حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ چه سنی برای ورود به عرصهی کارگردانی مناسبترین سن و دوره است؟ هر فردی چه پیشینه و پیشزمینههای مهارتی و اندیشهای را برای این ورود لازم دارد و به عبارتی، مقدمات بایستهی کارگردان شدن، غیر از الفبای فنی آن چیست؟
آیا فعالیت در لاینهای دیگر سینمایی مثل هنرپیشه بودن و... پیش زمینهی مناسبی برای کارگردانی هستند یا اینکه برعکس، این فعالیتها ممکن است ذهن فرد را از حالت بکر و دست نخورده در بیاورند و از مسیر کارگردان شدن خارج کنند؟
میتوانید جهت رسیدن به یک پاسخ پیشنهادی در راستای چنین پرسشهایی، با این نوشته همراه شوید.
دو قطب فیلمسازی میانسال؛ ستارههای کمفروغ و جرقههای خورشید فام
جشنواره امسال فیلم فجر دو پدیده داشت؛ «چهارشنبه 19 اردیبهشت ماه» و «در دنیای تو ساعت چند است؟»این فیلمها هر دو کار اول فیلمسازانی نسبتاً میانسال بودند. وحید جلیلوند پس از سالها کار تئاتری و فعالیت در عرصههای بازیگری و اجرای تلویزیونی، تازه آمد و روی صندلی کارگردانی نشست، اما همه را از کیفیت بالای کارش غافلگیر کرد و صفی یزدانیان هم که تا پیش از این او را به عنوان یک محقق و منتقد زبدهی سینما میشناختیم، در دههی ششم عمر، یک فیلم عاشقانهی دوستداشتنی ساخت.
از ربط دادن سن و سال این دو نفر با کیفیت غافلگیرکنندهی کارهایشان میشود انواع نتیجهگیریها را کرد و از هزار تحلیل جورواجور سر در آورد ، اما تعجب نکنید اگر این مقدمه، سر از موضوع بازیگرانی در بیاورد که در همین سن و سالها هوس کارگردانی میکنند.
کسانی مثل جلیلوند و یزدانیان سالها منتظر نشستن روی صندلی کارگردانی بودهاند و درخشش آنها در اولین موقعیتی که بدستشان آمد، نشان میدهد مدت زمانی که توسط آنها قبل از ساختن فیلم، برای اندیشیدن دربارهی سینماها و رسیدن به پختگی نظری صرف شده، در مقام اجرا هم بیتأثیر نبوده و همچنان که میبینیم نتیجهاش شده دو پدیدهی قابل احترام.
قطعاً حال و احوال جلیلوند و یزدانیان قبل از اینکه روی صندلی کارگردانی بنشینند، خیلی با حال و هوای ستارههای هم سن و سالشان فرق میکرده و نگاه این دو نفر به مقوله سینما هم با آن هنرپیشههای مشهور زاویهای کاملاًً متفاوت داشته است.
ستارهها تفننی فیلم میسازند و امثال آن دو نفر که دیر اما پیروز و پخته آمدند، عاشقانه. سرانجامِ فیلم ساختن تفننی هم تبديل میشود به جمع شدن یک بستهبندی تصویری از تمام دلخواستههای آقا یا خانم بازیگر که هیچ جوره توی کت سینما نمیرفتند، اما به لطف ستاره بودن این افراد و از سر تفنن آنها تبدیل شدهاند به فیلم.
در سالهای اخیر نیکی کريمی، شهاب حسینی و محسن تنابنده، نمونههایی مشخص از ستارگان ورود کرده به وادی فیلمسازیاند، اما آثار هیچکدامشان – لااقل تا به حال- قابل قبول از آب در نیامده. البته از عاقبت کار تفننی و کاری که جزو حاشیههای زندگی حرفهای یک شخص باشد، انتظاری بیش از این هم نمیشود داشت...
افشین هاشمی؛ در برزخی میان هنرپیشگی و کارگردانی
حالا اما افشین هاشمی که او هم بازیگر است قصد دارد برای بار سوم پشت دوربین برود. فیلم اول هاشمی «خسته نباشید» بود که همراه با محسن قرائی به طور مشترک کارگردانی شد. بیشتر مخاطبان، آن فیلم را با نام محسن قرائی میشناسند نه افشین هاشمی و تفاوت «خسته نباشید» با دومین فیلم هاشمی هم نشان داد که این هالهی ذهنی مخاطبان چندان بیراه نبوده.
