌کشی تعظیم می‌کنم. عزیز دلم تو معلول نیستی این نام در خور امثال من است. نام تو اسطوره امید و زندگی است...» این جملات نوشته‌ای است از یک بازدید‌کننده غرفه خانم فریبا معصومی، هنرمند معلول فومنی. کسی که هر ازگاهی هنرهای دستی‌اش را به تهران می‌آورد تا بتواند آنها را بفروشد و البته خیلی‌ها را حیرت‌زده کند که مگر می‌شود یک نفر با جثه‌ای 70 سانتی و حداکثر 15 کیلوگرم وزن، روی میزی خوابیده باشد و فقط بتواند سر و بخشی از انگشت‌ها و مچ دستش را تکان دهد، آن‌وقت چنین آثار هنری زیبایی را هم خلق کند؟! او حالا بعد از 20 سال برای خودش استادکاری شده تا جایی که کنار خانه‌اش در فومن مغازه‌ای راه انداخته، شاگرد می‌گیرد و به آنها آموزش هنرهای دستی پولک‌دوزی، کاموا‌بافی، عروسک‌سازی، نقاشی، گل‌سازی و... می‌دهد که خود به تنهایی یاد گرفته است.

زمانی که فریبا معصومی به‌دنیا می‌آید دچار بیماری راشیتیسم بوده و همین بیماری با او کاری می‌کند که تنها سرش رشد کند؛ اما این موضوع باعث نشد تا فریبا در این 31 سالی که از عمرش گذشته زانوی غم به بغل بگیرد و فکر کند چون نمی‌تواند بدنش را حرکت دهد پس کارایی ندارد. بلکه دست به کار شد تا به همه ثابت کند با وجود آنکه از نظر جسمی مانند انسان‌های عادی نیست اما می‌تواند از پس خیلی کارها بربیاید. کارهایی که شاید یک فرد عادی هم نتواند انجام دهد. برای همین وقتی پا به سن 12 سالگی می‌گذارد از نقاشی گرفته تا پولک‌دوزی، کاموا‌بافی، عروسک‌سازی، گل‌سازی و... را در خانه بدون مربی و معلم یاد می‌گیرد. تا پنج سال پیش او هنرمندی ناشناخته بود که فقط همسایگان و اطرافیان او و کارهایش را می‌شناختند اما بهزیستی به کمک این هنرمند می‌آید و تحصیلاتش را تا گرفتن مدرک بافندگی از فنی حرفه‌ای پیش می‌برد و حالا برای خودش مغازه‌ای دارد که در آن علاوه‌بر فروش کارهایش، نزدیک به 15 شاگرد را آموزش می‌دهد. تا قبل از آن هم می‌گوید 50 شاگرد را آموزش داده بود.

فریبا با همین کارهای هنری‌اش توانست برای پدر و مادرش خانه‌ای در فومن گیلان بسازد و در حال حاضر با هم زندگی می‌کنند. از زندگی‌اش راضی است و خدا را شکر می‌کند و حتی می‌گوید از جوانان امروزی هم پرانرژی‌تر است و امید به زندگی فراوانی دارد. دلش می‌خواهد همه بیایند و کارهایش را ببینند. نه به این دلیل که بتواند آنها را بفروشد بلکه به این دلیل که بیایند و کارهایش را ببیند و متوجه شوند که وقتی کسی مانند فریبا با چنین وضعیت جسمی می‌تواند چنین کارهایی انجام دهد آنها هم می‌توانند کارهای بزرگ‌تر از کارهای فریبا را انجام دهند. در این روزها هم به تهران آمده و غرفه‌ای در نمایشگاه منطقه 15 تهران به مدت پنج روز برپا کرده است. بعد از این پنج روز هم قرار است در چند نمایشگاه دیگر شرکت کند. او میهمان پایتخت است.

