استفاده از وعده و وعیدهای مختلف، شیوه رایج قرآن است که البته اهداف
بلندی را از آنها قصد کرده است. قرآن برای تأثیر بیشتر، این هشدارها را -
گاه با تشبیهاتی - تکرار میکند.
در یکی از این موارد، خداوند از درختی در جهنم به نام زَقّوم یاد کرده و آنرا چنین توصیف میکند:
«آیا این [بهشت جاودان پر نعمت] براى پذیرایى بهتر است یا درخت زقّوم؟ ما
آنرا براى ستمکاران مایه شکنجه و عذاب قرار دادهایم. آن درختى است که در
قعر دوزخ میروید، (طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطین) میوههایش
مانند سرهاى شیاطین [بسیار بدنما و زشت] است. پس این منکران لجوج حتماً از
آن میخورند و شکمها را از آن پُر میکنند. آنگاه به ناچار روى آن [به
عنوان نوشیدنى] مخلوطى از آب بسیار داغ و متعفّن براى آنان خواهد بود! سپس
بازگشتشان حتماً به سوى دوزخ است».[1]
خداوند طَلْع و یا محصول و ثمره آن درخت[2] را به سرهای شیاطین تشبیه
میکند. در مورد این تشبیه و علت استفاده از آن نکاتی وجود دارد:
الف. این تشبیه براى ارائه چهرهای تنفّرآمیز از آن درخت است؛ زیرا انسان
از چیزى که متنفر باشد در ذهن خود براى آن تصویری زشت و وحشتناک ترسیم
میکند، و به هرچه علاقهمند است براى آن تصویری زیبا و دوست داشتنى
میسازد؛ لذا در عکسهایى که مردم براى فرشتگان میکشند زیباترین چهرهها
را ترسیم مىکنند و به عکس براى شیاطین و دیوان بدترین چهرهها را، در حالى
که نه فرشته را دیدهاند و نه دیو را.[3]
در نتیجه این تشبیه، تشبیه به امر محسوس نیست تا اشکال شود که ما سرهای
شیاطین را ندیده و لذا تشبیه برای ما فائدهای ندارد. بلکه تشبیه به امر
خیالی میباشد[4] که همگان آنرا تصور کرده و چهرهای برای آن متصور
شدهاند و از آنجا که شیاطین بدترین موجودات در نزد ما هستند، طبیعی است
که چهره زشت و کریهی برای آنان در نظر بگیریم و تشبیه به همین تصور ما است
تا اوج قبح و زشتی و پلشتی امر را برای ما نشان دهد.[5] این محتوا از برخی
روایات نیز به دست میآید: «بر آن درخت هفتاد هزار شاخه از آتش وجود دارد و
بر هر شاخه هفتاد هزار ثمره از آتش که هر یک به جهت زشتی و نفرت انگیزی به
مانند سر شیطان است».[6]
ب. برخی مفسران، احتمال دادهاند که منظور از شیطان در اینجا، برخی
موجودات مانند مار باشد[7] که تصورش برای همه قابل فهم و تصور است و اشکال
مذکور بر این احتمال وارد نمیشود.
ج. این نوع تشبیه به امر خیالی و غیر محسوس در آیات دیگر قرآن نیز وجود
دارد، برای نمونه؛ زنان دربارى مصر وقتى یوسف را دیدند چنین گفتند: «منزّه
است خدا، این بشر نیست، این جز فرشتهاى بزرگوار نیست».[8] این تعبیر در
حالی از سوی آنها استفاده شده که آنها فرشتهای را ندیدهاند و تنها تصور
نیک و زیبایی از آن در ذهن داشتند.