همكلامی با فاطمه هنرور همسر شهيد مدافع حرم شهيد محرم عليپور شنيدنی است. همسر شهيدی كه آرزو دارد فرزندانش ادامه‌دهنده راه همسر شهيدش باشند و مدافع حريم اهل‌بيت شوند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حرم عليپور اولين شهيد مدافع حرم روستای قراچه مرند آذربايجان شرقی است. اين روستا در دفاع مقدس نيز شهدايی را تقديم كرده بود. اما حال و هوای قراچه پيش از شهادت محرم حال و هوايی ديگر بود و حرف‌هايی از چرايی حضور مدافعان حرم در سوريه و عراق بين مردم زمزمه می شد. محرم رفت تا به همه ثابت كند كه دفاع از اسلام نه حد می شناسد و نه مرز، رفت تا بگويد مدافع حرم عمه سادات شدن لياقت می خواهد. با شهادت محرم، بسياری از اهالی روستا می خواهند مدافع حرم شوند و اينگونه شد كه شهيد محرم عليپور طلائيه‌دار جوانان روستا شد.
 
 همكلامی با فاطمه هنرور همسر شهيد مدافع حرم شهيد محرم عليپور شنيدنی است. همسر شهيدی كه آرزو دارد فرزندانش ادامه‌دهنده راه همسر شهيدش باشند و مدافع حريم اهل‌بيت شوند.
 
گويا شما و همسرتان هر دو اهل يك روستا هستيد، چطور با هم ازدواج كرديد؟

ما در يك روستا زندگی می كرديم؛ روستای قراچه محمد شهرستان مرند آذربايجان شرقی. از آنجايی كه محل زندگی مان كوچك بود، همديگر را از قبل می شناختيم. واسطه و معرف ما شوهر دختردايی ام بود. من متولد اول مهر ماه سال 1360 هستم و همسرم متولد 3ارديبهشت 1356. من و محرم در سال 1380عقد كرديم، آن زمان محرم پاسدار بود و در تيپ امام زمان(عج) شبستر مشغول خدمت، قرار شد بعد از اتمام دوره‌هاي خدمتي‌اش در شيراز و اصفهان عروسي كنيم، به همين دليل بعد از يك سال و شش ماه زندگي مشتركمان را زير يك سقف آغاز كرديم. وقتی اولين بار با محرم همكلام شدم ايشان به من گفت كه دوست دارم همسرم با خدا باشد. نمازهايش را سر وقت بخواند و الگوی اول زندگي مشتركمان حضرت علي‌(ع)‌ و حضرت فاطمه(س)‌ باشد و ان شاءالله تمام خصوصيات اين بزرگواران را در زندگي‌مان پياده كنيم. من از سختي‌هاي زندگي با يك نظامي اطلاعي نداشتم، اما محرم به من گفت كه خيلي صبر و تحمل داشته باشم تا بتوانم تمام مشكلات زندگي با يك نظامي را به خوبي درك كنم.
 
روستای شما قبل از محرم، شهيد داشت؟

قراچه رزمندگان و دلاوران و جانبازان زيادی را در دوران دفاع مقدس راهی ميدان جهاد كرد و در نهايت هم شهيد محمدتقی محمدزاده و شهيد اسماعيل قربان‌زاده از افتخارات روستای قراچه محمد شدند. دو دايی شهيد محرم عليپور هم از جانبازان دوران دفاع مقدس هستند.
 
پس با مقوله جهاد و شهادت آشنايی داشتيد؟

بله، در دوران نامزدی دفتر خاطراتي داشتيم كه همواره ابتداي آن را با بسم رب‌الشهدا آغاز  و در هر برگ از آن دفتر خاطرات از شهادت برايم صحبت می كرد. در چند صفحه از آن نوشته بود: « خدايا دل فاطمه پاك است. پس دعای او را در مورد اين حقير بپذير و شهادت را نصيبم كن.» ارادتي خاص به شهداي دفاع مقدس داشت.
 
به شهيد خاصی هم ارادت داشت؟

از شهيد مهدی باكری خيلي ياد  و درباره ايشان مطالعه می كرد و عمليات‌هايي كه ايشان در آن حضور داشت را مورد تحقيق قرار می داد. الگوی محرم من در زندگی و جهادش شهيد مهدی باكری بود. غبطه مي‌خورد به رزمندگان دوران دفاع مقدس و می گفت كه در حال حاضر در دورانی قرار گرفتيم كه خداوند به سختی شهادت را نصيب هر كسی می كند. بايد خيلي تلاش كرد تا به آن درجه از اخلاص و ايمان برسيم كه با شهادت به ديدار خدا برويم.
 