هر چه ببینم می‌توانم آن را آن را ببافم


می‌گوید چهار خواهر و 2 برادرند و او فرزند چهارم خانواده است و تنها فرزندی است که دچار معلولیت شده: «تا زمانی که خواهرو برادرانم کنارم بودند خوب بود و من مشکلی نداشتم. احساس تنهایی هم نمی‌کردم؛ اما آنها یکی یکی سر خانه و زندگی‌شان می‌رفتند و من تنهاتر می‌شدم. در این حین که آنها بچه‌دار می‌شدند من برای بچه‌های آنها نقاشی می‌کشیدم. از تخیلات خودم استفاده می‌کردم و چیزهای مختلف برای آنها می‌کشیدم. تا جایی که یادم می‌آید از 12 سالگی کارهایی مانند نقاشی و بافتنی انجام می‌دهم. ابتدا با دندانم میل بافتنی را می‌گرفتم که دندانم خیلی درد می‌گرفت و اذیت می‌شدم. با دو میل هم می‌بافتم اما خیلی سختم بود. اولین‌بار که چیزی برای خودم بافتم یک لباس کوچک برای عروسکم بود. خیلی از آن خوشم آمد. بعد از آن شروع کردم دستگیره درست کردن. اوایل بلد نبودم طرح به کارهایم بدهم؛ کم‌کم این کار را هم یاد گرفتم. دیگر الان بعد از 20 سال کار هر چه ببینم می‌توانم ببافم یا بکشم. البته دراین بین پنج سال مجبور شدم کار نکنم. چون مادرم مریض شده بود و پدرم هر چه داشت، فروخت و خرج عمل‌های مادرم کرد.»

با هنرم برای پدر و مادرم خانه ساختم


6 سال پیش بهزیستی کارهای فریبا را می‌بیند و به‌عنوان هدیه او از آنها می‌خواهد هزینه رفتن به مشهد را تقبل کنند. به مشهد که می‌رود یک نفر به او وام می‌دهد تا بتواند برای کارهایش سرمایه‌ای داشته باشد: «وقتی به مشهد رفتم صاحب هتل به من یک میلیون تومان وام داد. من یک میلیون تومان را وارد کار تولید کردم. نمایشگاه زدم و وسایلم را فروختم و پنج، 6میلیون پول دستم آمد و این‌طور توانستم کارهایم را بیشتر کنم.» از همان زمان دیگر فریبا به شکل جدی‌تر کارش را ادامه می‌دهد و وقتی پنج سال پیش به تهران می‌آید و برخی مسوولان از طریق رسانه‌ها با او آشنا می‌شوند، دیگر کمی در بین مردم شناخته می‌شود به‌طوری که 2سال کارهایش را در خانه فروخت و دو سال دیگر هم با برگزاری نمایشگاه و برپایی غرفه در قلعه رودخان توانست آن‌قدر کارهایش را بفروشد و پول جمع کند که از طریق آن برای پدر و مادرش در فومن خانه‌ای بسازد: «مادرم آرزو داشت خانه داشته باشد. من هم راز و نیاز می‌کردم؛ به خدا می‌گفتم خدایا من آرزو دارم هنرم را همه بشناسند و با این هنرم برای مادرم خانه بسازم. خدارا شکر بعد از این چهار سال توانستم در فومن خانه و کارگاهی درست کنم.»

می‌خواهم جوانان مرا ببیند تا انگیزه پیدا کنند


فریبا دوست دارد کارهایش را مردم ببیند فقط به این دلیل که جوانان انگیزه پیدا کنند و ببیند در هر شرایطی می‌توان کار کرد. او زندگی کردن را خیلی دوست دارد و به هیچ عنوان ناامید نیست: «آنهایی که سالم هستند به من می‌گویند خوش به سعادتت، تو خوشبخت‌ترین آدم دنیا هستی. کاش ما هم مثل تو بودیم. انگار همه در زندگی‌شان ناامیدند؛ اما من واقعاً نا امید نیستم. جوانانی را می‌بینم که قدر جوانی‌شان را نمی‌دانند؛ اما من می‌گویم خدایا شکرت؛ راضی‌ام به رضای تو. من همیشه از خدا راضی بودم. حتی آن زمان‌هایی هم که تنها بودم با خدا درد و دل می‌کردم. من دوست دارم جوانان بیایند و کارهای مرا ببیند. آنها با دیدن کارهای من  امیدوار می‌شوند که فلانی با این وضعیت دارد کار می‌کند؛ پس اگر بخواهند کار هست.»

منبع: صبح نو

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۰۶ ۱۶ آبان ۱۳۹۵
عیب از مغز واعصاب این دختر ۳۱ ساله است. وبا مصرف دارو حرکتی مغز می تواند دوباره به راحتی دست وپا او حرکت کند /انشالله با توکل خدا خوب می شود