به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، حجت الاسلام والمسلمين شيرزاد از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي در يادداشتي به ذكر نكاتي در باب زيارت امام حسين (ع) در روز اربعين پرداخته است كه متن آن اكنون پيش روي شماست.
ممكن است از اهداف و انگيزههاي تأسيس روز اربعين براى سيد الشهدا (عليه السلام) از سال ۶۱ هجرت تا حال، كه شيعه بر زنده نگه داشتن آن، هميشه اهتمام ورزيده و مورد توجه قرار داده است، بدين جهت باشد كه براى سيدالشهدا (عليه السلام) زمين و آسمان تا چهل روز گريه كرده اند؛ چنانچه زرارة بن اعين شيبانى (رحمه الله) كه از اكابر فقهاى شيعه و محدثان با عظمت اماميّه است از حضرت امام صادق (عليه السلام) به اين عبارت روايت كرده است: قال: قال أبو عبد اللَّه (عليه السلام): يا زرارة! إنّ السماء بكت على الحسين (عليه السلام) أربعين صباحاً بالدم وانّ الأرض بكت عليه أربعين صباحاً بالسواد وانّ الشمس بكت اربعين صباحاً بالكسوف والحمرة وانّ الملائكة بكت عليه أربعين صباحاً وما اختضبت منّا امرأة ولا أدهنت ولا اكتحلت ولا رجلت حتى أتانا رأس عبيداللَّه بن زياد وما زلنا في عبرة بعده… الحديث.
از اين حديث شريف استفاده مى شود كه بكاى آسمان و زمين و ملائكه و آفتاب بر سيدالشهدا (عليه السلام) تا چهل روز طريقه و عادتى را كه در ميان مردم يك حال استمرارى پيدا كرده است و بر سيد مظلومان اربعين نگاه مى دارند، چرا كه امام حسين (عليه السلام) نهضتى به وجود آورده كه در اثر آن اسلام و قرآن را زنده نگاه داشته و دين الهى را از دست خوش دشمنان سرسخت آن نجات داده و زحمات خاتم انبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) را نگذاشته است به هدر برود و بازيچه بنى اميّه شجره ملعونه گردد و با خون خود درخت توحيد را سيراب نموده و نگذاشته است كه در نتيجه ظلم و جور و بى دينى و اشاعه فحشا و منكر بنى اميه خشك شود و خون دل خويش را در راه خدا بذل كرده است تا مردم را از حيرت ضلالت و گمراهى كه در اثر تسلط بنى اميّه و اشغال آن شجره ملعونه مقام خلافت الهيه را پيش آمده بود، برهاند و اگر آن نهضت مقدس نبود، از اسلام به غير از اسلام اموى و از دين به غير از دين يزيدى و دين تشريفاتى وساخته بنى اميّه چيزى باقى نمانده بود؛ چنانچه نظريات مستعمران در دنياى فعلى نيز درباره اسلام همان نيّات شوم است كه بنى اميّه داشتند؛ و لذا بايد مسلمانان عموماً و شيعه خصوصاً در زنده نگه داشتن تاريخ واقعه جانگداز كربلا و در احياى آثار آن دشت پر بلا اهتمام تمام به كار ببرند و يكى از مراسمى كه بايد هر سال تجديد شود، موضوع اربعين است.
