به گزارش
باشگاه شبانه، 34 سال دارد و به اتهام خفه کردن خاله همسرش به خاطر یک مشت پول دستگیر شده است. او را برای بازجویی به دادسرای جنایی آورده بودند.
قاتلی که برگشتخوردن چک او را مجبور به سرقت از خاله همسرش و قتل پیرزن کرد. دوربینهای مداربسته راز جنایت او را فاش کرد و مرد جوان وقتی سردی دستبند پلیس را روی مچ دستش حس کرد، لب به اعتراف گشود.
در راهروهای دادسرای جنایی گفتوگویی را با مهدی انجام شده که در زیر میخوانید.
خودت را معرفی کن؟
حمیدرضا،متاهل، لیسانس.
برای سرقت مرتکب قتل شدی؟
من در جریان معامله ای چک دادم، اما نتوانستم حسابم را پر کنم. به هر دری زدم پول جور نشد کسی هم پولی قرض نداد، به همین خاطر با توسل به زور و ارتکاب قتل پول را به دست آوردم.
چه شد تصمیم به قتل گرفتی؟
او همیشه فاصله طبقاتی را به رخ من می کشید و می گفت داماد خواهرم در شأن خانواده ما نیست. همیشه من مثالش برای آدم بده داستان بودم. باور کنید من همسرم و خانواده او را دوست داشتم، اما این زخم زبان ها تمامی نداشت تا این که آن چک لعنتی هم پاس نشد. به هر دری زدم پول جور نشد. از خاله همسرم هم کینه به دل گرفتم و می دانستم پول و طلا دارد، به همین خاطر مجبور شدم سراغ او بروم تا پول قرض بگیرم.
چگونه نقشه قتل را طراحی کردی؟
یک روز صبح که مطمئن بودم در خانه تنهاست به آنجا رفتم و وارد خانه شدم. ابتدا کمی درباره مشکلات مالی حرف زدم که دوباره سرکوفت ها شروع شد و من از کوره در رفتم. دیگر نفهمیدم چه شد، این قدر گلوی پیرزن را فشار دادم تا دیگر نفس نکشید و روی زمین افتاد. بلافاصله خانه را گشتم، اما چیز به درد بخوری پیدا نکردم و فقط مقداری از طلاهای او را سرقت کردم. برای این که کسی به من مشکوک نشود خانه را به هم ریختم تا فکر کنند او قربانی سرقت شده است.
بعد از قتل چه کردی؟
سعی کردم خونسرد باشم و به روی خودم نیاورم و عادی رفتار کنم. بعد از این که مراسم تشییع جنازه برگزار شد طلاها را به یکی از دوستانم در باشگاه دادم و 4700 دلار در ازای آن پول گرفتم. دوستم چون اعتماد داشت از من فاکتور خرید نخواست و در مقابل طلاها دلار به من داد. من نیز دلارها را به عنوان بخشی از بدهی به مرد طلبکار دادم.
چه شد دستگیر شدی؟
بعد از قتل خیلی پشیمان بودم. من قاتل الکی بودم که حرف های پیرزن باعث شد لحظه ای عصبانی شوم و او را به قتل برسانم. همسر و خانواده ام را خیلی دوست دارم و خودم هم آدم آبروداری هستم. کسی در فامیل زنم به من مشکوک نشده بود تا این که ماموران مرا بازداشت کردند و من نیز به قتل اعتراف کردم. ماموران در بررسی دوربین مداربسته سرکوچه آنها متوجه رفت و آمد من شده بودند و دستگیرم کردند.
دلت برای چه کسی تنگ شده؟
دلم برای همسر و دخترم تنگ شده است. دخترم بسیار درسخوان است، تنها دختری است که به چند زبان دنیا در 9 سالگی صحبت می کند و در مدرسه تیزهوشان درس می خواند. نمی دانید چه دختر خوبی دارم. حالا هم شرمنده اش هستم و نمی دانم چه بگویم. البته دوست ندارم پدرش را در این وضع ببیند. من آدم آبروداری هستم که یک اشتباه همه زندگی ام را به هم ریخت. دخترم و همسرم مجبور شده اند از محل زندگی بروند و در تهران نیستند که این به درس دخترم لطمه می زند. نگران درسش هستم و باید زنگ بزنم به مدرسه و بگویم که برای امتحانات آخر سال او به مدرسه می آید. دخترم 15 روز است که به مدرسه نرفته است.
رفتار همسرت با تو چگونه است؟
او زن خوبی است و هنوز من را دوست دارد. من هم خیلی همسرم را دوست دارم و مشکلی با او ندارم. اما باور کنید خاله او حرف های بدی می زد. او همیشه عادت داشت با سرکوفت من را تحقیر کند. همسرم خودش هم کار می کند و در زندگی آدم بسازی است.
فکر نمی کنی با این حرف قصد تبرئه خود را داری؟
قبول دارم اشتباه کرده ام و یک نفر را کشته ام. اما خواستم درباره عواملی که باعث شد من قاتل شوم صحبت کنم. می دانم حتی سرکوفت مقتول انگیزه ای برای قتل نیست. من باید خشم خود را کنترل می کردم. حالا هم پشیمانم و هیچ سودی ندارد.
فکر می کنی چه مجازاتی در انتظارت است؟
نمی دانم. اما تقاضای بخشش دارم. خواهرم وکیل گرفته، اما نمی خواهم کسی کمکم کند. آن موقع که به پول نیاز داشتم باید کمکم می کردند اما همه فراموش کرده بودند.
انتهای پیام/