به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران به نقل از برترینها ،در آیین مسیحیت و یهودیت واژه موعودگرایی در میان مسیحیان ابتدایی باور به معنای انتظار فردی که توسط خدا فرستاده شود (مسیحا) تا صلح و عدالت را در زمین برقرار کند است.
جنبش های موعودگرایی در مسیحیت و یهودیت
در
آیین مسیحیت و یهودیت واژه موعودگرایی در میان مسیحیان ابتدایی باور به
معنای انتظار فردی که توسط خدا فرستاده شود (مسیحا) تا صلح و عدالت را در
زمین برقرار کند است و دوران مدرن نیز به معنای جنبش های اجتماعی
موعودگرایانه از طریق فعالت های انقلابی و اصلاح طلبانه است که در مواجهه
با تلاطمات اجتماعی، استعمار، یا برخورد با فرهنگ ها و مذاهب خارجی بروز می
کند. اهم جنبش های موعودگرایی در آیین مسیحیت عبارتند از:
جنبش های اروپایی
جنبش
های تانشلم و اودس که بر ضد روحانیت مسیحی در قرون 11 و 12 شکل گرفتند.
تابوری ها در 1430 (عصر رنسانس) در بوهمیا برآمدند و در سال 1525 مملکت
آناباپتیست ها در مونتسر شکل گرفت. در سال ها 1534 تا 1535 تحت رهبری یان
ماتیس رویدادی تازه با انگاره های موعودگرایی به وجود آمد و در عصر مدرن
نیز انتظارات موعودگرایانه در جنبش زهدگرایی در آلمان قرون 17 و 18 و قوی
تر از آن در جنبش های فرقه ای مختلف در قرن نوزدهم- از جمله مورمون ها در
دهه 1830 و شاهدان یهوه در پایان قرن نوزدهم- دوباره ظهور کرد.
جنبش های خارج از اروپا
یکی
از مهم ترین جنبش های موعودگرایانه بیرون اروپا در اواسط قرن نوزدهم توسط
آنتونیو ماسیل در کرانه های شمال شرقی برزیل آغاز شد. فرقه های کارگو در
ملاتزی و جنبش اس کیمبانگوی کنگویی (در آفریقا) از دیگر جنبش های
موعودگرایانه خارج از اروپاست. کیمبانگو در سال 1921 به عنوان فرستاده خدا
ظهور کرد.
اما آخرالزمان، اصطلاحی رایج در فرهنگ ادیان بزرگ است،
اما در ادیان ابراهیمی از اهمیت و برجستگی ویژه تری برخوردار است. عقاید
مربوط به آخرالزمان، بخشی از مجموعه عقایدی است که به پایان این جهان و
پیدایش جهان دیگر می پردازد و ادیان بزرگ درباره آن پیشگویی هایی کرده اند.
در این مقاله که تلخیصی از مدخل آخرالزمان دایره المعارف بزرگ اسلامی به
قلم استاد فتح الله مجتبایی است، به بررسی آخرالزمانی در آیین های یهود و
مسیحیت به صورتی بسیار اجمالی پرداخته می شود. لازم به ذکر است برای مشاهده
کامل این مدخل می توانید به جلد اول دائره المعارف بزرگ اسلامی رجوع کنید.
عقاید آخرالزمانی در آیین یهود
تصور
آخرالزمان، به معنای پایان دوران جهان، در بین قوم یهود از سده های دوم و
سوم قبل از میلاد پیدا شده است. پیش از این زمان، بنی اسرائیل که خود را
قوم برگزیده خداوند می دانستند، در انتظار دورانی بودند که وعده الهی تحقق
یابد و خداوند آن ها را در سرزمین موعود مستقر و دشمنانشان را نابود کند و
عدل و احسان خود را بر سراسر جهان بگستراند. در دوره های بعد از حکومت
داوود و سلیمان - که این قوم از لحاظ اجتماعی دچار پریشانی و تفرقه و از
لحاظ دینی و اخلاقی گرفتار فساد و انحطاط شد.
غایت این آرزو و
انتظار، بازگشت قدرت، وحدت و خلوص دوران گذشته بود و انتظار زمانی می رفت
که خداوند بار دیگر پیشوایی هم چون موسی، یوشع، داوود و سلیمان (علیهم
السلام) درمیان ایشان ظاهر سازد تا بدکاران و مفسدان را کیفر دهد و این قوم
را از تیره بختی و خواری نجات بخشد. این عصر در منابع یهود، با عنوان
دوران قبل از اسارت یاد شده است.
عاموس نبی، یکی از 12 پیامبر کوچک
در عهد عتیق (سده هشت قبل از میلاد) از رسیدن این زمان سخن گفته و از آن به
نام «روز خداوند» (یوم یهوه) یاد کرده است؛ اما آن را روز انتقام الهی
معرفی کرده و می گوید روزی است که خداوند بنی اسرائیل را به جرم تبهکاری ها
و گناهانی که مرتکب شده اند کیفر خواهدداد.