كيست كه از سيد مظلومان لايقتر باشد كه هر سال تا اربعين او آثار ومآثر او را زنده نگاه داشت؟ ودر تمامى روزهاى زيارتى تظاهر به زيارت قبر مباركش برپا نمود؟ واربعين او را هر سال تجديد كرد تا معلوم نمود كه چنانچه تا حال معلوم شده است، نهضت سيدالشهدا (عليه السلام) «غالبية في صورة المغلوبية» والبته بايد فقط به قدردانى از سيدالشهدا عليه السلام اكتفا نكرد، بلكه عمده آن است كه در هدف با آن حضرت قدم برداشت ودر هر زمان شركت كرد وسر مشق اخذ نمود. بله! گاه مىشود برحسب اقتضاى زمان بايد رويه امام حسن مجتبى عليه السلام سرمشق شود وگاه رويه سيدالشهدا (عليه السلام) را دستور و سر مشق اتخاذ نمود و مصلحت وقت و زمان را با دقت ملاحظه كرد؛ چنانچه آن بزرگواران كردند
. چرا كه آثار و نتايج نهضتى را كه سيدالشهدا (عليه السلام) برپا نموده كه مزاياى آن تمام شدنى نيست ودرس عبرتى است بر آيندگان و سر مشق نهضتى است براى از جانگذشتگان وآنهايى كه در راه دين ودر احياى شريعت سيد المرسلين (صلى الله عليه و آله) جان خود را نثار مىكنند ونفسهاى خود را قربانى مىدهند ودر فكر آنند كه ظلم وستمهاى بنى اميّه را با مرور زمان به ياد علاقهمندان به اسلام وقرآن بياورند وجناياتى كه آن شجره خبيثه در حق خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم عملى كرده اند، با گذشت زمان كهنه نشود وفراموش نگردد و جنايتكاران دوران نتوانند انكار نمايند، چنانچه در گذشته اشاره شد كه ابنتيميه با تمام بىحيايى وپررويى چه كلمات جنايتكارانه به قلم آورده وچه طور كارى را كه مثل آفتاب است، خواسته انكار نمايد و امثال ابن تيميهها در هر زمان در كمين هستند و در هر دوران مىخواهند طرفداران اهل بيت عليه السلام را هدف اكاذيب خودشان قرار بدهند.
لذا شيعه هميشه در تمام روزهاى سوگوارى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) و از آنهاست روز اربعين آن حضرت، در تظاهر به زيارت و اقامه ماتم وعزادارى كوتاهى نكرده است و نبايد بكنند واز اينجاست كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) زيارت اربعين را از علائم ايمان شمرده؛ چون مؤمن واقعى كسى است كه نگذارد آثار نهضت حسينى فراموش شود ودر قدردانى و شركت در هدف آن حضرت كوتاهى نورزد.
شيخ طوسى رحمه الله در كتاب تهذيب كه يكى از كتب اربعه است وما شيعه اماميّه احكام شرعيّه و فروعات دينيه خودمان را از آنها اخذ مى كنيم، فرموده است: «وروي عن أبي محمد الحسن العسكري (عليه السلام) انّه قال: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين، وزيارة الأربعين، والختم في اليمين، و تعفير الجبين، والجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحيم» [۱]. واز حضرت امام صادق (عليه السلام) براى آن روز زيارت مخصوص مأثور بوده و شيخ طوسى رحمه الله در «مصباح المتهجدين» باسندمعتبر، بلكه صحيح از صفوان بن مهران روايت كرده است و صفوان گويد: «قال لي مولاي الصادق (صلوات اللَّه عليه) في زيارة الاربعين تزور عند ارتفاع النهار وتقول: السلام على ولي اللَّه وحبيبه السلام على خليل اللَّه ونجيّه السلام على صفي اللَّه وابن صفيه السلام على الحسين المظلوم الشهيد تا آنجا كه مىفرمايد: «وبذل مهجته فيك ليستنقذعبادك من الجهالة وحيرة الضلالة…» [۲]
بنابر اين در روز اربعين به امام صادق (عليه السلام) تاسي كرده ودر خطاب به امام حسين (عليه السلام) مىگوئيم: السَّلاَمُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلاَمُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِالسَّلاَمُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلاَمُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ سلام بر تو اى ولى خدا و حبيب خاص خدا سلام بر تو اى دوستدار و محبوب و برگزيده خدا، سلام بر بنده خالص فرزند بنده خاص خدا سلام بر حسين مظلوم شهيد راه خدا سلام بر آن اسيرغم و اندوه و مصايب سخت عالم و كشته آب چشمان اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلاَدَة وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاء پروردگارا من گواهى مىدهم كه آن حضرت ولى تو و فرزند ولى توست و برگزيده تو و فرزند برگزيده توست كه به كرمت رستگار شد تو او را به فيض شهادت گرامى داشتى و به سعادت مخصوص گردانيدى و به پاكى نسل برگزيدى و او را امام بزرگى از بزرگان عالم و پيشوايى از پيشوايان الهى جهان قرار دادى و مدافع از اسلام مقرر داشتى و ميراث تمام پيمبران را به او عطا كردى وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَة وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ و او را از جانشينان پيغمبر و حجت خود بر خلق گردانيدى او هم در اتمام حجت بر خلق رفع هر عذر از امت كرد و اندرز و نصيحت امت را با عطوفت و مهربانى انجام داده و خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهى نجات دهد و مردمى كه مغرور دنيا شدند و بهره آخرتشان را به متاع ناچيز پست دنيا فروختند و ظلم و جور كردند.
وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ (لِلنَّارِ) و در پيروى هواى نفس هلاك شدند و تو را و پيغمبرت را به خشم و غضب آوردند و از آن بندگانت كه از اهل شقاق و نفاق و دشمنى با تو بودند پيروى كردند در صورتى كه آنها حامل بار سنگين گناه و معاصى و مستوجب آتش دوزخ بودند فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً پس اين امام بزرگوار با آن ستمكاران در راه تو جهاد كرد و به اخلاص كامل صبر و تحمل كرد و مشقت بسيار كشيد تا آنجا كه در راه طاعتت خون پاكش بخاك ريخت و حريم مطهر و هتك حرمت خاندان پاكش را مباح شمردند پروردگارا تو آن قوم ستمكار ظالم را لعن شديد كن و به عذاب سخت دردناك معذب ساز السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مُتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيدا سلام بر تو اى فرزند رسول خدا (ص) و فرزند سيد اولياء و اوصياء پيغمبر خدا گواهى ميدهم كه تو امين وحى خدايى و فرزند امين حق همه عمر با سعادت در جهان زيستى و با ثناى حق درگذشتى و از دنيا رحلت كردى و مظلوم و شهيد راه حق گشتى وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ و باز گواهى ميدهم كه تو به عهد خدا وفا كردى و در راه خدا همه عمر جهاد كردى تا هنگام رحلتت فرا رسيدو باز گواهى ميدهم كه خداى متعال وعده اى كه به تو داده است به آن البته وفا كند و آنان كه تو را خوار و مضطر گذاشتند همه را هلاك كند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند پس خدا لعنت كند آنان كه تو را كشتند و يا درباره تو ظلم و ستم كردند و باز خدا لعنت كند آنكس را كه به قتل و ظلم تو چون شنيد راضى و خوشنود گشت.
اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ (الطَّاهِرَة لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا پروردگارا من تو را گواه مىگيرم كه من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم و دشمن با دشمنان او پدر و مادرم فداى تو اى فرزند رسول خدا گواهى مىدهم كه تو نورى در اصلاب پدران عاليرتبه و ارحام مادران پاك طينت بودى و انجاس جاهليت تو را آلوده نساخت و جامههاى تيره ظلمانى اعصار جاهليت تو را نپوشانيد وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُ و باز گواهى مىدهم كه تو محققا از اركان دين خدايى و اصل و اساس آيين مسلمين و پناه و نگهبان اهل ايمان و باز گواهى مىدهم كه تويى محققا پيشواى نيكوكار با تقواى پسنديده صفات پاك و پاكيزه ذات و هدايت كننده خلق و هدايت يافته به حق وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلاَمُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ.
باز گواهى مى دهم كه نه تن از امامان امت كه از فرزندان تواند همه با روح تقوى و راهنماى طريق حق و رشته محكم ايمان خلق و حجت خدايند بر تمام اهل دنيا و شهادت مىدهم كه من به امامت و حقانيت شما ايمان و به رجعت شما يقين دارم و در شروع به آيين و ختم كارم و قلبم تسليم قلب پاك شما و همه كارم پيرو امر شماست و ياريم تا خدا اذن دهد براى شما مهيا است فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ (أَجْسَامِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما و درود خدا بر شما باد درود خدا بر شما و بر جسم و جان پاك شما باد از حاضر و غايب شما و بر ظاهر و بر باطن شما باد اى پروردگار عالميان عالم اين دعاى مرا اجابت فرما. پس دو ركعت نماز مىخواني و دعا مىكنى به آنچه مى خواهى.