گفتيد كه از شما می خواست برايش دعای شهادت كنيد، شما هم برايش طلب شهادت می كرديد؟

بله، دعا ميی كردم به خواسته‌اش كه شهادت است، برسد. خوب به ياد دارم آخرين باری كه در مأموريت شركت كرد از من خواست تا از ته دل برايشان آرزوی شهادت كنم و از ته دل از ايشان دل بكنم. آخر هر بار كه به مأموريت می رفت و می آمد به شوخی مي‌گفتم اين بار هم شهيد نشدی و برگشتي. محرم ميی گفت: بادمجان بم آفت ندارد. ولی من بالاخره يك روزی شهيد ميی شوم. وقتی از صدا و سيما مصاحبه همسران شهدا را پخش مي‌كردند به من می گفت از آنها ياد بگير كه چطور صحبت می كنند چون در آينده شما هم همسر شهيد خواهی  شد. همسرم معتقد بود كه اين دوران مانند دفاع مقدس مي‌گذرد. مبادا اين روزها بگذرد و دوباره حسرت بخوريم.
 
چه تاريخی اعزام شدند؟

14 خرداد ماه سال 1392 به سوريه اعزام شد، اما بعد از 25 روز مجروح شد و بازگشت. بعد از چند ماه استراحت دوباره آذر ماه اعزام شد و بعد از 70 روز به مرخصي آمد و براي آخرين بار راهی شد و بعد از 40 روز در تاريخ چهارم ارديبهشت ماه سال 1393به شدت مجروح شد و به كما رفت و سپس به شهادت رسيد. محرم در روند يك عمليات در يك و نيم كيلومتری حرم حضرت زينب(س) به علت برخورد مستقيم تركش به گلو و دست راستش به شهادت رسيد.
 
به نظر شما چه شاخصه اخلاقي در وجود همسرتان بود كه شهادت در راه خدا را نصيبش كرد؟

من 13 سال در كنار محرم زندگی كرده و همراهش بودم. همسرم را مردي خوش‌اخلاق، با ايمان و شوخ‌طبع ديدم كه هرگز زندگي‌مان را با مسائل كاري‌اش قاطي نمي‌كرد. در منزل كمك‌حال من بود و بسيار به فقرا و نيازمندان كمك مي‌كرد. يكي از شاخصه‌هاي اخلاقي‌اش اين بود كه هيچ وقت ظلم به مظلوم را نمي‌توانست تحمل كند. اين ويژگي اخلاقي‌اش چه در روستا و چه در محل كارش رعايت مي‌شد. همين ويژگي اخلاقي بود كه رفت تا داد مظلوم را از ظالمان بگيرد. حاصل همراهي من با همسر شهيدم دو فرزند پسر به نام‌هاي ميثم و ياسر  است. ميثم متولد 13 خرداد ماه سال 1383است و ياسر هم متولد 23 بهمن ماه سال 1388. دوست دارم در آينده فرزندانم شهيد راه ولايت شوند.
 
شهيد از قصدشان براي رفتن به جمع مدافعان حرم به شما حرفي زده بود؟

يك روز متوجه شدم كه به دنبال شناسنامه و كارت ملي اش است. دليل كارش را پرسيدم گفت مي‌خواهم بروم مأموريت شمالغرب. چون دو، سه سالی بود كه در مبارزه با پژاك در اين منطقه حضور داشت. گفتم چرا قبلاً لازمت نميی شد. گفت مأموريت است ديگر هر بار چيزي لازم است. من باور نكردم و گفتم هر كجا مي‌خواهي بروي به من بگو، مانعت نمي‌شوم. وقتي اين را شنيد لبخندي زد و گفت مي‌خواهم سوريه بروم ولی نمی خواهم كسی بداند. هر كسی پرسيد بگو رفته‌ام شيراز. من هم گفتم خدا پشت و پناهت باشد ولی شفاعت يادت نرود. ايشان همواره از من ميی خواست زينب‌گونه رفتار كنم.
 
