زمانی که از آبله و آبلهکوبی در ایران سخن میرود، نام میرزا تقیخان فراهانی(امیرکبیر) صدراعظم ناصرالدینشاهقاجار بیتردید به ذهن پژوهشگران میآید؛ سیاستمداری که به روایت تاریخ، آنگاه که مردم سرزمینش در برابر تلقیح آبله ایستادند، گریست. جدا از اینکه رخداد یادشده تا چه اندازه درستی تاریخی داشتهباشد اما بیان چندباره آن، خود، وجود مخالفتهایی برای رواج آن را نشان میدهد.
آبلهکوبی موضوعی مهم در سدههای اخیر تاریخ ایران بهشمار میآید که هم از نظر دگرگونیهای پزشکی، هم از لحاظ تغییرات سیاسی و اجتماعی تاریخی قابل بررسی است. این پدیده، از سویی تاریخ علم را بیان میدارد، از سوی دیگر اما چالشهایی را آشکار میسازد که طبابت بومی و مردم ایران در رویارویی با کردارهای دانش پزشکی نوین داشتهاند.
آبله ازجمله مرضهایی رایج بود که در روزگاران تاریخی به صورت اپیدمیهایی شیوع مییافت که عموما ویژه اطفال بود اما گاه در بزرگسالان نیز مشاهده میشد، از همینرو نقشی مهم در تشدید میزان مرگومیر و کاهش جمعیت داشت. پولاک پزشک میانههای دوره قاجار در سفرنامهاش «ایران و ایرانیان» درباره این پدیده مینویسد، «آبله یا جدری در مرگومیر فراوان کودکان و در نتیجه در تقلیل جمعیت سهم اصلی و اساسی را به عهده دارد. از آن گذشته افواج جدیدالورود و همچنین غلامان سیاه و بلوچ سخت بدان دچار میشوند».
او همچنین اشاره میکند که در بهار سال ١٢٧٥ قمری برابر با ١٢٣٧ خورشیدی، تنها در اصفهان بیش از ٨٠٠ کودک از بیماری آبله جان سپردند. آبله حتی اگر مرگ اطفال را در پی نمیآورد، بسیار پیامدهایی ناخوشایند چون کوری، نابینایی و آبلهرویی بهدنبال داشت.
پولاک دراینباره مینویسد، «از طریق تلقیح میتوان نهتنها از تقلیل جمعیت بر اثر مرگومیر بلکه از تعداد زیاد نابینایان و بیماران چشم که در اثر ابتلا به آبله به این روز افتاده و سربار جامعه شدهاند، جلوگیری کرد»,
١ همچنین هانری رنه دالمانی در سفرنامه «از خراسان تا بختیاری» از آبلهرویی زنان ایران سخن میگوید، «زنان ايرانى اغلب از خطر آبله مصون نمانده و چهره زيبائى ندارند». البته مشخص نیست گستردگی این بیماری در دورههای گوناگون چگونه بوده است، احتمالا همواره به این شدت نبوده زیرا کسانی چون تاورنیه و شاردن در عصر صفوی، آبله را بیماری چندان شایع نمیدانستند و معتقد بودند مردم در ایران کمتر به این بیماری دچار میشوند.
این بیماری به نظر میرسد از اوایل دوران قاجار بسیار رایج شده است. آبلهکوبی در زمان فتحعلیشاه، دومین حکمران قاجار مورد توجه قرار گرفت. دکتر جان کرمیک، پزشک انگلیسی مخصوص عباسمیرزا، فرزندان وی را آبلهکوبی کرد و رسالهای نیز در باب بیماری آبله نوشت؛ رسالهای که محمدبنعبدالصبور خوئیتبریزی کمی بعد با نام «در تعلیم عمل آبلهزدن» به فارسی برگرداند. همین رساله بود که بعدها در دوران امیرکبیر بازنشر شد.
محمدعلی میرزا دولتشاه، والی کرمانشاه نیز شخصی به نام آوانس مرادیان را مامور تلقیح آبله به مردم کرمانشاه کرد. وی ابتدا خاندان شاهی، سپس مردم را در شهرهایی چون همدان، تهران، کاشان، اصفهان و جلفا مایهکوبی کرد.
