دلیل این شکست ساده است: غرب اجازه داد تا نگرانی های تاکتیکی کوتاه مدت مانع از رسیدن به چشم انداز استراتژیک بلند مدت شود. این وسواس تاکتیکی، حکومت ها را در تمام سطوح از دولت های محلی تا نهادهای فراملی را تحت تاثیر قرار داده است. این مسئله منجر به این می شود که بازیگران اصلی در درون واقعیات های ناهماهنگ بدون داشتن هدف و تصمیم سازی درست، عمل کنند.
برای اطمینان یافتن از این موضوع، چند استثنا قابل توجه در این رابطه وجود دارد که نشان می دهد تلاش های هماهنگ می تواند منجر به تحکیم یک چشم انداز استراتژیک سازنده شود. به طور مثال سیاست های غربی منجر به تصویب قطعنامه درباره برنامه هسته ای شده است. اما در دیگر مناطق تفکر استراتژیک شکست خورده است، به طور مثال در اوکراین، درگیری ها موجب شده است که شکاف میان روسیه و غرب عمیق تر شود.
روسیه پس از فروپاشی شوروی سعی کرده است تا خودش را همراه با رد مدرنیزاسیون و تاکید بر ناسیونالیسم تجدید نظر طلب در مناطق تحت نفوذش، به نظم بین المللی ملحق کند. این تنها روسیه نیست که به مدرنیزاسیون غرب پشت کرده است، بلکه خاورمیانه هم پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در یک قرن پیش،کانون بی ثباتی بوده است. و هم اینک به خاطر مداخلات مکرر غرب که براساس نگرانی های تاکتیکی کوتاه مدت بوده است، در آتش قرار دارد.
در واقع رهبران غربی در زمینه ی حمایت از طولانی مدت از دیکتاتوری ها، ناآرامی های بهار عربی و یا پیش بینی تاثیر مداخلات نظامی پی در پی در عراق، سوریه و لیبی شکست خوردند. در نتیجه نوستالژی شکوه گذشته – از قبیل خلافت داعش – در خاورمیانه گسترش یافته است. غرب برای تحولات جهانی که منجر به بازگشت به گذشته می شود، آماده نشده بود. در هر صورت خاورمیانه باید این اجازه را داشته باشد تا با استفاده از راه حل خودش با چالش ها روبه رو شود. نهایتاً هیچ کدام از راه حل هایی که از خارج از منطقه تحمیل شده اند، کارایی نداشته اند. مسئولیت دیگر نقاط جهان، موجب می شود تا یک پس زمینه ثابت برای انجام چنین اقداماتی به وجود آید: یک سیستم فراگیر بین المللی که در آن کشورها به قوانین و هنجارها پایبند هستند و از آن ها پیروی کنند.
بزرگترین چالش غرب در مدیریت گذار به چند قطبی، در آسیا نهفته است. منطقه ای که به طور همزمان پویا و آینده گرا است ولی به خاطر تنش های تاریخی و شکاف های موجود، مختل شده است. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا با شناخته اهمیت آسیا در نظم نوین جهانی، سال 2012 اعلام کرد که نقطه اتکا را بر روی این منطقه قرار خواهد داد. اما رهبران غربی به ادغام چین که بازیگر اقتصادی غیر قابل انکاری در آسیا است، در سیستم بین المللی تردید دارند.
در واقع در آخرین جلسه صندوق بین المللی پول – که چین در آن در صورت برابری قدرت خرید، به عنوان قدرتمنترین اقتصاد جهان به رسمیت شناخته شد – حق رای چین افزایش نیافت. این مسئله موجب شده است تا حق رای چین کمی بالاتر از ایتالیا باشد، ایتالیایی که اقتصادش یک پنجم چین است. چین فقط یک چهارم حق رای آمریکا را در اختیار دارد. علاوه بر این غرب حمایت از ایجاد و تقویت چارچوب های منطقه ای بر سر مسائلی مهم همانند امنیت را به درجه دوم اهمیت تنزل داده است.
منبع: Project Syndicate/