مردی ٦٥ساله که پسرش در جریان نزاع با هم‌خانه‌ای خودش به قتل رسیده بود بدون هیچ خواسته‌ای از قصاص قاتل صرف‌نظر کرد و او را بخشید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مردی ٦٥ساله که پسرش در جریان نزاع با هم‌خانه‌ای خودش به قتل رسیده بود بدون هیچ خواسته‌ای از قصاص قاتل صرف‌نظر کرد و او را بخشید. این مرد که حسن ابراهیم‌پور نام دارد درباره اعلام بخشش به خبرنگار ما گفت: ما در دادگاه اول حکم قصاص را گرفتیم و بعد هم حکم تأیید شد اما برای رضای خدا رضایت دادیم.

 برای اعلام رضایت، در روستا و خانواده خیلی مشورت کردیم و پسر دیگرم آن‌قدر درباره بخشش گفت تا اینکه رضایت دادیم». او ادامه داد: «اگر قاتل را قصاص می‌کردیم پشیمان می‌شدیم، الان ممکن است او پشیمان شده باشد و درون خودش احساس گناه کند و به زندگی بازگردد. از طرفی ما پسرمان را از دست داده‌ایم، اما پدر و مادر قاتل که گناه نکردند که پسرشان را از دست بدهند به‌همین‌دلیل یک‌بار دیگر به او فرصت زندگی دادیم.

شاید نفهمیده این کار را کرده باشد، به‌هرحال ما مسلمان هستیم و سنی‌مذهب و برای رضای خدا این کار را کردیم». درهمین‌حال برادر ٤٥ساله مقتول به نام محمدجلیل که فرزند بزرگ خانواده است و نقش مهمی در جلب رضایت والدینش داشت در گفت‌وگو با خبرنگار ما درباره این ماجرا توضیح داده است:

‌چطور از ماجرای قتل برادرت مطلع شدی؟

مدتی بود از برادرم خبری نبود. آن زمان از تهران از یکی از زندان‌ها‌ زنگ زدند که شناسنامه برادرتان را بیاورید و به زندان بیایید، الان به خاطر گذر زمان جزئیات دقیقی از ماجرا به خاطر ندارم. رفتیم زندان و دیدیم اشتباه شده و آن فردی که در زندان بود کمال احمدی‌پور بود ولی برادر من کمال ابراهیم‌پور بود. حالا روی چه حسابی اشتباه شده بود این را هم یادم نیست. وقتی دیدیم برادرم در زندان نیست به بیمارستان‌ها و کلانتری‌ها و بعد هم به پزشکی قانونی رفتیم. در آنجا آلبوم عکس‌های اجساد را به ما نشان دادند. 

من که عکس‌ها را می‌دیدم با یک چشمک جوری که پدرم متوجه نشود به آن مسئول پزشکی قانونی فهماندم برادرم را شناختم. بعد دنبال کارهای قانونی رفتم تا مطمئن شوم و جسد را تحویل بگیرم، بعد موضوع را به پدرم بگویم ولی گفتند جسد را دفن کرده‌اند. وقتی هم که دلیلش را پرسیدم، گفتند چون صاحب نداشت. اما مگر نباید شش ماه، سه ماه یا یک‌ماه جسد را نگه دارند. به‌هرحال ما به دادگاه رفتیم، نامه گرفتیم و نبش قبر کردیم و جسد را برای دفن به سنندج بردیم.

‌برادرت چه زمانی به قتل رسیده و کی او را دفن کرده بودند؟

فکر کنم ٢٥ اسفند سال ٧٧ قتل اتفاق افتاد و ٢٩ اسفند به ما زنگ زدند که بیایید و فکر کنم دوم فروردین سال ٧٨ به تهران آمدیم.

‌به پدرت چطور گفتی که برادرت کشته شده ‌است؟

وقتی آلبوم را دیدیم؛ من وانمود کردم که عکس برادرم را ندیده‌ام. پدرم هر روز به پزشکی قانونی می‌رفت و می‌گفت من می‌دانم کمال اینجاست و در نهایت هم که از کشته‌شدن برادرم مطمئن شدیم، موضوع را به او گفتم.

‌ آخرین خبری که از برادرت داشتی، چه بود؟

آن زمان خانه من دماوند بود و کمال تهران بود. هفته قبل از آن ماجرا او خانه ما بود فکر کنم ٢٠ اسفند بود و قرار بود ٢٥ اسفند بیاید که با هم به سنندج برویم اما خبری نشد. آن موقع موبایل بود ولی مثل الان همه نداشتند و فقط سرمایه‌دارها داشتند. برای همین ما از کمال بی‌خبر بودیم تا اینکه این اتفاقات افتاد.

‌او در تهران چه می‌کرد؟ خانه‌اش را بلد نبودی؟

برای کارگری به تهران آمده بود، من حدود خانه‌اش را بلد بودم اما نمی‌دانم چرا دوست نداشت آدرس خانه‌اش را یاد بگیرم، برای همین چند باری آدرس اشتباه داده بود.

‌آیا قاتل را می‌شناختی؟

نه، اصلا نمی‌شناختم اما وقتی دستگیر شد فهمیدم با کمال هم‌خانه بوده و در یک حیاط زندگی می‌کردند.