زيارت جابر بن عبدالله انصاري: هنگامى كه زنان و فرزندان امام حسين(عليه السلام) از شام برگشتند و بعراق رسيدند به راهنما گفتند: ما را از طريق كربلا ببر. وقتى بموضع قتلگاه رسيدند جابر بن عبد اللَّه انصارى [۳] را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه يافتند كه براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده بودند. همه در يك وقت وارد شدند و با يك ديگر شروع بگريه و حزن كردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا كردند كه فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن ديار نيز به ايشان پيوستند و عموما چند روزى عزادارى كردند [۴]. عطيّه عوفى [۵] مىگويد: همراه با جابر بن عبداللَّه انصارى براى زيارت قبر امام حسين عليه السلام حركت كرديم؛ وقتى به كربلا رسيديم، جابر وارد رودخانه فرات شد و غسل (زيارت) كرد؛ آنگاه لنگى بر كمر بست و حولهاى بر دوش انداخت (همانند لباس محرم) و سپس خود را خوشبو نمود و به سمت قبر امام حسين عليه السلام حركت كرد. به هنگام حركت همواره ذكر مى گفت، تا آنكه به قبر نزديك شديم.
در آن هنگام به من گفت: دستم را روى قبر بگذار. هنگامى كه دستش را روى قبر گذاشتم، جابر بيهوش بر روى قبر افتاد. من آب به صورت جابر پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار صدا زد «يا حسين» [۶] و ادامه داد: «حَبيبٌ لايُجيبُ حَبيبَهُ؛ آيا دوست، پاسخ دوستش را نمىدهد؟» [۷] سپس با خودش گفت: «چگونه (حسين) پاسخت رابدهد، در حالى كه ميان خون آغشته شده و بين بدن و سرش جدايى افتاده است؟ »سپس افزود: «فَأَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ خَيْرِ النَّبِيِّينَ، وَابْنُ سَيِّدِالْمُؤْمِنينَ، وَابْنُ حَليفِ التَّقْوى، وَسَليلُ الْهُدى، وَخامِسُ أصْحابِ الْكِساءِ، وَابْنُ سَيِّدِالنُّقَباءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّساءِ، وَمالَكَ لاتَكُونُ هكَذا وَقَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ، وَرُبِّيتَ فِي حِجْرِ الْمُتَّقينَ، وَرَضَعْتَ مِنْ ثَدْىِ الْإِيمانِ، وَفُطِمْتَ بِالْإِسْلامِ، فَطِبْتَ حَيّاً، وَطِبْتَ مَيِّتاً، غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ طَيِّبَةٍ لِفِراقِكَ، وَلا شاكَّةٍ فِي الْخِيَرَةِ لَكَ، فَعَلَيْكَ سَلامُ اللَّهِ وَرِضْوانُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى ما مَضى عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا؛ گواهى مىدهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند هم پيمان تقوا و از سلاله هدايتى. تو پنجمين فرد از اصحاب كسايى، و فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمهاى كه بانوى همه زنان است. چرا چنين نباشد! (و اين همه شرافت و بزرگى نداشته باشى) در حالى كه بزرگ پيامبران با دست خويش به تو غذا داد و در دامن پرهيزكاران پرورش يافتى و از پستان ايمان شير نوشيدى و با اعتقاد به اسلام از شير باز گرفته شدى؛ تو پاك زيستى و پاك از دنيا رفتى، جز آنكه دلهاى مؤمنان از فراقت آسوده نيست در حالى كه شك ندارند جايگاه بلندى براى توست؛ پس سلام و رضوان الهى بر تو باد.
