به گزارش
خبرنگار سایر حوزهها گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران،
افشین نوروزی، مرد شماره دو تنیس روی میز ایران، چهره شناخته شدهای در
تنیس روی میز است و چند وقتی است دوباره به روزهای اوج خود بازگشته و پای
ثابت تیم ملی است، نوروزی حدود سه سال پیش در دوره محمد زارع پور به خاطر
یک مصاحبه، یکسال به ناحق محروم و کنار گذاشته شد اما توانست دوباره خود را
پیدا و به پینگ پنگ ایران ثابت کند.
گفتگوی خودمانی با این ملیپوش را در زیر میخوانیم:
سین: متولد چه سالی هستید؟
من دوم اردیبهشت سال 1364 به دنیا آمدم.
سین: محل تولدتان کجا بود؟
جیم: من اهواز به دنیا آمدم و تا دوره تحصیلی پیش دانشگاهی هم در این شهر بودم اما بعد از آن به تهران نقل مکان کردم و ماندگار شدم.
سین: پینگ پنگ را از چه سنی شروع کردید؟
جیم: از 6 سالگی وارد باشگاه نفت اهواز شدم، 9 سالگی هم موفق به کسب عنوان قهرمانی در رده سنی نونهالان کشور شدم.
سین: در خانواده شما کسی بود که در این رشته فعالیت داشته باشد؟
جیم:
بله، علی نوروزی برادر بزرگترم که هشت سال همراه وی به سالن میرفتم تا
اینکه در سن 6 سالگی خودم به صورت حرفهای این رشته را دنبال کردم.
سین: چند برادر و خواهر هستید؟
جیم: ما 4 برادر و دو خواهر هستیم که من پنجمین فرزند خانوادهام، به جز یک خواهر و یک برادرم بقیه متاهل هستیم.
سین: از دوران بچگی بگویید؟ سرگرمیهای شما چه چیزهایی بود؟
جیم:
در این دوره، سرگرمیهایم ورزشی بود، بیشتر وقتم را در سالن پینگ پنگ
میگذراندم،دوچرخه سواری، هفت سنگ و گل کوچک هم از سرگرمیهای آن زمان من
بود.
سین: اهواز، امکانات خوبی برای بازی پینگ پنگ داشت؟
جیم: باشگاه نفت، سالن مجهزی داشت. پدرم کارمند شرکت نفت بود و ما از آن امکانات استفاده میکردیم.
سین: اولین مربیهای شما چه کسانی بودند؟
جیم:
اولین مربی من برادرم بودم و بعد از وی حسین چارلنگ، حسین سلیمانی، محمد
سیاوشی و مهرداد بابادیوند که زحمات زیادی برایم کشیدند.
سین: چه شد که به تهران آمدید؟
جیم:
من از 12 سالگی به عضویت تیم ملی تنیس روی میز ایران درآمدم، اردوهای تیم
ملی و مسابقات زیاد بود ضمن اینکه به دوران خدمت سربازی رسیدم و با وجود
اینکه سرباز قهرمان بودم باید دوره آموزشی را میگذراندم، به همین دلیل و
برای اینکه همه کارهایم در تهران بود به این شهر آمدم.
سین: تنها به تهران آمدید یا با خانواده؟
جیم:تنها، آپارتمانی خریدم و ساکن شدم تا اینکه ازدواج کردم.
سین:چه سالی ازدواج کردید؟
جیم:سال 1387، همان زمان که برای شرکت در المپیک 2008 پکن انتخاب شدم به خواستگاری رفتم.
سین:چطور با همسرتان آشنا شدید؟
جیم: همسرم ورزشکار نیست و تهرانی هستند با وی از طریق یکی از اقوام آشنا شدم و ازدواج کردم.
سین: فرزند دارید؟
جیم: بله، یک پسر دارم که اسفند ماه سال 1390 به دنیا آمد.
سین: کدام محله ساکن هستید؟
جیم:منزل ما محله پاسداران است.
سین: غذای مورد علاقه شما چیست؟
جیم:من آدم خوش خوراکی هستم و سخت نمیگیرم اما خورش فسنجان شیرین را بیشتر از غذاهای دیگر دوست دارم.
سین: رنگ مورد علاقه؟
جیم:آبی
سین:اهل مطالعه هستید؟
جیم:
در گذشته که مشغله کمتری داشتم بیشتر کتاب میخواندم و علاقه زیادی به
مطالعه دارم اما این روزها با آمدن اینترنت و امکانات دیگر وقت کمتری برای
خواندن کتاب دارم.
