به گزارش
باشگاه شبانه، قاتلی که به جرم قتل شریک خود به قصاص محکوم شده بود، در آخرین لحظات و پای چوبهدار، با رضایت اولیای دم مقتول، به زندگی بازگشت.
عباس مظفری، برادر جوان به قتلرسیده نهاوندی در گفتوگویی، جزئیات واقعه و نحوه اعلام گذشت را شرح داده است. این مصاحبه را همراه با پیشینهای از ماجرا در ادامه بخوانید.
سیدرضا سلامتی، بخشدار مرکزی نهاوند، که در هنگام بخشش برای جلب رضایت خانواده مقتول در زندان حضور داشت، درباره موضوع مذکور گفت: «پیش از این، دو بار اجرای حکم قصاص این قاتل به تعویق افتاده بود اما ساعت ١٠ شب قبل از اجرای حکم، به من اطلاع دادند که ساعت پنج صبح قرار است حکم اجرا شود، بههمیندلیل، من همراه چند نفر دیگر به زندان رفتم. مادر مقتول برای اجرای حکم اصرار داشت، اما درنهایت، لحظاتی قبل از اجرای قصاص، قاتل را بخشید.
خانواده قاتل هم خودشان داوطلب شدند به یاد آن مرحوم، سالن ورزشی بسازند که بخشی از پول را هم به حساب خیرین مدرسهساز ریختهاند تا سالن ورزشی کنار یکی از دبیرستانهای نهاوند ساخته شود».
این محکوم که در نهاوند مرتکب قتل شده و در زندان سنندج بهسر میبرد، قرار بود در آنجا بهدار آویخته شود.
عزیز حیدری، رئیس زندان سنندج، درباره این پرونده توضیح داد: «تا پیش از اجرای حکم، به توصیه مددکاران، دو مرحله در سنندج و نهاوند جلسات صلحوسازش برگزار کردیم که نتیجه مثبتی حاصل نشد. در آخرین لحظات قبل از اجرای حکم هم در اتاق بنده جلسهای برگزار شد که هیأتی هم از نهاوند در آن حضور داشت.
در آنجا تأکید کردم قاتل سه جزء از قرآن را در دوران تحمل حبس حفظ کرده و در زندان هم برای اهلبیت مداحی میکرده. شاید از آنجایی که مادر مقتول در نهاوند هیأت دارد، این نکته در بخشش قاتل تأثیرگذار بود. همزمان با این بخشش، گذشت دیگری اتفاق افتاد و اولیایدم آن پرونده با دریافت پول، راضی به بخشیدن قاتل شدند».
عباس مظفری، برادر جوان به قتلرسیده نهاوندی جزئیات واقعه و اعلام گذشت را شرح داده است:
*قتل چگونه اتفاق افتاد؟
قتل هشت سال پیش اتفاق افتاد. برادرم بهمن با رضا که او را کشت، در یک سوپرمارکت با هم شریک بودند. خانواده رضا خانواده اصیل، محترم و متشخصی هستند، اما بنا بر دلایل خانوادگی، با رضا اختلاف داشتند و او را از خانه بیرون کرده بودند. رضا مدتها بود که در خانه ما زندگی میکرد و مادرم او را مثل پسر خودش میدانست. شب قتل، برادرم خانه پدرزنش مهمان بود.
قاتل دنبال بهمن رفت و گفت باید با هم صحبت کنند. برای همین، سوار موتور برادرم شد. ظاهرا در مسیر، وقتی برادرم سرعت کمی داشت، رضا از پشت ضربه اول را زد و بعد ١۴ ضربه دیگر به کتف برادرم وارد و فرار کرد. بهمن آن زمان حدود یک سال میشد که عقد کرده بود و یکماهی به جشن عروسیاش مانده بود.
*نامزد برادرت چه کرد؟
یکی، دو سال بعد از ماجرای قتل برادرم، ازدواج کرد و سر زندگی جدیدش رفت.
*چطور از ماجرای قتل برادرت مطلع شدید؟
وقتی ما بالای سر برادرم رسیدیم، او هنوز زنده بود و خودمان او را به بیمارستان رساندیم. وقتی فهمیدم رضا این کار را با بهمن کرده، شوکه شدم.
*قاتل چطور دستگیر شد؟
سه، چهار روز بعد خودش را معرفی کرد.
*انگیزه قتل چه بود؟
قاتل توضیحی نداد، فقط گفت ضربه اول را از ترس و ضربات بعدی را هم برای اینکه بلند نشود، زدم.
*روند رسیدگی به پرونده چطور بود؟
ابتدا قاتل در دادگاه شهرستان محاکمه شد و بعد پرونده به استان همدان رفت. رضا به رأی صادره که حکم قصاص قاتل بود، اعتراض کرد و حکم نقض شد. بههمیندلیل، پرونده باید در دادگاه همعرض رسیدگی میشد، بنابراین به استان همجوار که کردستان بود، ارسال شد و در آنجا نیز پس از رسیدگی مجدد، حکم قصاص صادر و ایندفعه تأیید شد.
*قاتل در روز اجرای حکم هم چیزی در مورد انگیزهاش از قتل نگفت؟
اصلا چیزی نگفت. فقط گفت نمیدانستم چه میکنم، اما در این هشت سال، هم نماز قضا و مستحب برادر شما و هم نمازهای خودم را خواندم.
*آیا قبل از فرارسیدن زمان اجرای حکم، در خانواده حرفی از بخشش میشد؟
نه، اصلا حرفی از بخشش نبود، حتی تا پای چوبهدار هم خانواده ما تصمیم بر اجرای قصاص داشت و اینکه قاتل نمیگفت چرا مرتکب قتل شده و نمیدانستیم چرا بهمن کشته شده است، ما را برای اجرای قصاص مصممتر میکرد.