حکم دولت باید اجرا شود!
آنگونه که منابع تاریخی روایت میکنند، نظم و حسابى در رعايت اصول بهداشت عمومى و نظافت و پاكيزگى شهر، تا پیش از استقرار صدارت اميرکبیر، در شهرهاى ايران وجود نداشت. امير براى نخستين بار بر آن شد از بيماريهاى همه گير همچون آبله پیشگیری جدی به عمل آورد.
مطلبی در روزنامه وقایعاتفاقیه در همان زمان در این راستا منتشر شد، «در ممالک محروسه ناخوشی آبله عمومی است که اطفال را عارض میشود که اکثری را هلاک میکند یا کور و معیوب میشود، اشخاصی را که در کودکی این آبله را درنیاوردهاند در بزرگی بیرون میآورند و به هلاکت میرسند بهخصوص اهل دارالمرز[...] اطبا چاره این ناخوشی را به اینطور یافتهاند که در طفولیت از گاو آبله برمیدارند و به طفل میکوبند و آن طفل چند دانه آبله بیرون میآورد و بیزحمت خوب میشود» آبلهکوبی بر این اساس بهعنوان قانونی همگانی و اجباری برای کودکان اعلام شد.
حکومت ابتدا با چاپ رساله «در تعلیم عمل آبلهزدن»، سپس با چاپ مقالاتی در باب اهمیت آبلهکوبی و سودمندیهای آن کوشید مردم را به رویآوری بدان تشویق کند و نیز با آگاهی از سودمندیهای آن، خود برای این کار اقدام کنند. نفوذ سخن دستههایی چون دعانویسها و نادانی مردم اما بیش از آن بود که در آغاز، این کار را با میل و رغبت انجام دهند؛ بهویژه آنکه چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند واکسنزدن موجب میشود جن به خون انسان راه بیابد. امیرکبیر از اینرو ناچار شد ضمانتی اجرایی برای این قانون بگذارد؛ اینکه هرکس از اولیای اطفال در این امر کوتاهی کند باید ٥ تومان به دولت جریمه بپردازد.
روزنامه وقایعاتفاقیه دراینباره نوشت، «چونکه منظور امنای دولتعلیه در تعیین نمودن اطبا و غیره بهجهت آبلهکوبی در کل شهرهای ایران این بود که ناخوشی آبله در این ولایت کم کرده و بلکه از تفضلات الهی این بلیه در این دولتعلیه به سبب مواظبت صاحبان اطفال و اطبای آبلهکوب، بهطور آسان و بالمره رفع شود و قرار گذاشتهاند که اگر کسی بچه خود را آبله نکوبد، مورد مواخذه دیوانیان بشود». واکنشها جالب و گاه شگفتآور بود؛ کسانی که پول کافی داشتند، ٥ تومان را میپرداختند و از آبلهکوبی سرباز میزدند. شماری دیگر هنگام مراجعه ماموران در آبانبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند. اعتضادالسلطنه روایت میکند در سفری که امیرکبیر به اصفهان داشت مشاهده شد «در محله دروازهنو بچهای از آبله مرد و ٥ تومان از پدر او جریمه گرفتهاند».
چون پدر کودک تنگدست بود امیر خود ٥ تومان را پرداخت تا حکم دولت اجرا شده باشد. این پولها در صندوق مخصوص خرج مریضان نگهداری میشد تا برای دیگر امور اجرایی استفاده شود. به نوشته ویلم فلور، امیرکبیر حتی به دلاکان و سلمانیها هم تلقیح آبله را یاد داد و امکان این کار را در دلاکخانهها فراهم آورد تا مردم را به این امر جلب کند.
فرستادن آبلهکوبانی تعلیمدیده به ولایات گوناگون، به گسترش و پذیرش این مسأله در میان مردم کمک کرد.
ازجمله این اشخاص میتوان به میرزا ابوالقاسم آبلهکوب در گیلان و نیز کربلایی نورمحمد آبلهکوب اشاره کرد که در مازندران سیصد، چهارصد طفل را آبله کوبید.١٠ مرتضی راوندی، در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» به نقل از میرزا ابوالقاسم آبلهکوب در گیلان مینویسد «در اوایل، اهل آنجا احتراز از این معنی داشتند. بعد از آنکه به وضوح پیوست که این آبلهکوبی بسیار مفید است تمامی اهالی شهر در کمال رغبت و میل، اطفال خود را میآوردند و آبله میکوبیدند».
