به گزارش
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سلمان رشدیِ خائن را تقریباً همه میشناسند. شاید این مزدور خود فروخته بود که در عصر معاصر، اولین خشت را از بنای توهین به مقدسات اسلامی، روی پی و شالودهای گذاشت که غربیها در سرزمینشان مهیا کرده بودند.
بعد از به نیمه رسیدن قرن بیست میلادی که جنگ جهانگیر دوم به پایان رسید و اتحاد تاکتیکی متفقین انگیزهی دورهای خود را از دست داد، دو بلوک شرق و غرب، اشتراکگرایی و سرمایهداری و به عبارتی سر راستتر کمونیسم و امپریالیسم عملاً رو به روی هم قرار گرفتند و نمود و نماد و پرچمدار این رویارویی دو دولت آمریکا و شوروی بودند.
شرق و غرب از نمک نمکدانها در منزل هر شهروندشان گرفته تا جهانبینیهایی که در طول تاریخ و عرض جغرافیا پیش میرفت، با هم تزاحم و اختلاف داشتند اما یک چیزشان مشترک بود؛ موضع خصمانه هر دو جبهه علیه دین اسلام.
کمونیسم مکتبی بود که عملاً با هر مذهبی ستیزه داشت و خب تکلیف همه با آن معلوم بود اما جبههی روبرو ادعا میکرد که مذهبی است، ادعایی که معنای واقعیاش را وقتی نشان داد که جرج بوشِ پسر دربارهی حمله به افغانستان وعراق از عبارت (جنگهای صلیبی) استفاده کرد.
این جنگها را نباید فقط در رویارویی لجستیک و نظامی خلاصه کرد بلکه باید دانست مقدار زیادی از آتشها در میادین فرهنگی است که ردو بدل میشوند. حالا و در زمانه ما که هر روز توهینهای رنگ به رنگ و جدیدی را نسبت به ساحت پیامبر مکرم اسلام شاهد هستیم، خیلی بهتر میشود فهمید که سلمان رشدی در اوج دوران جنگ سرد، که به نظر میآمد شرق و غرب قرار است تا ابد مشغول نزاع با هم و فارغ از بحث اسلام و خاورمیانه باشند، چه راه هولناک و ویرانگری را شروع کرده بود.
غرب در قدم اول جرأت نداشت که خودش مستقیماً به مصاف با اسلام بیاید فلذا از عنصری خود فروخته که اسماً مسلمان بود استفاده کرد.
*از بمبئی تا بمباران فرهنگی
احمد سلمان رشدی، یک مسلمانزاده اهل بمبئی است. پدر او بازرگانی جا افتاده بود که پسرش را مثل اکثر متمولین هندی، برای ادامه تحصیل به انگلستان فرستاد.
رشدی آنجا وارد دانشگاه کمبریج شد و در 1968 که سال شورشهای دانشجویی در آلمان و فرانسه بود، او هم به جنبش چپهای انگلستان پیوست و در تظاهرات دانشجویان، علیه جنگ ویتنام شرکت کرد.
رشدی از همان زمان فعالیت در تئاتر آوانگارد را هم آغاز کرد که میشود احتمال داد بعضی از ویژگیهای ساختارشکنانه در شخصیت او بر اثر حضور در همین فضا به وجود آمده باشند.
همزمان با این فعالیتها و استخدام در یک بنگاه تبلیغاتی، اولین رُمان سلمان رشدی هم به رشته تحریر در آمد که البته توفیق انتشار پیدا نکرد. او پس از آن دومین اثرش را با نام «گریموس» منتشر کرد. گریموس یک مجموعه از داستانهای کوتاه بود، اما این اثر هم مورد استقبال مردم و منتقدین قرار نگرفت. رشدی اما مأیوس نشد و در 1981 «بچههای نیمه شب» را منتشر کرد. این رُمان برنده جایزه ادبی بوکر شد و حتی سال بعد به عنوان بوکرِ بوکرها هم دست پیدا کرد یعنی در فستیوالی که بین برندگان این جایزه برگزار شده بود مجدداً برگزیده شد.
این رُمان در بر دارندهی قصهی استقلال هند بود و از زبان یک جوان مسلمان روایت میشد.
«بچههای نیمه شب» به دلیل اینکه در آن به خانم گاندی لقب بیوه داده شده بود و به علاوه از فساد دولت وقت در هند هم انتقاداتی داشت، در هندوستان جنجال فراوانی به پا کرد.
اما «شرم» که چهارمین رمان رشدی و سومین اثر منتشر شدهی او بود، به موضوعات جاری در کشور پاکستان ارتباط داشت. «شرم» اولین اثر رشدی در سبک رئالیسم جادویی است و با شیوهای افسانهگون، سعی کرده واقعیت رویا را به هم بیاموزد.
رشدی در این اثر، آن دسته از شخصیتهای سیاسی معاصر را که در پاکستان صاحب مناصبی بودند، به باد انتقاد گرفت و حتی الفاظ رکیکی را در مورد بعضی از آنها منجمله «بینظیر بوتو» به کار برد. انتشار این رُمان در پاکستان ممنوع شد.