*آیا خانواده قاتل برای درخواست بخشش نزد شما آمدند؟
پدر قاتل تا وقتی زنده بود، چند بار رقمهای میلیاردی به ما پیشنهاد داد، ولی قبول نکردیم. اگرچه قاتل مثل خودمان و انگار یکی از بچههای خانواده ما بود، اما بههرحال برادر ما را کشته بود.
*چه شد که تصمیم به بخشش قاتل گرفتید؟
شب قبل از اجرای حکم، به مادرم گفتم رضا خونش اندازه داداش ما نیست بههرحال، من خودم مدیر یک مرکز ترک اعتیاد هستم و کارم نجات انسانهاست و نمیتوانستم شاهد این اتفاق باشم، اما تصمیم با مادرم بود. من خودم اعتیاد داشتم و هشت سال پاکی دارم که همین روزها وارد ٩ سال شدم.
*چند برادر و خواهر هستید؟
سه برادر و سه خواهر هستیم. همه خواهرانم معلم و برادرانم هم در کارهای فرهنگی هستند و فقط بهمن بود که سوپرمارکت داشت. پدرم دو سال پیش فوت شد و از آن به بعد، ما خواهر و برادران هم ولیدم شدیم.
* روز اجرای حکم در زندان چه گذشت؟
طنابدار را بر گردن قاتل انداختند و قرآن خواندند و قاتل هم در حالی که لکنت زبان گرفته بود، شهادتین خواند، اما قبل از اینکه بخواهند اهرم را بکشند، مادرم قاتل را بخشید و بعد هم به دفتر رئیس زندان رفتیم و صورتجلسه نوشتند.
*چه شد که مادرت تصمیم به بخشش گرفت؟
مادرم در نهاوند مجری کلاسهای قرآن است. بعد از اینکه طناب را گردن قاتل انداختند، قبل از کشیدن اهرم گفت قاتل را بخشیدم و با خدا معامله کردم. او بدون هیچ چشمداشتی این کار را کرد. مادرم بعد به من گفت حق با تو است، خون رضا اندازه خون بهمن نیست.
*ماجرای ساخت سالن ورزشی چیست؟
بعد از اینکه مادرم قاتل را بخشید، خانواده او گفتند برای یادبود بهمن حاضر هستند یک سالن ورزشی بسازند مادرم گفت لازم نیست این کار را بکنید و من راضی نیستم برای فراهمشدن پول ساخت این سالن، زندگی خانوادهای از هم بپاشد، اما آنها خودشان اصرار کردند برای یادبود برادرم یک سالن ورزشی بسازند و قرار شد این سالن، کنار یکی از دبیرستانهای نهاوند ساخته شود تا دانشآموزان از آن استفاده کنند.
*اما شما یک شرط برای برادران قاتل گذاشتهاید.
مادرم برای اینکه اگر خانوادهها چهرهبهچهره شوند خدای ناکرده اتفاقی نیفتد، شرط گذاشت که خانواده قاتل از شهر نهاوند بروند. هنگام صورتجلسه، رئیس دادگستری پرسید همه خانواده قاتل که شامل خواهران و برادران میشوند، باید شهر را ترک کنند، مادرم گفت نه دختران خانواده زن افراد دیگری هستند و ممکن است آنها راضی نباشند. نمیخواهم زندگی آنها از هم بپاشد. استدلال مادرم این بود که برادران قاتل با من و برادرانم چشمدرچشم نشوند، چون نگران بود ماجرای جدیدی بهوجود بیاید.
*توصیهات به خانوادههایی که در شرایط شما هستند، چیست؟
اینچیزها نصیحت و ارشاد برنمیدارد. تا قبل از اینکه مادرم یکدفعه تصمیم به بخشش بگیرد، مقامات حقیقی و حقوقی و رجال سیاسی برای درخواست بخشش قاتل پیش ما آمدند، اما تأثیری نداشت تا اینکه ناگهان مادرم دل به خدا داد و با موضوع کنار آمد. در خانواده ما ارتباط معنوی حاکم است و من خودم به ٧٠ تا ٨٠ معتاد کمک میکنم که مواد را ترک کنند و از آنجایی که گرفتن جان انسان کار هر کسی نیست، فکر نمیکنم اگر بهخاطر خدا ببخشند، جای دوری برود، ما هم بخشیدیم.
*الان که بخشیدهاید، چه حسی دارید؟
انتقام حس قشنگی است، اما عواقب ذهنی زیادی دارد. من و مادرم هشت سال را با خیال انتقام، سپری کردیم و مادرم بینایی یکی از چشمانش را بهخاطر گریه بهطورکامل از دست داد، اما خودش فردای صبحی که قاتل را بخشیدیم، به من گفت دیشب راحت خوابیدم. بعد از کشتهشدن بهمن این اولین شبی بود که راحت خوابیده بود. خدا نکند کسی شرایطی شبیه شرایط ما را تجربه کند. ما بخشیدیم و آرام شدیم در حالی که اگر اهرم را فشار میدادم، بهراحتی میتوانستیم انتقام برادرم را بگیریم. به داشتن چنین مادری افتخار میکنم که بعد از هشت سال توانست قاتل جگرگوشهاش را به خاطر خدا ببخشد.
*گفتی اعتیاد داشتی و درمان شدی. اعتیادت به خاطر کشتهشدن برادرت بود؟
زمانی که برادرم به قتل رسید، سه ماه بود که پاک بودم، شاید اگر کس دیگری جای من بود، بهخاطر فشار روحی، دوباره سراغ مواد میرفت، اما خودم را کنترل کردم و الان با افتخار وارد نهمین سال پاکی شدهام.
انتهای پیام/