شاید اون شب هیچ کس نفهمید که علی آقا فرمانده شون پله شده بود برای بقیه...

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،لباسهای خیس به تنمون سنگینی می کرد... ستون گردان پایین ارتفاع زیر پای عراقی ها بود. همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شر شر باران گم شده بود...


حالا گونی هایی رو که عراقی ها پله وار زیر کوه چیده بودند از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...


بچه ها از کت و کول هم بالا می رفتند که از شر باران خلاصی یابند و خودشان را به داخل غار بزرگ زیر قله برسانند.


انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت. لیز و سُر نبود... بسیجی ها پا روش می گذاشتند ومی پریدند اون ور آب و بعد داخل غار. اما گونی هر از گاهی تکان میخورد!!


شاید اون شب هیچ بسیجی ای نفهمید که علی آقا فرمانده شون پله شده بود برای بقیه... حدود یکی دو نفر هم که متوجه شدیم، دم غار، اشکهایمان با باران قاطی شده بود...

 

شهید علی چیت سازیان

 

 

جهان نیوز

برچسب ها: فرمانده ، گونی ، پله
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.