در روزنامه خاطرات عینالسلطنه از فردی به نام مشهدی محمدعلى كوچنانى آبلهكوب منحصربهفرد الموت نام برده میشود که حرفهاش را بسیار خوب میدانسته و در این زمینه مشهور بوده است؛ عینالسلطنه همواره برای آبلهکوبی او را خبر میکرده است. در فارس نیز میرزا علینقی نامی عمل آبلهکوبی را با مهارت بسیار انجام میداده و در کتاب فارسنامه ناصری از وی نام برده شده است.
سىسال پس از اقدامات اميركبير، درسال ١٢٩٧ قمری برابر با ١٢٨٥ خورشیدی بنا به روایت تاریخ منتظم ناصرى، به موجب دستخط همايونی خطاب به نواب اعتضادالسلطنه وزير علوم، درباب آبلهكوبى اطفال به تمام ممالك محروسه تاكيد اكيد شد. در تاریخ منتظم ناصری اینگونه آمده است «شياع آبلهكوبى كه براى حفظ نفوس محترمه و سلامت اطفال مملكت حكم وجوب دارد و بايد اين كار در تحت يك مراقبت و اهتمام مخصوص و دقيق باشد، چون اداره حفظ و صحت به عهده شماست بايد به هر نقطه ايران مأمورين شما مواظب اجراى اين كار بوده حكم شما در انتشار و رواج و شياع آبلهكوبى در اعلا درجه قوت نافذ و جارى باشد و به هر وسيله اطفال رعاياى ايران مجبور به كوبيدن آبله و اولياى آنها مقروض به اين امر باشند».
این فرمان نشان میدهد در آن دوره هنوز هم بسیاری از اهالی ایران را باید به تلقیح آبله مجبور میکردند زیرا همچنان ایستادگیهایی در این زمینه صورت میگرفته است. پادشاه قاجار در ادامه فرمان خود تأکید میکند «بهموجب همين دستخط مقرر مىداريم كه احكام شما در اين خصوص در همه جاى ايران واجبالاطاعه و تالى احكام خاصه ملوكانه است و صاحبان ادارات بايد اظهارات شما را متعلق به اين امر فورىالاجرا دانسته از كمال تقويت و ترويج قصور ننمايند»
مخالفت با تلقیح آبله و ایستادگی مردم در برابر آن، دلایلی گوناگون داشت. جهل مردم نسبت به گسترش دانش پزشکی در جهان آن روزگار و بیاعتمادی به پزشکان فرنگی بدینسبب که آنان بخشی از کار را انجام میدادند، از دلایل مهم بود. همچنین از دیگر دلایل استقبالنکردن از دارویی که میتوانست کودکان را به والدین آنها بازگرداند و از مرگ رها سازد، کراهت انتقال مایهای از بدن حیوان به انسان بود. برای مثال در کتاب حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه، حکیم ایرانی به مخالفت با آبلهکوبی توسط طبیب فرنگی پرداخته، به او میگوید «با غدهای که از جگر گاو میگیرند آبله میکوبد، حاجی میدانی آبلهکوبی یعنی پیوند، هیچ آدم با گاو پیوند میشوند؟!» شاید به همین دلیل است که ایرانیان بیشتر تلقیح انسانی آن را میپسندیدند.
آبلهکوبی در آن روزگار روشهایی متفاوت داشت که خوئیتبریزی در رساله «در تعلیم عمل آبله» به آن اشاره کرده است؛ یکی، روشی که با کوبیدن مایهای از بدن گاو به انسان انجام میشود، پس از آن دملهایی کوچک بر بدن شخص ظهور مییابد، کمی بعد بهبود یافته و تا پایان عمر بدان مبتلا نمیشود اما روش دیگر آن است که «اگر مایه آبله را از گاو برداشته به بدن طفلی بزنند سپس از آن طفل بردارند و در بدن شخص دیگر بزنند باز از آبله درآوردن او مانع میشود».١٥ این همان روش تلقیح انسانی بوده که ایرانیان بیشتر مورد توجه داشتند.