«بچههای نیمه شب» و «شرم» در ایران هم به چاپ رسیدند و حتی ترجمه مهدی سحابی از بچههای نیمه شب در 1364 برنده جایزه بهترین رمان خارجی از مسابقه «کتاب سال جمهوری اسلامی» شد.
تا آن روز هنوز کسی نمیدانست که رشدی چه نوع تفکر و شخصیتی دارد و قرار است در آینده نزدیک از او چه رفتارهای وقیحی سر بزند.
سلمان رشدی بعد از «شرم»، رمان «آیات شیطانی» را منتشر کرد و عملاً اولین شیپورچی نبرد میان جهان غرب با دنیای اسلام شد.
*سلمان رشدی اگر زاهد زمانه هم بشود باید او را کشت
کتاب آیات شیطانی برای اولین بار 9 روز بعد از چاپ، با واکنش مسلمانان روبرو شد.
در 26 سپتامبر 1988 گروه اسلامی «جنت» در کشور هندوستان، که زادگاه سلمان رشدی بود، نسبت به انتشار این کتاب اعتراض کرد و باعث شد که توزیع آن در هند متوقف شود.
در مرحله بعد روحانیون سعودی هم خواستار محاکمه سلمان رشدی شدند و تمام اینها هم زمان بود با اعتراضات گستردهای که دانشجویان مسلمان در انگلستان انجام میدادند.
اما آنچه که تاریخ را ورق زد، فتوای امام خمینی (ره) در این باره و فرمان اعدام سلمان رشدی بود.
پزشک امام (ره) میگوید یک هفته بود که ایشان شبها خواب درست نداشتند و وضعیت تپش قلبشان هم نامیزان بود. وقتی بعد از یک هفته فتوای ارتداد سلمان رشدی صادر شد، ما تازه فهمیدیم که حال امام (ره) چرا طی این مدت دگرگون بود...
به هر حال فتوای تاریخی امام (ره) زندگی آن مزدور انگلستانپناه را برای همیشه جهنمی کرد.
**ادبیات حیرانی، بعد از آیات شیطانی
سلمان رشدی از آن روز تاکنون کتابهای بسیار دیگری هم منتشر کرد، اما با وجود اینکه به دلیل انتشار (آیات شیطانی) همه نام او را شنیدهاند، هیچ یک از این آثار با استقبال جوامع ادبی روبرو نشد.
رشدی از آن زمان فقط به جایزهها و عناوینی دل خوش داشته است که دولتهای ضد اسلامی به او هبه میکنند و نمونه آخر این هدایا هم مدال شوالیه انگلستان است که ملکه بریتانیا بر سینه این نویسنده بایکوت شده کوبید.
اما در مقابل این نوع جوایز میبینیم که مثلاً حتی چند سال پیش، وقتی کتاب «بچههای نیمه شب»، یعنی مشهورترین اثر رشدی به لحاظ ادبی، توسط یک کارگردان هندیالاصل در آمریکا به فیلم تبدیل شد، هیچ پخشکنندهای در هندوستان حاضر به اکران آن نشد.
سلمان رشدی با جنجال معروف شد نه با مایههای غنیِ ادبی و امروز هم همه بیشتر او را به عنوان یک فرد هتاک و ساختارشکن میشناسند نه ادیبی پرملات.
شاید اگر رشدی فقط روی ادبیات تمرکز میکرد و وارد بازی جنجالها نمیشد، امروز تا این حد معروف نبود، اما جایگاهی متوسط و میانه به عنوان یک نویسنده پیدا میکرد. حالا اما او مایه نفرت است و همه این طور او را میشناسند.
حالا این نویسندهی دیروز و مرد منفور امروز، حیران مانده است که به راستی چیست و کیست و نقشش در جهان امروز چگونه تعریف میشود؟!
**بالاخره رشدی تصمیم به انتقام از امام خمینی (ره) گرفت
اخیراً جدیدترین کتاب سلمان رشدی هم با نام «دو سال و هشت ماه و بیست و هشت شب» به انتشار رسیده. همچنان که از نام این کتاب برمیآید، قالب ساختاری آن به داستان هزار و یک شب تکیه داده و عدد تاریخی مندرج در نام قصه، کنایهای به روزهای تلخ سلمان رشدی دارد، روزهایی که بعد از فتوای ارتداد او توسط امام (ره)، زندگی این شخص تحت تدابیر شدید امنیتی گذشت.
این رُمان نسبتا کم حجم، داستان زنی به اسم «دنیا» و مردی به نام «ابن رشد» را روایت میکند که با هم ازدواج میکنند و فرزندان بسیار میآورد.
فرزندان دنیا و ابن رشد، به علاوهی بازماندگان شخصی به نام «غزالی»، بعدها روبروی هم قرار گرفته و جهان را در آتش جنگ فرو میبرند.
دنیا، یعنی زنی که به همسری ابن رشد درآمده، یک «جن» است و ابن رشد فیلسوفی منطقی و روان.