سین: معمولا چه کتابهایی را میخواندید؟
جیم: رمان، کتابهای علمی و وقتی دنبال پرسشی بودم مطالعه میکردم تا جواب سوالهایم را پیدا کنم.
سین: از اسم خاصی خوشتان میآید؟
جیم: اسم پسرم، آرتیمان، یک اسم اصیل ایرانی است به معنی پاک و مقدس.
سین: چه سبک موسیقی را میپسندید؟
جیم: موسیقی سنتی ایرانی به من آرامش میدهد، از میان سازها هم سنتور را دوست دارم.
سین: خواننده مورد علاقه شما کیست؟
جیم: صدای علیرضا افتخاری و محمد اصفهانی را دوست دارم.
سین: چه چیزی در زندگی بیشتر از همه آزارتان میدهد؟
جیم: حق خوری، نامردی کردن، اینکه کسی بخواهد دیگری را له کند و بالا برود و دروغ گفتن، چیزهایی هستند که آزارم میدهند.
سین: بهترین خاطره ورزشی شما چیست؟
جیم:
سال 1388 و مسابقات دانشجویان آسیا من در مرحله نیمه نهایی به بازیکنی از
مغولستان برخوردم که فیلم بازیهایش را که در تلویزیون دیدم در تصورم هم
نمیگنجید که حتی بتوانم یک گیم بگیرم اما 11 بر صفر در یک گیم مقابلش
پیروز شدم و در نهایت هم با شکست وی به فینال رسیدم. کسب سهمیه المپیک 2008
و اینکه توانستم در این مسابقه حساس به میدان بروم از بهترین خاطرههای
ورزشی من هستند .
بدترین خاطره ورزشی شما چیست؟
حدود
سه سال پیش بود که بعضی از بچههای پینگ پنگی جو ناسالمی را به وجود آورده
و علیه من حاشیه سازی کردند که این مساله در نهایت هم منجر به محرومیت یک
ساله ام شد، رای کمیته انضباطی به خاطر یک مصاحبه واقعا ناعادلانه بود و
روزهای سختی را گذراندم اما در نهایت با مشاوره دوستان و لطف خداوند
دوباره خودم را احیا کردم.
سین: بهترین هدیه را در زندگی تان از دست چه کسی گرفتید؟
جیم: از همسر و پدر و مادرم، هدیه های آنها علاوه بر ارزش مادی برایم ارزش معنوی دارد.
سین: اگر به عقب برگردید، همین رشته را انتخاب می کنید؟
جیم:
بله، البته اگر این سوال را چند سال پیش می پرسیدن شاید نظرم متفاوت بود،
اما اکنون تجربه ام بیشتر شده و انگیزه بالایی در پینگ پنگ پیدا کردم، از
نظر من پینگ پنگ یکی از سخت ترین رشتههای دنیاست و به شطرنج سرعتی معروف
است، ضمن اینکه جزو معدود رشتههایی است که هر انسانی حداقل یک بار دستش به
راکت خورده است و طرفداران زیادی دارد.
سین: اگر قرار بود شغلی غیر از پینگ پنگ داشته باشید، سراغ چه کاری می رفتید؟
جیم: خلبان می شدم از بچگی این شغل را دوست داشتم.
سین: آیا دنبال خلبانی رفتید؟
جیم:
بله، بعد از مقطع تحصیلی پیش دانشگاهی ثبت نام کردم و حتی یک ماه هم رفتم،
اما از آنجا که در سن پایین به عضویت تیم ملی در آمدم و مجبور بودم
همزمان در دو رده سنی ملی پوش باشم، اردوهای تیم ملی نگذاشت تا خلبانی را
ادامه دهم و رهایش کردم.
سین: در چه رشتهای تحصیل می کنید؟
جیم: من ترم آخر رشته تربیت بدنی از دانشگاه تهران هستم.
سین: تا به حال از کسی دلخور شدهاید؟
جیم:
من آدم کینهای نیستم، به یاد دارم در زمان کودکی وقتی با همکلاسهایم قهر
میکردم، فردا روز که به مدرسه باز می گشتم یادم نبود که قهر بودیم اما
معمولا بیشتر از کسی بسیار ناراحت میشوم که از وی توقع ندارم و به عنوان
دوست حساب ویژهای در ضمیر ناخودآگاه خودم باز کردم.