و (من) گواهى مى دهم كه تو بر همان طريقى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت (و در دفاع از حقّ به شهادت رسيد) ». آنگاه چشمش را (مانند يك انسان بينا) به اطراف قبر گردانيد و (و خطاب به ساير شهيدان) گفت: «أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْأَرْواحُ الَّتي حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَيْنِ، وَأَناخَتْ بِرَحْلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ، وَآتَيْتُمُ الزَّكاةَ، وَأَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَجاهَدْتُمُ الْمُلْحِدينَ، وَعَبَدْتُمُ اللَّهَ حَتّى أَتاكُمُ الْيَقينُ؛ درود بر شما اى ارواحى كه بر آستان حسين فرود آمده، و در كنارش آرام گرفتيد؛ گواهى مىدهم كه شما نماز را بر پا داشتيد و زكات را ادا كرديد، امر به معروف و نهى از منكر نموديد و با ملحدان و بى دينان پيكار كرديد و تا هنگام مرگ خدا را عبادت نموديد». آنگاه افزود: «وَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَكْناكُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ؛ سوگند به خدايى كهمحمد را به حق براى پيامبرى برانگيخت، ما با شما شهيدان در راهى كه وارد شدهايد، شريكيم!». «عطيّه» كه اين سخن را شنيد، با شگفتى پرسيد: «چگونه ما شريك (رزم و شهادت) آنها هستيم، با آن كه (براى يارى حسين عليه السلام) نه فراز و نشيبى را پيموديم و نه شمشيرى زديم، درحالى كه اينان، ميان سرها و بدن هايشانجدايى افتاد (و به شهادت رسيدند) و فرزندانشان يتيم شدند و زنانشان بى شوهر؟ »جابر پاسخ داد: «يا عَطيَّةُ! سَمِعْتُ حَبيبي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَمَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ في عَمَلِهِمْ»، وَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبيّاً إنَّ نِيَّتي وَ نِيَّةَ أَصْحابي عَلى ما مَضَى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ وَأَصْحابُهُ؛ اى عطيّه! از حبيبم رسول خدا شنيدم كه مىفرمود: «هركس گروهى را دوست داشته باشد در قيامت با آنان محشور خواهد شد و هر كس عمل گروهى را دوست داشته باشد، در عمل آنها شريك است». سوگند به خدايى كه محمّد را به حق براى رسالت برانگيخت، (اگر من بر اثر ناتوانى نتوانستم همراه امام حسين عليه السلام باشم، ولى) نيّت و خواسته من و يارانم، بر همان مسيرى است كه حسين عليه السلام و يارانش پيمودهاند».
دو نكته قابل تذكر:
نكته اول: ورود جابر صحابى بزرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به كربلا در اربعين حسينى براى زيارت قبر پاك آن حضرت و ساير شهداى راه خدا، در واقع اين هدف را دنبال مىكرد كه سدّ خفقان را بشكند و راه را براى زائران حسينى بگشايد تا با زيارت پرشورشان پرچم عاشورا را در كربلا برافرازند و خاطره شهيدان را همواره زنده نگه دارند و مبارزه دامنهدارى را از اين طريق بر ضدّ دشمن آغاز كنند. اضافه بر اين، زيارت اين صحابى بزرگ، درسى است براى نابخردانى كه از زيارت قبور اولياءاللَّه به خاطر كج فهمى و عدم درك حقيقت تعليمات اسلام، ممانعت به عمل مىآورند [۸].
نكته دوم: ، در بين مورخان كساني هستندكه معتقدند خاندان حسيني دراربعين سال ۶۱ به كربلا نيآمدند وآنچه كه سبب ترديد آنان است، بعد مسافت از كوفه به شام و سپس از شام به كربلاست؛ بويژه آنكه آنان را در ميان راه و در شام مدت زيادى نگه داشتند. ولي بايد گفت: ورود اهلبيت حسينى (عليهم السلام) را در اربعين اول به كربلا را نمىتوان به كلّى انكار كرد، به چند دليل: ۱. تصريح مورّخانى قبل از سيد بن فرمود: «أَنَتَ جابرٌ؟ تو جابرى؟» پاسخ داد: آرى، امام فرمود: «يا جابِرُ هيهُنا وَاللَّهِ قُتِلَتْ رِجالُنا، وَذُبِحَتْ أَطْفالُنا، وَسُبِيَتْ نِساؤُنا، وَحُرِّقَتْ خِيامُنا؛ اى جابر به خدا سوگند! اينجا مردان ما كشته شدند، اطفال ما سربريده شد، زنان ما اسير گرديده و خيمه هاى ما سوزانده شد».