مشخص است که کاراکتر دنیا به مذهب کنایه میزند و ازدواج او با فلسفه، اشارهایست به دینی شدن دانش فلسفه توسط پیروان ادیان ابراهیمی.
ابن رشد در اصل نام یک فیلسوف مسلمان اندلسی است که هم عصر ابن سینا بود. او با ابوعلی سینا حشر و نشر و مباحثاتی داشت اما امام محمد غزالی، که نام او هم مثل ابن رشد، در داستان سلمان رشدی به عینه آمده، یکی از متکلمین به نام ایرانی بود.
غزالی فلسفه را قبول نداشت و کتابی تحت عنوان «تهافت الفلاسفه» در رد نظریات فیلسوفان نوشته بود. ابن رشد هم به او پاسخ داد و کتابی تحت عنوان «تهافت التهافت» نوشت.
بعضیها در غرب به غلط فکر میکنند که ابن رشد یک فیلسوف خداناباور بوده است، اما ریشهی این مسئله از تفاسیر فراعقلی مسیحیت در قرون وسطی نسبت به دین برمیخیزد، نه فلسفه ابن رشد.
مسیحیان قرون وسطی ابداً علم را قبول نداشتند و حتی میگفتند که نقشه کیهان و اینکه کُـرات در فضا چگونه میچرخند و زمین گرد است یا بیضی، همه اینها را باید از کتاب مقدس پرسید و همین شد که با گالیله برخوردهای بدی صورت گرفت؛ اما در جهان اسلام قضیه به گونهای دیگر بود و سالها پیش از گالیله، ابوریحان بیرونی همان نقشهی فضایی را ترسیم کرده بود، بیاینکه کسی تکفیرش کند.
ابن رشد هم حرفی ضد دین نمیزد اما برخورد اروپای قبل از رنسانس با تمام امور جهان، به قدری فراعقلی بود که کوچکترین نمودهای عقل فلسفی را هم کفر میانگاشت و روی همین حساب برای آنها ابن رشد نماد عقل در برابر امر قدسی شده است.
سلمان رشدی که میگوید پدرش به واسطه علاقه به ابن رشد نام رشدی را بر او گذاشته، حالا با استفاده از این نماد که در غرب به غلط نمادینه شده، در داستان آخرش خود را به ابن رشدی تشبیه کرده که عقلانینگر و ضدمذهب است.
او رویارویی خودش با فرمان امام (ره) را هم به ازدواج تشبیه کرده و مولود این ازدواج –بخوانید رویارویی- را جنگهای عالمگیر میداند و دامنگیری عالـِمان جهان در باتلاق تعصبات کوتهنظرانه.
آنچنان که در کتاب رشدی آمده؛ فرزندان دنیا و ابن رشد عدهای آدم فاندامنتال (بنیادگرا) هستند و این مورد، خیلی واضح و صریح، به گروههای تکفیری عصر جدید (مثل القاعده، داعش، جیشالنصر و ...) طعنه میزند.
رمان «دو سال و هشت ماه و بیست و هشت شب» به تفاوت بنیادگرایی با امر (سنت) هم التفات دارد و امام محمد غزالی دراینجا نماد سنت است.
بازماندگان غزالی هم یک سر از تمام این جنگها و منازعاتاند و رشدی با این بیان میخواسته از جوامع سنتی شرق، مثل کشور خودش هند، انتقام بگیرد اما به هر حال مایهی اصلی داستان، همان رویارویی دنیا و ابن رشد است.
رشدی میگوید تمام این خشونتها که در جهان و منطقهی خاورمیانه به وجود آمده حاصل فرمان قتل او توسط امام خمینی (ره) بوده و نمیگوید که موج توهینهای تحریک کنندهی غرب علیه دین اسلام و پیامبر اکرم، که امروز بهانهای شده تا حتی تندترین گروههای تکفیری هم سر از پستو دربیاورند و آتشها را ببارند، با کتاب «آیات شیطانی» شروع شد و تنوره گرفت.
به نظر میرسد قویترین اسلحه منطقی علیه رویکرد تکفیر، عنوان این نکته است که (باید به عقاید دیگران احترام گذاشت و نباید اغیار را به جرم اینکه مثل ما فکر نمیکنند محکوم کرد یا کشت) اما مسلماً رشدی نمیتواند از لزوم احترام به عقاید دیگران صحبت کند چرا که این گفته، با رفتارها و گفتار قبلیاش سر از تناقض درخواهد آورد.
بنابراین او تمام تقصیرها به گردن کسانی میاندازد که روزی خشمگینشان کرده بود و در این میان اصلاً برایش مهم نیست که حقیقت ماجرا کدام است.
صدور فرمان تاریخی امام خمینی (ره) مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم قتل او، سالها پیاده شدن پروژه قداستزدایی از دین اسلام را در غرب ناچار به تاخیر کرد و اتفاقا شاید بشود گفت همین فتوا بود که پدید آمدن شیاطینی مثل داعش را حداقل بیست سال به عقب انداخت.
یادداشت از: میلاد جلیلزاده
انتهای پیام/