دوران بعد از اسارت،
نبوکد نصر، پادشاه بابل (605-562 قبل از میلاد) چند بار بر اورشلیم حمله ور
شد، شهر را غارت و معبد را که از زمان سلیمان (علیه السلام) مرکز حیات
دینی و اجتماعی بنی اسرائیل بود، ویران کرد و اکثریت آن قوم را اسیر کرده و
به بابل برد. این دوران تا 539 قبل از میلاد که کورش هخامنشی بابل را فتح
کرد ادامه داشت. در این سال کورش بنی اسرائیل را به اورشلیم بازگرداند و
فرمان داد تا خرابی های شهر را مرمت و معبد را تجدیدبنا کنند. در دوران
هخامنشیان و تحت حمایت آنان، اورشلیم دوباره آباد شد.
در دورانی که
زروبابل از جانب کورش مامور بازگرداندن قوم یهود به اورشلیم و تعمیر شهر
شده بود، زکریا (علیه السلام) او را همان فرمانروای موعود از نسل داوود می
دانست و اشعیاء دوم، کورش را مسیح یا فرمانروایی می شمرد که از جانب خدا
تعیین شده است تا قوم را از اسارت نجات دهد و مقدمات حکومت الهی را فراهم
سازد. در کتاب ملاکی که ظاهرا در سده پنج قبل از میلاد نوشته شده، موضوع
آخرالزمان به معنای فرجام شناسی آن، شکل روشن تری به خود گرفته است. پیش
ازاینکه «روز عظیم و مهیب خداوند» فرا رسد، ایلیا (الیاس) نبی که به آسمان
صعود کرده و در آنجا زنده است، ظهور خواهدکرد.
خداوند در معبد خود
فرو خواهدآمد، داوری بزرگ برپا خواهدشد و همه کافران و گنهکاران به پاداش
اعمال خود خواهند رسید. در کتاب زکریای دوم که شش باب آخر کتاب است، از
آمدن منجی موعود یا پادشاه عادلی که سوار بر درازگوشی، پیروزمندانه به
اورشلیم وارد خواهدشد و سلطنت او از دریا تا دریا و تا اقصای زمین
خواهدبود، مژده داده شده است و هنگامی که روز خداوند بیاید، تغییرات بزرگ
کیهانی روی خواهدداد. در دوره های بعد از زمان اسارت (دوران پراکندگی)، این
مفهوم معنایی وسیع تر به خود گرفته و به یک تحول بزرگ آخرالزمانی به معنای
فرجام شناسی آن، مبدل شده است.
عقاید آخرالزمانی در مسیحیت
نظریاتی
که درباره آخرالزمان در بخش های مختلف کتاب عهده جدید آمده است، یکسان و
یکنواخت نیست و به دشواری می توان تصویری روشن و هماهنگ از آن ها در این
باب به دست آورد. علت این امر آن است که هر چهار انجیل و بخش های دیگر کتاب
عهد جدید، نقل اقوال و گزارش هایی درباره اقوال و اعمال عیسی (علیه
السلام) است. که از قول شاگردان و نزدیکان او روایت شده و طبعا تصورات و
دریافت ها و سوابق ذهنی ناقلان و نیز زمینه های فکری و فرهنگی شنوندگان در
محیط های متفاوت، در اشکال و معنای روایات موثر بوده است.
در یکی دو
قرن پیش از میلاد مسیح و در طول قرن اول، انتظار ظهور منجی یا مسیحایی از
نسل داوود (علیه السلام)، در میان قوم یهود شدت تمام گرفته بود وبه اشکال و
صور گوناگون جلوه گر می شد. در نظر نخستین پیروان عیسی و مسیحیان اولیه،
عیسی انسانی بود برگزیده خدا، مسیحای موعود و منتظر که گناهان همه گنهکاران
را بر خود کرفت، آزار دید، مصلوب شد، روز سوم از گور برخاست و به آسمان
صعود کرد. و به زودی رحمت خواهدکرد. اوست که باید جهان را از ظلم و فساد
پاک کند، بندگان خدا را از غلبه نیروهای شیطانی رهایی بخشد و راه رتسگاری
نهایی را بگشاید.
با اینکه نویسندگان انجیل ها و نامه ها و سایر بخش
های کتاب عهد جدید، همگی عیسی را همان مسیحای موعود آخرالزمان می دانستند،
ظاهرا در هیچ یک از سخنانی که از او نقل کرده اند، وی خود را صریحا
«مسیحا» نگفته و هیچ یک زا القاب و عناوین خاص آن «آن که می آید»، «پسر
انسان»، «پسر خدا»، «انسان» را مستقیما بر خود اطلاق نکرده است و به نوعی
بدان ها اشاره می کند که گویی مقصود، کس دیگری جز خود اوست.
او
همیشه از این عناوین به صورت سوم شخص (غایب) سخن می گوید، ولی در عین حال و
در اغلب موارد، فحوای کلام و مضمون عباراتش به روشنی حاکی از آن است که
مرجع این گونه اشارت، شخص اوست. علاوه بر این، پاره ای از سخنانی که در
انجیل ها از عیسی (علیه السلام) نقل شده است، نشان می دهد که وی خود را
آغازگر تحولی بزرگ و آورنده عصری جدید و منجی آخرالزمان می شناخته است.انتهای پیام/