‌اولین باری که قاتل را دیدی کی بود و چه چیزی گفتی و شنیدی؟

چند روز بعد از مراسم تدفین بود که برای پیگیری موضوع به تهران آمدیم. با مأموران به پامنار رفتیم تا قاتل را دستگیر کردیم. آن موقع وسایلش را جمع کرده و روی دوشش بود و می‌خواست فرار کند که ما رسیدیم. کاری هم با او نداشتیم. او خیلی وحشت کرده بود اما او را دست قانون سپردیم؛ چون اگر می‌خواستیم جور دیگری رفتار کنیم مثل خود او می‌شدیم. بعد هم که روند قانونی پرونده طی و او به قصاص محکوم شد. اما ته دلم راضی نبود که او را اعدام کنیم، برای همین هر بار به بهانه‌ای اجرای حکم را عقب می‌انداختیم. در این بین هم خواهرش با چند خَیِر چند بار برای رضایت پیش ما آمدند که هر بار می‌آمدند کار را خراب‌تر می‌کردند.

‌قاتل همشهری خودتان است؟ خانواده‌اش چند بار برای رضایت پیش شما آمدند؟

اهل بجنورد است. شناخت زیادی از خانواده‌اش نداریم، اما می‌دانیم که پدرش زندان است و کسی را هم نداشت که کمکش کند. اگر هم سه، چهار بار به روستا آمدند با حرف‌هایشان به ما ضرر زدند، برای همین ما زیاد مایل نبودیم بیایند و دل‌خوشی هم از آمدنشان نداشتیم.

‌چرا قصاص را به تأخیر می‌انداختید؟

اعدامش می‌کردیم که چه؟ فایده نداشت، کمال که زنده نمی‌شد. رضایت هم نمی‌خواستیم بدهیم که او زود بیرون نیاید.

‌چه چیز مانع از اعلام رضایت بود؟

مخالفت پدرومادرم. آنها نگران این بودند که قاتل آزاد شود و خدای‌ناکرده دوبار سراغ ما بیاید. من به آنها گفتم این اتفاق نمی‌افتد. در نهایت با آنها صحبت کردم و راضی شدند. از طرفی از قاتل و خانواده‌اش ضمانت محضری گرفتیم که به‌هیچ‌عنوان به وابستگان ما نزدیک نشوند. چون مثلا ممکن است برادر دیگرم او را ببیند و ‌بگو‌مگویی دربگیرد و خشمگین شود و همان اتفاقی که نباید تکرار شود.

‌چطور شد که درنهایت پدرومادرت رضایت دادند؟

دو ماه قبل از اعلام رضایت محضری بود که یکی از آشنایان ما پیش من آمد و گفت می‌خواهید چه کنید؟ الان هر کاری دوست دارید بکنید اما کاری نکنید که پشیمان شوید. من هم گفتم دلم با رضایت است، اما نگرانی پدرومادرم را هم درک می‌کنم. خلاصه باز با پدرم صحبت کردم و او هم راضی شد رضایت بدهد.

‌چرا دیه نگرفتید؟

از چه کسی دیه بگیریم؟ اصلا چه کسی دیه بدهد؟ مثلا دیه هم می‌دادند، برای ما که فایده نداشت. بهترین راه، بخشش بود و ما می‌توانستیم خیلی زودتر از این حرف‌ها او را اعدام کنیم اما نخواستیم؛ چون برایمان فرقی نمی‌کرد. اگر می‌خواستیم همان ١٥ سال پیش می‌توانستیم اعدامش کنیم. اما او را در زندان نگه داشتیم تا برایش درس شود و شاید خودش هم آدم شود. حالا به فرض ما او را می‌کشتیم، آیا برادرم برمی‌گشت؟ به خاطر اینکه بخشش بهتر است به او رضایت دادیم، اما گفتند او هنوز میهمان زندان است و اگر آزاد هم شود قرار نیست به ما نزدیک شود.

‌اصلا دلیل قتل چه بود؟

او در دادگاه اعتراف کرده بود با یکی دیگر دعوا کرده و برادرم آنها را جدا کرده بود اما او سر همین موضوع کینه گرفته و با چاقو برادرم را کشته بود. از این قتل‌های بی‌خودی و از روی نادانی و جوانی بود، اگر سر پول هم بود باز آن‌قدر ناراحت نمی‌شدیم. البته برادر من کسی نبود که سر پول دعوا کند. برادرم کلی پول برای خودش داشت ولی وقتی ما رفتیم در خانه‌اش هیچ چیز نبود و همه وسایلش دزدیده شده بود.

‌در خانواده چه کسانی موافق و مخالف بخشش بودند؟

خواهرانم موافق بخشش بودند اما پدرومادرم موافق نبودند و نگرانی‌شان هم این بود که قاتل بعد از آزادی به ما صدمه بزند. وقتی من با آنها صحبت کردم و گفتم که تعهد می‌گیریم که به ما نزدیک نشود، حرفم را زمین نینداختند و رضایت دادند. 
منبع: روزنامه شرق
انتهای پیام/
برچسب ها: برادر ، رضای خدا ، چاقو ، قاتل
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.