شادی برنامه دیشب به اهالی آسایشگاه توانبخشی فیاض بخش مشهد تقدیم شد، جایی که میزبان معلولان جسمی و حرکتی است، افرادی که تعدادی از آنها در این قسمت «خندوانه» حاضر شدند.
جوان در ابتدای برنامه بعد از اعلام سؤال پیامکی آمار افرادی که در کمپین قطرهقطره ثبتنام کردهاند را از حاضران پرسید بعد دوباره تأکید کرد که این تعداد کم است و بیایید بیشتر به این کمپین برای نجات از کمآبی بپیوندید.
سپس او سعید را که دچار معلولیت شدید جسمی بود، همراه با ویلچرش به روی سکوی برنامه آورد تا آهنگی را که قصد داشت بخواند را اجرا کند، سعید نیز که از این اتفاق بسیار خوشحال شده بود آهنگ نامه مرتضی پاشایی را تا پایان خواند.
من دختر فراری نیستم!
بعد از پخش قسمتی کوتاه در خصوص انجمن اوتیسم، بهنوش بختیاری بهعنوان کمدین برنامه، بعد از مدتها غیبت به روی صحنه آمد و چند خاطره از خودش، مشکلی که با رانندگی دارد و مهران مدیری تعریف کرد.
وی در ابتدا که داشت خاطره برگشتن از مهمانی که با پدرش رفته بود را میگفت، در بین حرفهایش به صحبتهایی که مدتها پیش در رسانه درباره پدرش گفته بود و بحثهایی که در مقطعی از زمان با او داشت اشاره کرد و گفت: من پدرم را خیلی دوست دارم و فارغ از همه بحثها و حرفهایی که درگذشته مطرحشده بود، مدتها است که رابطه بسیار عاطفی و عمیقی باهم داریم؛ و من اینجا از طریق این دوربین میخواهم در خصوص شایعاتی که بعدازآن اتفاق ایجادشده بود، مانند فرار من از خانه و صحبتهایی ازایندست اعلام کنم که هیچوقت این اتفاق نیفتاده است، آخه دختر فراری یعنی چه واقعأ!؟
ناصر ممدوح از ضعفهایش میگوید
بعد از خاطره گویی های بهنوش و خداحافظی او، جوان راجع به مهمان برنامه، بعد از مقدمهای اینگونه عنوان کرد: برخی از صداها هستند که هیچوقت از ذهنمان پاک نمیشوند و فکر کن آن صدا برای کسی باشد که روی خیلی از تصاویر و شخصیتهای دیگر شنیده باشیم، مثل پژمان، درراه شب... .
جوان سپس از ناصر ممدوح که یکی از ماندگاران صدای ایران است دعوت کرد و در بخشی از گفتگو این صداپیشه بیان کرد: من دو ضعف دارم یکی خیلی خجالتی هستم و دیگری این است که سریع اشکم درمیآید!
وی در پاسخ به اینکه چه طور میشود به این عرصه وارد شد اظهار داشت: در مورد آموزشگاهها اصلاً صحبت نمیکنم و فقط هر 3،4 سال یکبار از طریق انجمن گویندگان از داوطلبانی که فرم پرکردهاند توسط سازمان صداوسیما تستی گرفته میشود و این تنها راه ورود معتبر به این حرفه است که البته باید بگویم دوبله عشق و علاقه میخواهد چون پولی در آن نیست.
همیشه به خدا توکل کردهام
همچنین ممدوح حاضر شد که برای شاد کردن مردم بهصورت رایگان دو روز را صرف آموزش و صحبت در خصوص دوبله برای علاقهمندان کند.
وی در بخش دیگر صحبتها راجع به اینکه تابهحال ناامید شده یا نه تصریح کرد: خیر، شاید این جمله کلیشهای باشد ولی من همیشه با توکل به خدا حرکت کردهام عاقبت هر کاری را که میخواهم انجام دهم را به او واگذار میکنم، در خیلی از موارد پیشآمده که باوجود وقت و زمانی که برای رسیدن به استودیو صرف میکنم کاری را که مال من نبوده است را انجام ندادم و به آنکس که باید سپردهام، و آنوقت است که دلم راضی میشود؛ این نیز از لطف خداست که این توان را به من داده.
ممدوح طی صحبتهایش به همسرش که مدتی است دچار بیماری شده و مغزش را جراحی کرده اشاره کرد و خطاب به او با بغض و چشمان اشک ناک گفت: همسرم که واقعاً عزیز من است در این سالها خیلی زحمت کشید و این مسئله خیلی من را آزرده کرده است، به همین خاطر برایش از صمیم قلبم آرزوی سلامتی و بهبودی میکنم.
«مثل یک بیگانه» مسیر زندگیاش را تغییر داد
این هنرمند در ادامه از اولویت سینما و دوبله در ابتدای کارش گفت و اینکه از 13 سالگی عاشق سینما شده بود و به دنبال راهی برای ورود به آن بود، دست به نوشتن فیلمنامه برد، فیلمنامهای که نگارشش از 17 تا 19 سالگیاش طول کشید. دو عنوان آن «مثل یک بیگانه» بود، نوشتهای که خودش بهجایی نرسید ولی بهانهای شد برای تغییر مسیر زندگیاش و آشنایی با دوبله؛ همچنین وی معتقد است که دوبله شکل دیگری از سینما است که البته قشنگ تراز آن است.
در پایان بعد از تعریف خاطره ممدوح از سریال «اغما»، جوان از همهٔ کسانی که بنیاد فیاض پور را سرپا نگهداشتهاند تشکر کرد و برای همهٔ آرزوی خوشحالی و سلامتی نمود.
گزارش از فاطمه شهدوست
انتهای پیام/