از كنايه‌هايی كه به مدافعان حرم زده می شود، نصيب شما هم شده است؟

بله، خيلي حرف‌ها شنيدم. خيلي‌ها گفتند كه براي چي اجازه دادي برود؟ چرا بايد تنهايي بچه‌هاي شهيد را بزرگ كني و از اين حرف‌ها. حرف هميشگي من هم اين بوده، آن حلاوتي كه در 13 سال زندگي با محرم چشيده‌ام با همه عمر زندگي من برابري مي‌كند. من حضور معنوي شهيدم را در كنارم حس مي‌كنم. اين حضور دلچسب و دوست‌داشتني است. من آن زيبايي كه از لحاظ معنوي و عرفاني بعد از شهادتشان ديده‌ام را با هيچ چيز عوض نمی كنم. صدها عليپور فدای بی بی حضرت زينب (س)‌ و حضرت آقا. برخي ديگر هم هستند كه جهاد شهدای مدافع حرم را با پول می سنجند. اينها من را اذيت میكند. آخر اين شهدا هدف‌هايی والاتر از اين چيزهای پوچ داشتند كه راهی شدند. حال و هوای روستايمان بعد از شهادت همسرم تغيير كرد. برخی می گفتند كه چرا رزمندگان مدافع حرم براي جنگ راهی سوريه و عراق می شوند و اين حرف من را اذيت می كرد. اما بعد از شهادت محرم انگار تلنگری برايشان شده باشد و بيدار شده باشند متوجه لزوم حضور رزمندگان ما در سوريه و عراق براي دفاع از اسلام شده‌اند. در حال حاضر بسياری از آنها مشتاقند تا حضور نظامی داشته باشند و مدافع حرم شوند. امروز آرزو و خواسته اهالي روستای ما اين است كه هر كدامشان مدافع حرم حضرت زينب(س) شوند. هر كسی لايق اين نيست كه مدافع حرم عمه سادات شود. به نظرم بهترين توصيف احوال شهدای مدافع حرم شعری است كه مقام رهبری آن را زمزمه كردند:
ما سينه زديم بی صدا باريدند
از هر چه كه دم زديم، آنها ديدند
ما مدعيان صف اول بوديم 
از آخر مجلس شهدا را چيدند
 
از دلتنگي‌هايتان بگوييد. 

بعضی اوقات دلم براي حرف زدن‌هايش، برای خنده‌هايش، برای صدا كردن‌هايش تنگ می شود. اما از خانم حضرت زينب(س) ‌خجالت می كشم كه بگويم كاش الان كنارم بود. همه اينها فدای حضرت زينب (س) دل من چه كاره است. وقتی پذيرفتم يعنی اينكه پا روی همه تعلقات گذاشتم و اصلاً گلايه‌ای ندارم. چون راهی كه مدافع حرم خانه‌ام رفت، صراط مستقيم بود. اين روزها عجيب دلتنگ حضرت زينب(ع) پرچمدار كربلا میشوم. بيشتر دلتنگ آزادی مردم سوريه هستم تا دلتنگ دلنوازی های همسرم، بيشتر دلتنگ شادی دل رهبرم هستم تا دلتنگ شاد كردن خودم توسط شهيدم. از اينكه پيش بي‌بي كمي به واسطه همسرم سربلنديم، من را خوشحال مي‌كند. من به حضرت زينب(س) مي‌گويم كه خانم، من بهترين هديه زندگي‌ام را به شما دادم. سپاسگزارم كه آن را پذيرفتيد. اما شرمنده‌ام، شرمنده از اينكه فرزندانم كوچك هستند و نمي‌توانند براي دفاع از حرم شما راهي شوند. اما قول مي‌دهم طوري تربيتشان كنم كه راه پدرشان را ادامه بدهند.  من بعد از شهادت همسرم با بچه‌ها به زيارت بیبی رفتيم و واقعاً از ته دلم خوشحالم كه همسرم مدافع حرم كسی شد كه پيامرسان كربلا بود و ياد و خاطره شهدای كربلا را بعد از چند قرن زنده نگه داشته است. اگر تمام خانواده‌مان را در اين راه بدهيم اجازه نمی دهيم كه عمه سادات به اسارت برود. ما شيعيان علی ابن‌ابيطالب هستيم. نمی گذاريم حرامی ها نگاه چپ به حرمت كنند.
 
خانم‌ها كه نمی توانند در جهاد شركت كنند، چه وظيفه‌ای دارند؟

من فكر می كنم بهترين كاری كه می توانيم ما همسران شهدای مدافع حرم انجام بدهيم، اين است كه مدافع چادر و حجابمان باشيم. خدا را شكر می كنم مدافع حرم بودن محرم هم پيش خدا و هم بندگان خدا مايه مباهات ماست و همسر شهيد مدافع حرم شدن سعادت می خواهد كه به خاطر لياقت همسرم نصيب من شد. سعی می كنم كه همه‌جوره آن را حفظ كنم تا هميشه ياد و خاطرش جاويدان بماند.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.