سین: بهترین خصوصیت اخلاقی شما چیست؟
جیم:
من حرمت نان و نمک را نگه میدارم برای پیشکسوت و بزرگترم احترام ویژهای
قائل هستم، رفاقت برایم ارزش دارد، هیچ وقت بد کسی را نخواستم و صادقانه
جلو رفتم، معتقدم اگر انسان قلب پاکی داشته باشد خدا هم کمکش میکند.
سین: بدترین خصوصیت اخلاقی شما چیست؟
جیم:
نمیدانم، این را باید اطرافیانم بگویند من اگر به این خصلتم پی می بردم
به طور قطع به دنبال رفع آن بودم و نمیگذاشتم باقی بماند.
سین: خاطره انگیزترین سفری که رفتید کجا بود؟
جیم:
اولین سفری که همراه تیم ملی رفتم در سال 1376 بود، آن موقع 12 سال داشتم و
تنها نونهالی بودم که با تیم جوانان به مسابقات قهرمانی آسیا اعزام شد، تک
تک لحظات آن سفر را به یاد دارم و برایم خاطره انگیز است.
سین: از پدر و مادران کتک خوردید؟
جیم: از پدر که یادم نمیآید، اما مادرم بعید نیست به من تشر زده باشد زیرا 4 پسر شیطان بودیم و مجبور بودند خانه را مدیریت کند.
سین: تا به حال پیش آمده که از مدرسه فرار کنید؟
جیم:
بله زیاد، معمولا زنگهای آخر به ویژه پنجشنبهها، سعی میکردم زنگ ورزش
باشد تا بتوانم در بروم. می رفتم خانه تا کمی استراحت کنم و عصر به سالن
پینگ پنگ بروم، دوره دبیرستان هم بیشتر اوقات از مدرسه در می رفتم.
سین: تا به حال ناامید شدید؟
جیم:
نه آنچنان، البته حدود سه سال پیش به خاطر فشارهایی که به من وارد شد
میخواستم پینگ پنگ را کنار بگذارم اما با کسی که قبولش داشتم مشورت کردم و
وی قانعم کرد که بمانم.
سین: در زندگی تان اتفاقی افتاده که با چشم خود بگویید معجزه خدا را دیدم؟
جیم: نه تا به حال معجزه ندیدم.
سین: برای کسی پارتی بازی کردید؟
جیم:
من در حیطه و سمتی نبودم که بخواهم پارتی بازی کنم اما از حق خوری متنفرم
اگر از دستم بربیاید به افراد ضعیف کمک میکنم و معتقدم که همواره باید حق
به حق دار برسد.
سین: دلتان میخواست جای ورزشکار خاصی باشید؟
جیم: خیر، تا به حال به این موضوع فکر نکردم اما ترجیح میدادم پینگ پنگ را در چین بازی کنم.
سین: به نظر شما فساد در ورزش وجود دارد؟
جیم: فساد در همه جا هست، هر جا پول باشد، فساد هم هست، ورزش هم استثنا نیست.
سین: چقدر به زیارت اهل قبور میروید؟
جیم:
اقوام من خوزستان هستند و اصالتا بختیاری هستیم. هر وقت به آنجا میروم بر
سر مزار پدربزرگ و مادربزرگ و عمویم خواهم رفت، در تهران هم برادر خانمم
در بهشت زهرا به خاک سپرده شده که به وی هم سر میزنیم.
سین: وقتی به زیارت اهل قبول می روید چه حالی دارید ؟
جیم:
آرام میشوم و بیشتر به بی ارزش بودن زندگی پی میبرم، خانه ابدی همه
انسانها آنجاست اما بازهم مردم به یکدیگر ظلم میکنند. از نظر من بسیار
خوب است که افراد، هر از چند گاهی به این جور مکانهایی که انسانها را به
خودشان میشناساند، بروند.
سین: برنامهتان برای آینده چیست؟
جیم:
تا زمانی که بتوانم میخواهم با تمام قوا مسابقه دهم، بعد از آن هم با
توجه به رشته تحصیلیام، میخواهم در کارهای مدیریتی به رشتهای که به آن
علاقهمند هستم فعالیت داشته باشم.
گفتگو از : نسیم نصیری
انتهای پیام/