«صدای آهسته» که یک فیلم ایرانی- آمریکایی بود، دومین اثر هاشمی در مقام کارگردان به حساب میآمد اما با دیدن آن نمیشد چشمانداز درخشانی را برای این هنرپیشه و بازیگردان موفق ایرانی تصور کرد. حالا افشین هاشمی قصد دارد فیلم سومش را با نام «آرام خواهیم گرفت» و با تهیهکنندگی مهدی رحمانی جلوی دوربین ببرد.
هاشمی قبلاًً در «برف» برای مهدی رحمانی بازی کرده بود و این دومین همکاری سینمایی آنهاست. شاید حضور رحمانی در این پروژه که ملودرامی شهری با حال و هوای فانتزی است، برای افشین هاشمی یک جورهایی حکم دوپینگ در کارگردانی را داشته باشد، اما لااقل خوبی قضیه در اینجاست که بر خلاف فیلم « صدای آهسته» اینبار خود هاشمی تهیهکنندهی اثر نیست و شاید به همین دلیل، کار کمتر جنبه تفننی پیدا کند.
البته افشین هاشمی با وجود استعدادهای درخشانش در بازیگری، هنوز به یک ستارهی پولساز سینما تبديل نشده و شاید همین چیزها او را در دوراهی تبدیل شدن به چهرهای خیلی محبوب در بازیگری و یا پیوستن رسمی به جرگهی کارگردانان قرار بدهد.
حالا باید دید آیا او مثل محسن تنابنده، دامنهی هواداران بازیگریاش را افزایش میدهد یا اینکه شبیه مجید مجیدی عمل خواهد کرد و کاملاًً فیلمساز خواهد شد. محسن تنابنده هم روزگاری یک هنرپیشهی جا افتاده در سینمای هنری بود و حتی چند سیمرغ بلورین از جشنوارهی فیلم فجر در کمد افتخاراتش جای داشتند، اما از مردم عادی کمتر کسی بود كه او را بشناسد.
تنابنده بعدها فیلمی مثل «سن پترزبورگ» را در كنار پیمان قاسمخانی بازی کرد و بعدتر در مجموعه سریالهای «پایتخت» به اوج شهرت عمومی رسید. افشین هاشمی هم این قابلیت را دارد که مثل تنابنده به شهرتی عمومی و فراگیر دست پیدا کند، ضمن اینکه او همین الان از تنابندهای که قبل از سریال «پایتخت» فعالیت میکرد، شناخته شدهتر است. اما او میتواند راه مجید مجیدی را هم برود که در دهههای پیش از اوج شهرت کارگردانیاش، بازیگری میانپایه بود.
هاشمی اگر مثل آن همکاران بازیگرش که الان ستاره هستند، عرصهی فیلمسازی را جایگاه اطفاء دلخواستهها فرض نکند و پردهی نقرهای را با صفحهی دلنوشتههای شخصی اشتباه نگیرد، خواهد توانست مثل جلیلوند و یزدانیان، تبدیل شود به خالق شاهکارها و پدیدههای شگرف آینده، اما او این توانایی را هم دارد که با افزایش دادن دامنهی مخاطبان عامش، چند وقت بعد تبدیل به یکی از تضمین کنندههای فروش آثار در گیشه سینمای ایران بشود.
به نظر میرسد اینکه افشین هاشمی تا امروز نه به حقانیت جایگاهش در بازیگری رسیده و نه در کارگردانی درخششهای لازم را داشته است، به دلیل همین باشد که او هنوز تکلیفش با خودش روشن نیست. بیماری بلاتکلیفی خیلی از استعدادمندان قابل هنری را در برزخ میانمایگی تلف میکند. هاشمی مثل هر هنرمند دیگری اگر تکلیفش را با خودش روشن کند، خواهد توانست که حتی در هر دو عرصهی بازیگری و کارگردانی موفق باشد.
یادداشت از میلاد جلیلزاده
انتهای پیام/