رویارویی با بیماری آبله در سالهای بعد نیز همچنان ادامه یافت. پستهای آبلهکوبی به همین منظور برای آبلهکوبی دانشآموزان نیز ایجاد شد. دایره واکسیناسیون از سوی دولت، به همین اقدامات محدود بود تا اینکه با شکلگیری دوباره حفظالصحه دولتی ایران پس از کنفرانس پاریس، بر تنظیم نظامنامهای مبنیبر انجام آبلهکوبی عمومی قرار شد که آن هم به دلیل کمبود امکانات، به فعالیت چند آبلهکوب و مامور بهداشت محدود شود و عملا کاری از پیش نرفت, چهارسال پس از پیروزی جنبش مشروطیت ایران، درسال ١٣٢٩ قمری برابر با ١٢٨٩ خورشیدی، در پی تصویب مجلس شورای ملی، به مجلس حفظالصحه دستور داده شد در نقاط مختلف ازجمله مدرسه دارالفنون، مریضخانه دولتی و اداره بلدیه، مکانهایی برای معالجه و آبلهکوبی رایگان دایر کند.
به همین منظور، از همه مردم تهران خواسته شد برای آبلهکوبی و معالجه آن در روزهای معین به آن مکانها مراجعه کنند. انستیتو تهران، در پی این اقدام بنابر تقاضای مجلس حفظالصحه، درسال ١٣٠٠ خورشیدی مسئولیت تولید واکسن را برعهده گرفت. از آن پس بود که ٢٠٢ واکسنکننده رسمی کمکم در ایران فعالیت کردند.
واکسن آبله از آن زمان درون کشور تولید میشد. تولید واکسن اما هنوز کشور را در برابر بیماری واکسینه نکرده بود چنانکه درسال ١٣٠٤ خورشیدی، گزارشی درباره شیوع آبله، به وزارت داخله ارسال شد که نشاندهنده بروز تلفاتی سنگین در مناطق آلوده بود. در روزشمار تاریخ ایران نیز میتوان نمونههایی زیاد از ابلاغیههای مربوط به شیوع آبله در مناطقی چون گیلان، گلپایگان، شیراز، مازندران و صحنه مشاهده کرد.
هیات وزرا در جلسه ششم مهر ١٣١١ خورشیدی به پیشنهاد وزارت داخله، درقالب یک نظامنامه، آبلهکوبی مجانی را با اشاره به موارد حقوقی و قانونی همچون وظایف افراد، آبلهکوبها، مدیران مدرسهها و ادارات دولتی، تصویب کرد.
در خرداد ١٣٢٠ خورشیدی طرح جلوگیری از بیماریهای آمیزشی و بیماریهای واگیردار با ابلاغ اجباری بودن آبلهکوبی در ٢ ماهگی، ٧ سالگی، ١٣سالگی و ٢١سالگی تصویب شد و مقرر شد والدین متخلف به ٣ تا ٧ روز حبس همراه با جزای نقدی محکوم شوند.
پزشکان، طبق مواد همین طرح، هنگام شیوع آبله موظف بودند به رایگان آبلهکوبی کنند و این کار حتما باید با مایه آبله گاوی صورت میگرفت، نه مایه انسانی؛ در غیر آن صورت متخلفان به حبس و پرداخت جزای نقدی محکوم میشدند, سرانجام درسال ١٣٤٥ خورشیدی، نوزدهمین کنگره سازمان بهداشت جهانی، فراخوان محو آبله از کره زمین را اعلام کرد.
اجرای آبلهکوبی در ایران از همان آغاز با مخالفتها و منازعاتی بسیار انجام میگرفت و با وجود همه فشارها و اجبارهای حکومتی، نظارت بر انجام آن و تعیین جریمههایی برای متخلفان، باز هم بسیاری از کوبیدن آبله شانه خالی میکردند. این بیماری حتی تا روزگار معاصر نیز تلفات داشت و بسیاری از مردم تا اوایل سده چهاردهم خورشیدی در برخی مناطق به تلقیح تن نمیدادند.