ابن نما (متوفاى اواخر قرن هفتم) در مثير الاحزان ماجراى ورود اهل بيت عليهم السلام به كربلا و ملاقات با جابر را با صراحت نقل كرده است. بنابراين، مطابق نقلها، ورود اهلبيت عليهم السلام در اربعين اوّل به كربلا بعيد به نظر نمىرسد. الحاق سرهاى شهدا به بدنها: همچنين برخى ديگر از صاحب نظران هر چند به اين مطلب (ورود اهل بيت در اربعين به كربلا) تصريح نكردهاند، ولى لازمه سخنانشان مطلب فوق است. آنان كه مىنويسند: امام سجاد عليه السلام سر مبارك امام حسين عليه السلام را به كربلا آورد و به بدن پدر بزرگوارش ملحق كرد و يا مى نويسند: سر مباركش به كربلا برگردانده شد، هرچند نام امام سجاد عليه السلام را ذكر نكرده اند. اين سخن با ضميمه اين نكته كه ورود آن حضرت به كربلا را، جز در اربعين حسينى ننوشتهاند، والحاق سر نيز فقط توسط آن حضرت صورت گرفت، مى توان نتيجه گرفت كه ورود آنان به كربلا و الحاق سرها در همان بيستم صفر بوده است. به هر حال، از مجموع شواهد و قرائن و كلماتى كه از عالمان و محقّقان ذكر شد، مى توان ورود اهلبيت عليهم السلام را در روز اربعين به كربلا تقويت كرد و سخنان آنان كه معتقدند كاروان اهلبيت عليهم السلام با جابر و همراهانش در كربلا ملاقات كردند و به عزادارى پرداختند، پذيرفت. [۹]
پي نوشت:
[۱] - الكفعمي، المصباح، / ۵۱۰،
[۲] - موسوعة الامام الحسين (عليهالسلام)، ج۷، ص: ۱۵۳- ۱۵۲ و۱۵۶با اقتباس
[۳] - جابر بن عبداللَّه انصارى از صحابه رسول خدا ((صلي الله عليه و آله) ) و ياران با وفاى اهل بيت (عليهم السلام) است. پدرش عبداللَّه بن عمرو بن حرام انصارى از پيشگامان دعوت پيامبر براى هجرت به مدينه است. عبداللَّه بن عمرو در بيعت عقبه (در مكه) حضور داشت. در جنگ بدر و احد نيز در ركاب رسول خدا شركت جست و در جنگ احد به شهادت رسيد. رجوع كنيد به: الاصابة في معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۱۶۲ (شرح حال عبداللَّه بن عمرو بن حرام) جابر خود نيز در بيعت عقبه ثانيه- در حالى كه كودك بود- در كنار پدرش شركت داشت. وى از ياران برجسته رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود و در هيجده غزوه همراه پيامبر حضور داشت و در جنگ صفين نيز در ركاب على (عليه السلام) بود. او در اواخر عمر نابينا گرديد و در سال ۷۴ يا ۷۷ هجرى در سنّ ۹۴ سالگى وفات يافت. رجوع كنيد به: الاستيعاب، ج ۱، ص ۲۱۹؛ دائرة المعارف الشيعيّة العامة، ج ۷، ص ۷۰؛ معجم رجال الحديث، ج ۴، ص ۱۱ و اعيان الشيعه، ج ۴، ص ۴۷
[۴] - سيد بن طاووس» در «لهوف» و «ابن نما» در «مثير الاحزان» و «شيخ بهايى» در «توضيح المقاصد» معتقدند اهلبيت عليهم السلام در اربعين اوّل به كربلا آمدند و مقصود، اربعين سال ۶۱ است؛ زيرا گفتهاند به هنگام مراجعت از شام از راهنماى كاروان خواستند آنها را به كربلا ببرد؛
[۵] - شيخ طوسى در رجال خود عطيه عوفى را از اصحاب اميرمؤمنان على عليه السلام شمرده است؛ وى ازقبيله هَمْدان و داراى كتابى در تفسير بوده است. خود او مىگويد: من قرآن را با تفسيرش سه بار بر ابن عباس عرضه كردم، ولى قرائت قرآن را هفتاد بار نزد او خواندم (رجوع كنيد به: سفينة البحار، شرح حال عطيه)
[۶] - در نقلى ديگر آمده كه جابر نخست سه بار تكبير گفت و آنگاه زيارت نامهاى خواند (رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۳۲۹.)
[۷] - عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، ص: ۶۲۳
[۸] - عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، ص: ۶۲۴ از بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۰، ح ۶۲. .
[۹] - همان، ص: ۶۳۸